چرا مرگ را دوست نداریم؟!
پیوندهای شناسایی در میانشان پوسیده، و اسباب برادری قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمده اند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند.

به گزارشامید، مردم! شما را به یاد آوری مرگ، سفارش می کنم، از مرگ کمتر غفلت کنید، چگونه مرگ را فراموش می کنید در حالی که او شما را فراموش نمی کند؟ و چگونه طمع می ورزید در حالی که به شما مهلت نمی دهد؟ مرگ گذشتگان برای عبرت شما کافی است، آنها را به گورشان حمل می کردند، بی آن که بر مرکبی سوار باشند، آنان را در قبر فرود آوردند بی آن که خود فرود آیند.(نهج البلاغه ترجمه دشتی / خطبه ۱۸۸) و مرگ آینده دور یا نزدیکی است که در نهایت با آن مواجه خواهیم شد.
مرگ چیست؟
شخصی به علیّ بن الحسین علیهما السّلام عرض کرد: مرگ چیست؟ فرمود: برای مۆمن، مانند از تن در آوردن لباس چرکین و پر از شپش، و رهائی از قیدها و زنجیرهای گران و ملبس شدن به فاخرترین لباس و(بوئیدن) خوشبوترین بوی ها، و سوارشدن بر(رامترین) مرکبها و مأوا گرفتن در مأنوس ترین منازل، و برای کافران مانند از تن به در آوردن لباسهای فاخر و انتقال از منزلهای مأنوس و بر تن کردن چرکین ترین و زبرترین لباسها، و رفتن به وحشتناک ترین منازل، و(چشیدن) سخت ترین شکنجه هاست.
و از محمّد بن علیّ علیهماالسّلام پرسیدند که: مرگ چیست؟ فرمود: همان خوابی است که شب هنگام شما را فرا می گیرد، با این تفاوت که مرگ مدّتش طولانی تر است و شخص از آن بیدار نگردد، مگر در روز قیامت، وقتی انسان در خواب انواع شادمانی را ببیند که نتواند وصف کند، و همچنین از اقسام ترس چیزهایی ببیند که قادر به توصیف حدّ آن نباشد، پس آن حال شادی یا ترس در خواب چگونه است؟ این است مرگ، پس خود را برای آن مهیّا سازید.(معانی الأخبار / ترجمه محمدی / ج۲ / ۱۹۷)
مرگ و چیرگی او بر انسان:
پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می فرماید: خداوند، آفریده ای را نیافریده است مگر آنکه بر آن فرماندهی قرار داده که بر آن چیرگی دارد، و این برای آن است که چون خداوند تبارک و تعالی دریاهای شیب را بیافرید بر خود بالیدند و جوشیدند و گفتند: چه چیز بر ما چیرگی تواند یافت؟ و خداوند زمین را آفرید و آن را بر پشت دریا پهن کرد و گسترد و دریا رام زمین شد.
سپس فرمود: زمین بر خود بالید و گفت: چه چیز بر من چیره گردد؟ سپس باد بر خود بالید و طوفان به راه انداخت و دامن کشید و گفت: چه چیز بر من چیرگی تواند؟ و خداوند انسان را آفرید که ساختن آغازید و چاره اندیشید و آن را برگرفت که از باد و جز آن خود را نهان می داشت، و بدین ترتیب باد هم خوار شد. و سپس انسان سر به شورش برداشت و گفت: چه چیز قدرتی بیش از من دارد؟ و خداوند مرگ را برای او آفرید و انسان نیز به خواری کشیده شد.(بهشت کافی / ترجمه روضه کافی / ۱۹۱) و این مرگ محو کننده لذت های او و پایان بخش خوشی و ناخوشی های اوست. حضرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله می فرماید که: بسیار به خاطر بیاورید، محوکننده لذّتها را.
پرسیدند که: چه چیز است آن؟ فرمود: مردن.(مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان / ۵۰۷) و حضرت علی علیه السلام در این باره فرمودند: مرگ نابود کننده لذّتها، تیره کننده خواهشهای نفسانی، و دور کننده اهداف شماست، مرگ دیدار کننده ای دوست نداشتنی، هماوردی شکست ناپذیر و کینه توزی است که بازخواست نمی شود(نهج البلاغة / ترجمه دشتی / خطبه ۲۳۰)
وصف حال مردگان
حضرت علی علیه السلام در وصف حال مردگان چنین فرموده اند: در حالی که آنها دارای عزّت پایدار، و درجات والای افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیّت سر فراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند، و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدنهای آنان خورد، و از خون آنان نوشید پس در شکاف گورها بی جان و بدون حرکت پنهان مانده اند. نه از دگرگونیها نگرانند و نه از زلزلهها ترسناک، و نه از فریادهای سخت هراسی دارند.
