فرزندی به اسم اسحاق ندارم / طنزنوشت
به گوش مادرم نرسه؛ چند وقت پیش که با پرش خیرهکننده و استقامتی مثالزدنی خودمو دیوار به دیوارِ واگن بانوان مترو چپوندم، نگاهم با نگاه دختری گره خورد و برق «بیا» یی در نگاه نجیب دختر خانم بود که گرفتارم کرد. خلاصه، بعد از یکی، دو دور مذاکره و من از اوناش نیستم و من از ایناش نیستم و اوا این عکس خوشگل تلگرامتون خودتونید؟! و اهل ماهواره نیستم و فقط ازدواج و اینا، قرار شد توی کافهای حوالی دانشگاه تهران دیدار کنیم و من ته دل ایشون رو نسبت به اینکه آنقدری دارم که زندگی بیدغدغه و راحتی براشون فراهم نمایم، قرص کنم.
به گزارش امیدنیوز - پدرام ابراهیمی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
نشستیم و بعد از شما چی میخوری و هر چی شما بخوری و این قبیل بذلهگوییها، بحثرو بردم به سمت اصل مطلب. البته این توضیح رو بدم که طرف من مثل تمام دختران ما، اصلا اهل مادیات و طلا و اینا نبود و فقط میخواست مطمئن باشه سه دختر و یک پسرش در آینده حداقل نفری یه سانتافه رو داشته باشن. این خواسته زیادیه؟ من لیست اموالم رو از کیفم در آوردم و مقابل دیدگان زیبای آن آهوی ختن گرفتم:
۱ - اینجانب(آقا پدرام)
الف) موجودی کارت اعتباری که الان توی جیبمه: بالغ بر ۳۰۰ میلیون تومان
ب) موجودی موسسه مالی اعتباری قصالین: دو و نیم میلیارد تومان خشکه
ج) یک باب منزل به مساحت منطقه دو تهران
نگاه شرمآگین دختر خانم به میز دوخته شد و در همون حالت دستش رو دراز کرد و کاغذ رو گرفت. من داشتم توی ذهنم لحظه دادن کادوی سر عقد رو مرور میکردم که چیزی خورد تو سرم: «بیشرف! شما مردا همهتون بیوفا و عیاشید! تف تو روت!» ایح ایح ایح گریه و تاخ تاخ تاخِ پاشنه بلند و صدای زنگوله در و من مبهوت نشسته بودم. بلافاصله یه آقای آشنایی نفسزنان اومد داخل و به من گفت: «داداش کجا رفتی؟ فایل شما با مشتری قبلی قاطی شد. بیا اینم فلشتون. جا مونده بود». آهان! این همون پرینتی پاساژ بود. من با کلی سوال و لیستی که لوله شد و خورد تو سرم، پرینت رو باز کردم.
۲ - اسحاق قالیباف(تنها فرزند تحت تکفل)
الف) یک دستگاه خودروی نیسان پاترول مدل ۷۱
ب) یک دستگاه موتور سیکلت
ج) مجموع موجودی بانکی: در حدود یک میلیون تومان
اینجوری نمیشه. باید خودم یه پرینتر بخرم.
ارسال نظر