نظر آیت الله سبحانی درباره گسترش مسجدالحرام
آیت الله سبحانی گفت: باید مسجد النبی(ص) توسعه پیدا کند، اما در عین حال توسعه، می توانیم این اصالت ها را نیز به صورت های کوچک و چشم گیر حفظ کنیم، نباید توسعه مسجد الحرام سبب بشود که همه این آثار را از بین ببریم.
از این رو، سلسله مباحثوهابیت شناسی را که توسط حضرت آیت الله جعفر سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی می کند که شماره سیزدهم این مجموعه از نظر می گذرد.
پاسداری از مراقد انبیاء و اولیاء الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن در باره مسئله چهارم است، یعنی از توحید و شرک فارغ شدیم و مسئله بدعت را هم تشریح کردیم، مسئله سوم مربوط به زیارت انبیاء و الأولیاء، بالأخص رسول اکرم و امامان معصوم علیهم السلام بود، که آن نیز به آخر رسید.
اکنون در مسئله چهارم هستیم به نام: پاسداری از مراقد انبیاء و اولیاء، بالأخص از مرقد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام.
آیا پاسداری از مراقد پیغمبران و امامان علیهم السلام شرک است یا توحید؟ آیا بدعت است یا سنت؟
بیاناتی که در باره شرک و توحید و بدعت و سنت ارائه کردیم، حکم مسئله چهارم نیز برای همگان واضح و روشن خواهد شد.
نخست می خواهیم این مسئله را یک تحلیل عقلی و اجتماعی کنیم، آنگاه ببینیم که قرآن مجید در باره پاسداری از مراقد انبیاء و اولیاء چیزی گفته است یا نه؟ و اگر گفته است، نسبت به آن چه حکمی کرده است؟
تحلیل عقلی حفاظت از قبور
تحلیل عقلی این است که جامعه های متمدن و ملت های زنده دنیا، نسبت به آثار گذشتگان خود کاملاً حساس هستند و اجازه نمی دهند حتی یک خشت خامی که مربوط به گذشتگان آنهاست از بین برود، سفال آنها را حفظ می کنند، دست خط آنها را حفظ می کنند، حتی اگر پول کهنه ای هم از آنها به یادگار مانده باشد، آن را به عنوان نمونه تمدن حفظ می کنند.
به بیان دیگر، آثار باستانی برای آنها قیمت دارد و برای حفظ آثار باستانی خود، مدیران لایق را انتخاب می کنند تا آنها را از گزند روزگار، سرما و گرما، به بهترین وجه حفظ کنند. چرا؟ می گویند اینها دلیل بر تمدن ماست و باید ملت های جهان بدانند که ما تمدن عریض در جهان و در زمان داریم، یعنی ملتی نیستیم که تازه به نوا و به تمدن رسیده باشیم، بلکه تمدن ما نشانه پیشین دارد و نیاکان ما پایه گذار این تمدن است و این هم آثارش.
وظیفه مسلمانان در قبال آثار اسلامی
ما عین همین مطلب را در باره اسلام پیاده می کنیم، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله چهارده قرن قبل بلکه بیشتر توانست تمدنی را پی ریزی کند که الآن هم مانند آفتاب می درخشد و در حقیقت این تمدن صنعتی هم از همین جا بهره گرفته و پیشرفت کرده، تاریخ به ما می گوید که مردی در سال ۵۷۰ میلادی متولد شده است، در سال ۶۱۰ در غار حرا به نبوت رسیده است و آنگاه سیزده سال تمام در مکه به تبلیغ پرداخته، و ده سال آخر عمرش را هم در مدینه سپری کرده است و در مدینه برای خودش کارهای کرده و آثاری را از خود به یادگار گذاشته است، تاریخ تمام اینها را درج کرده است، یعنی ریزو درشت آنها را درج کرده، یعنی اینها در لابلای کتاب ها موجود است.