غائب شدگانی که کسی انتظار آنان را نمی کشد، و حاضرانی که حضور نمی یابند، اجتماعی داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند، اگر یادشان فراموش گشت، یا دیارشان ساکت شد، برای طولانی شدن زمان یا دوری مکان نیست، بلکه جام مرگ نوشیدند. گویا بودند و لال شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته اند. همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمیگیرند و دوستانی اند که به دیدار یکدیگر نمی روند.
پیوندهای شناسایی در میانشان پوسیده، و اسباب برادری قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمده اند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه برای شب صبحگاهی می شناسند، و نه برای روز شامگاهی. شب، یا روزی که به سفر مرگ رفته اند برای آنها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناکتر از آنچه می ترسیدند یافتند، و نشانه های آن را بزرگتر از آنچه می پنداشتند مشاهده کردند. برای رسیدن به بهشت یا جهنّم، تا قرارگاه اصلیشان مهلت داده شدند، و جهانی از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر می خواستند آنچه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز میشد.
حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشمهای عبرت بین، آنها را می نگرد، و گوش جان اخبارشان را می شنود، که با زبان دیگری با ما حرف می زنند و می گویند: چهره های زیبا پژمرده و بدنهای ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده ایم، و تنگی قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارثبرده ایم، خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیبایی های اندام ما را نابود، و نشانه های چهره های ما را دگرگون کرده است. اقامت ما در این خانه های وحشتزا طولانی است، نه از مشکلات رهایی یافته، و نه از تنگی قبر گشایشی فراهم شد.(نهج البلاغه ترجمه دشتی / خطبه ۲۲۱)
چرا انسان مرگ را دوست ندارد
مردی خدمت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) رسید و به او گفت: چگونه است که من مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا مالی داری؟ گفت: آری. فرمود: آیا آن را پیش از مرگ(به گور خود) فرستاده ای؟ گفت: نه. فرمود: برای همین است مرگ را دوست نداری.(الخصال / ترجمه جعفری / ج۱ / ۲۷)
از تیر اجل چه جان نخواهی بردن
باید که همیشه دل نهی بر مردن
تا چند برای مال و أسباب جهان
هردم دل خلق عالمی آزردن
منابع:
۱) نهج البلاغه ترجمه دشتی
۲) دیوان امیرالمومنین علیه السلام / میبدی، زمانی
۳) الخصال / ترجمه جعفری / ج۱
۴) مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان
۵) بهشت کافی / ترجمه روضه کافی
۶) معانی الأخبار / ترجمه محمدی / ج۲
مرگ چیست؟
شخصی به علیّ بن الحسین علیهما السّلام عرض کرد: مرگ چیست؟ فرمود: برای مۆمن، مانند از تن در آوردن لباس چرکین و پر از شپش، و رهائی از قیدها و زنجیرهای گران و ملبس شدن به فاخرترین لباس و(بوئیدن) خوشبوترین بوی ها، و سوارشدن بر(رامترین) مرکبها و مأوا گرفتن در مأنوس ترین منازل، و برای کافران مانند از تن به در آوردن لباسهای فاخر و انتقال از منزلهای مأنوس و بر تن کردن چرکین ترین و زبرترین لباسها، و رفتن به وحشتناک ترین منازل، و(چشیدن) سخت ترین شکنجه هاست.
و از محمّد بن علیّ علیهماالسّلام پرسیدند که: مرگ چیست؟ فرمود: همان خوابی است که شب هنگام شما را فرا می گیرد، با این تفاوت که مرگ مدّتش طولانی تر است و شخص از آن بیدار نگردد، مگر در روز قیامت، وقتی انسان در خواب انواع شادمانی را ببیند که نتواند وصف کند، و همچنین از اقسام ترس چیزهایی ببیند که قادر به توصیف حدّ آن نباشد، پس آن حال شادی یا ترس در خواب چگونه است؟ این است مرگ، پس خود را برای آن مهیّا سازید.(معانی الأخبار / ترجمه محمدی / ج۲ / ۱۹۷)
مرگ و چیرگی او بر انسان:
پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می فرماید: خداوند، آفریده ای را نیافریده است مگر آنکه بر آن فرماندهی قرار داده که بر آن چیرگی دارد، و این برای آن است که چون خداوند تبارک و تعالی دریاهای شیب را بیافرید بر خود بالیدند و جوشیدند و گفتند: چه چیز بر ما چیرگی تواند یافت؟ و خداوند زمین را آفرید و آن را بر پشت دریا پهن کرد و گسترد و دریا رام زمین شد.
