تجربه ای جدید در تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس؛
" اشتباه می کنید؛ من زنده ام "
" اشتباه می کنید من زنده ام " در اولین اپیزود، از زاویه دید فرزند این شهید گرانقدر به بیان ارتباط عاطفی او با پدرش می پردازد.
به گزارشامیدبه نقل از مشرق،کتاب های بسیاری با محوریت تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس در کشور ما گردآوری، تدوین و تالیف شده که عمده این کتاب ها کوشیده اند راوی صحیح وقایع دوران دفاع مقدس برای نسل حاضر و همچنین آیندگان باشند. هر کدام از این کتاب ها در ژانر و گونه ای خاص –مانند داستان بلند، داستان کوتاه، مینی مال، شعر و روایت شفاهی - به بیان مستند وقایع دوران جنگ تحمیلی پرداخته اند و نمونه های موفق این کتابها مانند خاک های نرم کوشک، حکایت زمستان و دا کم نیست.
هرچند " تاریخ شفاهی " فی نفسه و در ذات برای مخاطب جذاب است و این جذابیت در موضوعی مانند دفاع مقدس ارزشی چند برابر می یابد اما با این حال بسیاری از ناشران، نویسندگان و پژوهشگران در پی یافتن قالب هایی جدید برای ارائه خوراک محتوایی خود به مخاطبان کتاب هستند. نمونه موفق این قالب پردازی را می توان در کتاب " اشتباه می کنید! من زنده ام " دید. نویسنده این کتاب کوشیده است روایتی اپیزودیک از زندگی شهید علی شرفخانلو را در این کتاب بگنجاند. چنان که در هر بخش از این کتاب نویسنده روایتی از زاویه دید یکی از افراد خانواده یا همرزمان شهید را روایت کرده است و هر فصل این داستان، راوی ای جداگانه دارد. راویانی که در مجموع همه دارند در مورد یک شخص و زندگی او صحبت می کنند و هر راوی، زاویه ای خاص از زندگی قهرمان کتاب را برای مخاطب روشن می کند.
" اشتباه می کنید من زنده ام " در اولین اپیزود، از زاویه دید فرزند این شهید گرانقدر به بیان ارتباط عاطفی او با پدرش می پردازد. فرزند این شهید که خود به گردآوری و تالیف این کتاب همت گمارده است در نخستین فصل این کتاب به بیان دلدادگی هایی که با پدرش داشته است می پردازد و با نثری روان احساسات خود را نسبت به پدر شهیدش اعلام می کند. او در بخشی از مقدمه کتاب می نویسد: «این روزها فکر می کنم اگر بودی، لابد موهای حنایی و پرپشتت سفید شده بودند، لابد چین به پیشانی فراخت افتاده بود، لابد پیر شده بودی. فکر می کنم همان بهتر که جوان ماندی. همان بهتر که خدا قسمتت کرد جوان بمانی. همان بهتر که جوان مانده ای. همان بهتر که در بهار رفتی و لابد تا بهار نیاید برنمی گردی…».
کتاب در فصل های دیگر به سراغ مادر، برادر، رفقای هم محلی شهید و همرزمان او می رود و می کوشد شهید را از نگاه آنان به مخاطب خود معرفی کند. از جمله هوشمندی هایی که نویسنده این کتاب در گردآوری و تنظیم اطلاعاتی که در مورد شخصیت قهرمان این کتاب به خرج داده است می توان به این نکته اشاره کرد که راویان در بخش های مختلف هر یک با توجه به نوع رابطه ای که با شهید شرفخانلو داشته اند به بیان وجوه مختلف شخصیتی این شهید می پردازند. حسن این گونه روایت آن است که وجوه مختلف شخصیتی این شهید در کتاب، موشکافی شده و خواننده ابعاد مختلف شخصیتی این شهید در ارتباط با خانواده، همسایه و همرزم را می شناسد. بنابراین، " اشتباه می کنید، من زنده ام " از بیان تک بعدی شخصیت قهرمان خود دامنی منزه دارد.
همرزم شهید در بخشی از کتاب می گوید: «عید سال ۶۲ سومین عیدی بود که با جنگ می آمد. حدود سه ماه جبهه بودم. نوروز ۶۲، سه ماه ماموریتم تمام شد و باید آماده رفتن می شدم. علی که دید عازمم، آمد ایستگاه قطار دو کوهه برای بدرقه. مسئولیتش مانع صمیمیت نمی شد. یکی از فرماندهان ارشد لشگر آمده برای بدرقه طلبه ای ساده که مبلّغ یکی از گردان های زیر دستش بود. علی محصور در عنوانی که داشت نبود. ساکم را گرفت و گفت: " شیخنا! من به عمرم قطار سوار نشده بودم و زیر سایه شما سوار قطار هم شدم! "
" اشتباه می کنید، من زنده ام " روایت هایی از زندگی شهید علی شرفخانلو، از شهدای استان آذربایجان غربی و فرمانده لجستیک لشکر ۳۱ عاشورا است که در گفتگو با نزدیکان این شهید گردآوری و به قلم فرزندش، حسین شرفخانلو تالیف شده است. این کتاب به کوشش انتشارات " روایت فتح " و با قیمت ۶۲۰۰ تومان بر روی پیشخوان کتابفروشی ها قرار گرفته است.
شهید علی شرفخانلو در فروردین ماه سال ۶۲ در زمانی که داشت به نیروهای حاضر در خط مقدم آب می رساند با اصابت تیری به ترکش به درجه شهادت نائل شد.
ارسال نظر