هرچند آثاری که مکتوب است محترم است، اما آثاری که جنبه عینی دارد بیشتر دلالت بر اصالت می کند، از کجا می گوییم که چند سال قبل، یعنی در سال ۵۷۰ میلادی مردی بنام محمد صلّی الله علیه و آله متولد شده، و در چه سالی به رسالت مبعوثشده، یا آن نقطه ای که برای او وحی نازل شده کجاست؟
یا آن نقطه ای که حضرتش از بیم کفار قریش مخفی شده تا آنها بر او دست رسی پیدا نکنند، کجاست؟
این آثار عینی، بهترین دلیل بر واقعیت این جریان هاست، اگر تمام این آثار عینی را تحت لوای شرک از بین ببریم، دیگر برای ما چه خواهد ماند.
به بیان دیگر اگر تحت لوای شرک، آثار توحید را از بین ببریم، این آثار مکتوب به تدریج مورد شک و تردید قرار می گیرند.
باید مسلمانان از تاریخ مسیحیت عبرت بگیرند
ما باید از تاریخ عبرت بگیریم، یعنی تاریخ مسیحیت برای ما عبرت است، زیرا جوان مسیحی چند سال قبل نسبت به حضرت مسیح سلام الله علیه و علی نبینا علیه و آله تا حدی ایمان داشت، اما بعد از آنکه جامعه شناسی پدید آمد و مسائل روز پیش آمد و قرار شد که مسائل را عینی درک کنند نه سمعی، کم کم وجود حضرت مسیح برای آنان مشکوک شد، چرا؟ چون آثار ملموسی از پیغمبر خود ندارند، غربیان همه چیزشان غربی است، اما دین شان شرقی است، و این هم یکی از عجایب عالم است، می گویند همه چیز ما غربی است، اما دین ما شرقی است و در فلسطین بوده است، چگونه یقین پیدا کنند، اثر ملموسی از مسیح ندارند، یعنی حضرت مسیح نه قبری از نظر آنان دارد و نه کتاب ملموسی دارد و نه چیزهای که بتواند بر واقعیت حضرت مسیح قضاوت کنند، و لذا کم کم جوانان آنها به صورت یک مسیحی جغرافیائی و سجلّی در آمده است نه مانند یک جوان مومن به تمام معنا نسبت به حضرت مسیح و آثار او، این برای ما عبرت است، از همین جا باید عبرت بگیریم، آنچه که منسوب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل او اصحاب او است، و آنچه دلالت بر اصالت اسلام می کند، باید آن را به نحو احسن حفظ کنیم.
توسعه مسجد الحرام، نباید سبب محو آثار اسلامی شود
البته باید مسجد النبی توسعه پیدا کند، اما در عین حال توسعه، می توانیم این اصالت ها را نیز به صورت های کوچک و چشم گیر حفظ کنیم، نباید توسعه مسجد الحرام سبب بشود که همه این آثار را از بین ببریم، تا برای نسل های آینده وجود این آثار و صاحبان این آثار، فقط مکتوب در کتاب باشد و اثر عینی از آنها نماند، از تاریخ بهره بگیریم، تا مانند مسیحیان دچار تردید و شک در اسلام و واقعیت اسلام و آورنده آن نشویم، اما مسلمانان جهان می گویند اصالت ها محفوظ است، اینجا مولد النبی است، اینجا دار التبلیغ حضرت پیغمبر اکرم است، در این «نقطه» برای او وحی نازل شده است، در این نقطه با دشمنان جنگ کرده است، در اینجا پیروز گشته است و اینجا قبور اصحاب و یاران، و یا و فرزندان اوست، همه اینها را حفظ کرده اند، تا برای آیندگان یک وسیله قطعی و علمی برای ایمان و اصالت ها باشد.
فرزندان عزیز اسلام، شما که علاقمند هستید که اسلام تا روز رستاخیز پایدار بماند، پایداری اسلام برای خود مبانی دارد و آن حفظ عینیت هاست، تنها مبنا نیست، اما همین مبنا خودش یک پایه محکمی است برای حفظ اصالت اسلام و حقانیت آن، تا در آینده کسی نتواند آن را انکار نکنند، این تحلیل عقلی و فکری ماست.