سپس فرمود: زمین بر خود بالید و گفت: چه چیز بر من چیره گردد؟ سپس باد بر خود بالید و طوفان به راه انداخت و دامن کشید و گفت: چه چیز بر من چیرگی تواند؟ و خداوند انسان را آفرید که ساختن آغازید و چاره اندیشید و آن را برگرفت که از باد و جز آن خود را نهان می داشت، و بدین ترتیب باد هم خوار شد. و سپس انسان سر به شورش برداشت و گفت: چه چیز قدرتی بیش از من دارد؟ و خداوند مرگ را برای او آفرید و انسان نیز به خواری کشیده شد.(بهشت کافی / ترجمه روضه کافی / ۱۹۱) و این مرگ محو کننده لذت های او و پایان بخش خوشی و ناخوشی های اوست. حضرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله می فرماید که: بسیار به خاطر بیاورید، محوکننده لذّتها را.
پرسیدند که: چه چیز است آن؟ فرمود: مردن.(مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان / ۵۰۷) و حضرت علی علیه السلام در این باره فرمودند: مرگ نابود کننده لذّتها، تیره کننده خواهشهای نفسانی، و دور کننده اهداف شماست، مرگ دیدار کننده ای دوست نداشتنی، هماوردی شکست ناپذیر و کینه توزی است که بازخواست نمی شود(نهج البلاغة / ترجمه دشتی / خطبه ۲۳۰)
وصف حال مردگان
حضرت علی علیه السلام در وصف حال مردگان چنین فرموده اند: در حالی که آنها دارای عزّت پایدار، و درجات والای افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیّت سر فراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند، و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدنهای آنان خورد، و از خون آنان نوشید پس در شکاف گورها بی جان و بدون حرکت پنهان مانده اند. نه از دگرگونیها نگرانند و نه از زلزلهها ترسناک، و نه از فریادهای سخت هراسی دارند.
غائب شدگانی که کسی انتظار آنان را نمی کشد، و حاضرانی که حضور نمی یابند، اجتماعی داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند، اگر یادشان فراموش گشت، یا دیارشان ساکت شد، برای طولانی شدن زمان یا دوری مکان نیست، بلکه جام مرگ نوشیدند. گویا بودند و لال شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته اند. همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمیگیرند و دوستانی اند که به دیدار یکدیگر نمی روند.
پیوندهای شناسایی در میانشان پوسیده، و اسباب برادری قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمده اند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه برای شب صبحگاهی می شناسند، و نه برای روز شامگاهی. شب، یا روزی که به سفر مرگ رفته اند برای آنها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناکتر از آنچه می ترسیدند یافتند، و نشانه های آن را بزرگتر از آنچه می پنداشتند مشاهده کردند. برای رسیدن به بهشت یا جهنّم، تا قرارگاه اصلیشان مهلت داده شدند، و جهانی از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر می خواستند آنچه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز میشد.
حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشمهای عبرت بین، آنها را می نگرد، و گوش جان اخبارشان را می شنود، که با زبان دیگری با ما حرف می زنند و می گویند: چهره های زیبا پژمرده و بدنهای ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده ایم، و تنگی قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارثبرده ایم، خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیبایی های اندام ما را نابود، و نشانه های چهره های ما را دگرگون کرده است. اقامت ما در این خانه های وحشتزا طولانی است، نه از مشکلات رهایی یافته، و نه از تنگی قبر گشایشی فراهم شد.(نهج البلاغه ترجمه دشتی / خطبه ۲۲۱)
چرا انسان مرگ را دوست ندارد
مردی خدمت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) رسید و به او گفت: چگونه است که من مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا مالی داری؟ گفت: آری. فرمود: آیا آن را پیش از مرگ(به گور خود) فرستاده ای؟ گفت: نه. فرمود: برای همین است مرگ را دوست نداری.(الخصال / ترجمه جعفری / ج۱ / ۲۷)
از تیر اجل چه جان نخواهی بردن
باید که همیشه دل نهی بر مردن
تا چند برای مال و أسباب جهان
هردم دل خلق عالمی آزردن
منابع:
۱) نهج البلاغه ترجمه دشتی
۲) دیوان امیرالمومنین علیه السلام / میبدی، زمانی
۳) الخصال / ترجمه جعفری / ج۱
۴) مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان
۵) بهشت کافی / ترجمه روضه کافی
۶) معانی الأخبار / ترجمه محمدی / ج۲