دلیل قرآنی برای پاسداری از مرقد پیغمبر و امامان علیهم السلام
ممکن است کسی در باره این تحلیل عقلی بحثو گفتگو کند، فلذا باید برگردیم و ببینیم که قرآن مجید در باره پاسداری از مرقد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و مرقد امامان و معصومان و اولیاء الهی چه می گوید، این تحلیل در جای خودش محفوظ است، حالا باید ببینیم که قرآن چه می گوید: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» النور / ٣۶
آنگاه آنان را این گونه توصیف می کند: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» النور: ٣٧
آن نور الهی: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَیٰ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(نور / ٣٥) این انوار الهی «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» در بیوتی است که خدا امر کرده است که ما در رفع آن بیوت بکوشیم.
مقصود بیوت در آیه چیست؟
قبل از هر چیزی، چند نکته را توضیح بدهم تا این استدلال روشن بشود.
الف: باید ببینیم که رفیع چیست و بیت چیست؟ قبلاً بیت را معنا کنیم تا به معنای رفع برسیم، مراد از بیت در آیه چیست؟
برخی از مفسرین بیوت را به معنای مسجد گرفته اند، «فی بیوت»، یعنی «فی مساجد یذکر فیها اسم الله»، ولی این تفسیر اشتباه است، زیرا ما یک بیت داریم و یک مسجد، بیت از بیتوته است، یعنی استراحتگاه، اما «مسجد» معبد و پرستشگاه است، در کدام لغت این دو تا یکی است؟!
بیت از بیتوته مشتق است، که انسان روز که کار می کند، شب بر می گردد به خانه، در آن خانه بیتوته می کند، شب را سحر می کند و استراحت می کند و حال آنکه مسجد معبد است و در آنجا پرستش می کند نه استراحت.
ب: نکته دوم اینکه خداوند متعال هر جا که بخواهد از مسکن تعبیر بیاورد، کلمه «بیت» می آورد، مسکن و مأوی، و هرجا که بخواهد از معابد عمومی تعبیر بیاورد، کلمه مساجد را به کار می برد و این دوتا را با هم مخلوط نمی کند.
پس نکته اول این شد که بیت از بیتوته است، یعنی استراحتگاه، ولی «مسجد» معبد است و پرستشگاه، از این رو نمی توانیم، «فی بیوت» را تفسیر به مساجد کنیم.
نکته دوم اینکه در قرآن مجید هم بیت و هم بیوت آمده است و هم مسجد و مساجد آمده است، آنجا که بخواهد نعمت های خودش را بشمارد، کلمه بیت و بیوت و مسکن را به کار می برد، ولی آنجا که می خواهد، مسئله عبادتگاه را بیان کند، کلمه مسجد و مساجد را به کار می برد.
ج: نکته سوم اینکه ماهیت بیت، سقف می خواهد، بیت آن چهار دیورایی است که دارای سقف باشد، تا انسان را از سرما و گرما حفظ کند، در حالی که مسجد سقف نمی خواهد، فلذا مسجد الحرام سقف نمی خواهد، همچنین بخشی از مسجد النبی است که فاقد سقف است، مسجد لازم نیست که دارای سقف باشد، یعنی می تواند با سقف باشد و می تواند بدون سقف باشد، در حالی که بیت بدون سقف نمی تواند باشد و معنا ندارد و لذا قرآن می فرماید: اگر اراده ما بر این تعلق نگرفته بود که همه مردم یکرنگ بشوند، ما سقف بیوت کافران را از نقره قرار می دادیم تا متمیز بشود: «وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ»(زخرف / ٣٣)
اگر نبود که اراده خدا بر این تعلق گرفته که همه ملت ها یکسان و یکرنگ باشند، برای تمیز کافر از مسلمان و مشرک از موحد، بیوت آنها را از نقره قرار می دادیم تا مردم بیت کافر و مشرک را از بیت مسلمان بشناسند، معلوم می شود که بیت حتماً دارای سقف است و لذا قرآن می فرماید سقف آنها را از نقره قرار می دادیم.
با این سه بیانی که عرض کردیم، دانسته شد که مراد از بیت در آیه مبارکه، مساجد نیست بلکه بیت است، حالا این بیت کدام بیت است؟ در آینده بیان خواهد شد.
بیان اول این بود که ماهیت بیت، غیر از ماهیت مسجد است.
بیان دوم این بود که قرآن هر کجا که بخواهد «مأوی» و مسکن بگوید، کلمه بیت را به کار می برد و هر کجا که پرستشگاه بگوید، کلمه مسجد را به کار می برد.
بیان سوم اینکه در ماهیت بیت سقف خوابیده است و حال آنکه در ماهیت مسجد سقف نخوابیده است، مرحله چهارم بر گردیم به روایت، سیوطی در «الدّر المنثور» نقل می کند هنگامی که این آیه نازل شد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَیٰ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» ** «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».
مردی بلند شد و عرض کرد یا رسول الله، این بیوت کدام بیوت است؟ پیغمبر اکرم فرمود بیوت الأنبیاء، آنگاه ابوبکر عرض کرد یا رسول الله! مشیراً إلی بیت علی و فاطمة علیهما السلام، آیا این هم از همان بیوت است؟
پیغمبر اکرم فرمود: نعم، من أفاضلها، یعنی از برترین آنها، هنگامی که به روایت مراجعه کنیم، بیت همان بیوت انبیاء و اولیاء و بیت علی و فاطمه هم جزء آن است، و بلکه از بالاترین آنهاست.
مقصود از رفع در آیه چیست؟
تا اینجا توانستیم یک پایه از مقدمات برهان را روشن کنیم و آن اینکه بیت، غیر از مسجد است.
اما نکته دوم «فی بیوت أذن الله أن ترفع»، أی أمر الله أن ترفع، امر کرده است که این خانه رفیع باشد، رفع در لغت گاهی به معنای ایجاد است، «رفع سمکها» یعنی آسمان را بر افراشت، گاهی کلمه رفع را به کار می برند و مراد از رفع در آنجا به معنای ایجاد است، قرآن می فرماید: «أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا* *رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا»(نازعات / ٢٧، و ۲۸)
أی أوجدها و أنشأها، ولی در اینجا مراد از کلمه «رفع» ایجاد بیوت نیست، بیوت هست، پس معلوم می شود که مراد از «رفع» چیز دیگری است و آن عبارت است از «تکریم و تعظیم و احترام»، أذن الله أن ترفع، این رفع نمی تواند رفع تکوینی و به معنای ایجاد و انشاء باشد، بلکه به معنای ترفیع، تکریم و تعظیم است، خانه های هستند که در آنها خانه ها کسانی زندگی می کنند که خدا را تسبیح می کنند، خدا می فرماید: من امر کرده ام که این خانه ها را تکریم، تعظیم و احترام کنید و بزرگ بشمارید و پاسدار اینها باشید، یعنی نگذارید خراب بشوند و اگر خراب شد، از نو آبادش کنید، نگذارید که اطراف آن آلوده بشود، نگذارید که در آنجا آلودگی ها جمع بشود و همیشه کوشش کنید که این خانه ها تر و تازه بمانند، «أذن الله ان ترفع» أی أمر الله أن ترفع البیوت. رفع در اینجا به معنای رفع معنوی است نه به معنای ایجاد و انشاء، رفع معنوی همین های است که عرض کردم، اتفاقاً بسیاری از خانه ها که گاهی ویران شده و برخی دیگر باقی است، این خانه ها، خانه های انبیاء و اولاد انبیاء بوده اند، مرقد پیغمبر اکرم در خانه حضرت است، الآن همان گنبد و قبه خضرائی که برای همه روشن است، هنگامی که چشم انسان بر آن قبه خضراء و سبز می افتد، دل ها می لرزد، همان قبه و همان خانه، خانه پیغمبر اکرم(ص) بوده است، چون رسول الله در همان جای که در گذشت، در همانجا هم دفن شد، یعنی منتقل به جای دیگر نشد، و لذا خانه ای که داشت بر افراشته و موجود است و در همان جا به خاک سپرده شد، به چه دلیل شما این خانه را ویران کنید، قرآن می فرماید «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ». این خانه ها را تکریم و تعظیم کنید، آیا تعظیم و تکریمش این است که با خاک یکسان کیند، آیا این ضد قرآن نیست؟
خانه عسکریین که در سامرّاء است، خداوند کسانی که این خانه ها را ویران کردند، دست شان را از کشورهای اسلامی کوتاه کند، خانه های عسکرین، یعنی امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام عبادتگاه شان بوده است.
کدام نمازها را در مسجد و کدامیک را در خانه باید خواند
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور می دهد که تمام نماز های مستحبی را در خانه بخوانید، فقط نماز واجب را در مسجد برگزار کنید، و این یکی از اشتباهات است که خیال می کنند، باید همه نماز ها را در مسجد خواند و حال آنکه این گونه نیست، فقط نماز واجب را در مسجد خواند نه نماز های مستحبی را.
روایتی از صحیح مسلم
در صحیح مسلم آمده است: «إنّ خیر صلاة المرأ فی بیته إلّا الصلاة المکتوبة»(صحیح مسلم: ۲/۱۸۷)
بهترین نقطه برای عبادت و نماز، خانه است تا اهل بیت و بچه ها نیز با نماز آشنا بشوند، در و دیوار این خانه هم نمازی بشود، فقط نماز واجب را در مسجد بخوانیم.
نماز تراویح نباید در مسجد خواند
بنابراین، صلات تراویح نباید در مسجد خوانده بشود چه با جماعت و یا فرادا، از نظر این روایت که صحیح مسلم نقل می کند، باید در خانه ها خوانده شود کما اینکه مالک که یکی از ائمه اربعه است می گوید در خانه خوانده شود و فرادا خوانده شود.
پس این خانه هایی که الآن هستند و یا بودند، اینها همان خانه های هستند که قرآن می فرماید: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَر»
چرا؟ چون در این خانه ها کسانی بودند که: «یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ «» رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»(نور: ٣٧)
بنابراین، ذیل آیه که می گوید در این خانه نماز می خوانند، فکر نکنید که آنها مسجد باشد، بلکه آنها خانه است و در عین حالی که خانه است، اما برای نماز فرادا هم جایگاه است، پس چه کنیم؟
این آیه برای ما حاکی و دلیل است که مراقد انبیاء، خانه های آنها بوده است، آنها را حفظ کنیم، البته آنجا که خانه آنها نباشد، این آیه گواه بر آن نیست، ولی قبر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، خانه ای اوست، حضرت زهرا سلام الله علیها طبق روایت امام هشتم در خانه خود مدفون است، عسکریین در منزل خود مدفون هستند.
ما باید طبق این روایت آنها را تکریم و تعظیم کنیم، نگذاریم که ویران بشود و نگذاریم که آلوده به آلودگی ها بشود. اما اگر بخواهیم آنها را توسط بلدوزیر با خاک یکسان کنیم، یکنوع ضدیت با آیه کریمه و تناقض با آیه است، این یک برهان.
احترام به مرقدها احترام به صاحب قبر است
از نظر دیگر، احترام این خانه ها یا احترام مراقد هر چند خانه آنها نباشد، یکنوع محبت به صاحب قبر است، فرض کنید که خانه بوده و در آن دفن شده، یا در خانه دفن نشده اند، بلکه یک نقطه ای دیگر دفن شده اند که خانه نبوده، مردم آمده اند، یک سایه بانی درست کرده اند، سقفی زده اند تا این قبر محفوظ بماند، این کار اینها در حقیقت یکنوع اظهار محبت به پیغمبر و آل او است. آیا اگر یک شخصیت علمی و سیاسی که در واقع خدماتی را انجام داده، اگر بمیرد، دوستان و عزیزانش او را در نقطه ای دفن کنند و سایه بانی بسازند و اطاقی برای او بسازند، آیا نسبت او اظهار محبت کرده اند یا اظهار عداوت؟
همگان خواهند گفت که اظهار محبت نسبت به او کرده است. ما انشاء الله در بحثآینده خواهیم گفت که یکی از وظایف مسلمانان محبت به پیغمبر اکرم و آل اوست و اظهار محبت برای خود مظاهری دارد و یکی از مظاهر همین است.
ارسال نظر