ناگفتههای محمد هاشمی از دوران ریاست صداوسیما
گفتوگو با محمد هاشمی آدم را به اعماق تاریخ انقلاب میبرد. تمام وقایع را با ذکر تاریخ و روز به دقت و موشکافانه میگوید. محمد هاشمی که در کسوت سیاستمدار تحصیلکرده از دانشگاه برکلی کالیفرنیا درسمت معاون رئیس جمهوری و معاون نخستوزیر وقت یعنی شهید رجایی و سرپرست وزارت امور خارجه ایفای نقش میکرد، به خاطر اوضاع آشفته و نابسامان صدا وسیما برای به عهده گرفتن ریاست سازمان فراخوانده میشود و 13 سال این سازمان را با فراز و نشیبهای بسیارش پشت سر میگذارد.
به گزارش ایسنا، ضمیمه جمعه روزنامه «ایران» با این مقدمه، گفتوگوی خود با محمد هاشمی را منتشر کرده است که در ادامه میخوانید:
شما از سال 60 تا انتهای سال 72 بر صندلی مدیریت سازمان صدا و سیما نشسته بودید؛ دوره ای نسبتا طولانی، آن هم در سال هایی بسیار متشنّج. از آن دوره و تدابیر و استراتژیهایی که داشتید، بگویید.
من بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هشتمین مدیرعامل بودم. یعنی سال 60 که به آنجا رفتم 30 ماه از انقلاب میگذشت و در این مدت هفت مدیرعامل عوض شد. آقای قطبزاده اولین مدیر بود که 9 ماه آنجا بود و بقیه هر کدام سه تا چهار ماه. علتش این بود که بعد ازانقلاب خواستههای متفاوتی وجود داشت و سازمان صدا و سیما هم مورد توجه مسئولان و هم مردم بود. چون در آن زمان امکانات اطلاعرسانی در فضای مجازی یا حتی رسانههای مختلف وجود نداشت و رسانه دیگری نداشتیم که مردم به طرف آن بروند. بنابراین شرایط زمانی هم تأثیرگذاربود و چون در مدیریت صدا و سیما قبل از من ثباتی وجود نداشت درون سازمان بسیار هرج و مرج بود. دو سه تا شورا تشکیل شده بود. شورای امور اداری، انجمن اسلامی و یک شورای مهندسان و متخصصان و این شوراها برای خودشان بخشی از سازمان را به عهده داشتند و در همین شوراها هم اختلاف بسیار بود و همدیگر را تضعیف میکردند بنابراین وضع سازمان بسیار نابسامان بود. من بنا نداشتم به صدا و سیما بروم. معاون رئیس جمهوری ومعاون نخستوزیر وقت یعنی شهید رجایی بودم و سرپرست وزارت امور خارجه. در سال 60 عصر یک پنجشنبه اعضای شش نفره شورای سرپرستی به دفترم آمدند و از من دعوت کردند که مدیر عاملی سازمان را بپذیرم. من هم در پاسخ گفتم باید از امام کسب اجازه کنم. حدود ساعت شش غروب از دفترم رفتند و هشت و نیم شب از تلویزیون حکم من را اعلام کردند.
با امام خمینی در این خصوص صحبت کرده بودید که حکمتان را اعلام کردند؟
نه، من تازه زنگ زده بودم دفتر ایشان. آنها حکم مرا زودتر اعلام کردند. صبح شنبه به دفتر امام رفتم و موضوع را با ایشان مطرح و کسب اجازه کردم. امام فرمودند: حکم دادهاند و بسیار خوب و مبارک است. ایشان چند توصیه فرمودند. گفتند صدا و سیما دانشگاه عمومی سراسری است. چون دانشگاه است پس باید برنامههایش آموزنده باشد و چون عمومی است باید برای همه مخاطبان خودش برنامه مناسب داشته باشد و سراسری است باید درهمه کشور پوشش داشته باشد و همه مردم امکان استفاده داشته باشند و چون اکنون این رسانه متعلق به جمهوری اسلامی است و در هر جا که صدای آن شنیده میشود باید ارزشهای اسلامی را تبیین کند و هدایتگر باشد. توصیههای امام به این معنا بود که صدا و سیما بدآموزی نداشته باشد و جناحی و گروهی نباشد و متعلق به عموم مردم باشد. ایشان تعبیرشان از تلویزیون جعبه بود. به من گفتند شما آنطرف جعبه هستید. کاری کنید که آن سوی جعبه هم مردم بنشینند. یعنی برنامهتان برای مردم جذابیت داشته باشد. بعد از دیدارم مستقیماً به سازمان رفتم. وقتی وارد راهروی ورودی ساختمان مدیریت شدم دیدم روی یک دیواربزرگ اطلاعیههای مختلف چسباندهاند که همه مربوط به افراد و احزاب سیاسی بیرون از سازمان بود. هیچ گروهی نبود که اطلاعیهاش آنجا نباشد و این نشان میداد که مردم آن زمان چه اهمیتی به صدا و سیما میدادند. بنابراین با این وضعیت اداره آنجا خیلی مشکل بود. مطالعات سیاسی و مدیریتی و اقتصادی و حتی حوزوی داشتم اما تجربه و تحصیلات مرتبط با رسانه نداشتم. باید اول رسانه را میشناختم و بعد تصمیم میگرفتم. یک ماه کارم این بود که هر روز با دو الی سه مدیر در بخشهای مختلف صحبت میکردم و نقاط ضعف و قوت عملکرد مدیران سازمان را ارزیابی میکردم و در این یک ماه تنها حکمی که دادم مربوط به یک حادثه بود.
همان شب اولی که حکمم از تلویزیون خوانده شد، یکدفعه کل برنامههای تلویزیون قطع شد. سید احمد آقای خمینی با من تماس گرفتند که چه اتفاقی افتاده و من همان شب آن را بررسی کردم. کسی مرا نمیشناخت داخل ساختمان پخش رفتم. همه گیج بودند. از تکنیسین پخش پرسیدم چه شده؟ و چون مرا نمیشناخت برخورد نامناسبی کرد. از مستخدمی پرسیدم مدیرفنی پخش که بوده؟ گفت مهندس امجدی که پاکسازی شده است. با هم رفتیم منزل ایشان و او را به سازمان بردم تا مشکل را حل کند. او هم برنامه را به روی آنتن برد.
یعنی تا آن لحظه آنتن قطع بوده؟
بله تا نزدیک یک ساعت قطع بود.
چرا؟
خرابکاری بود. عدهای با ما مخالف بودند. مثلاً خیر مقدم به من گفتند تا حواسم جمع باشد. به مهندس امجدی گفتم صبح فردا به دفترم بیاید. علت پاکسازیاش را جویا شدم. دیدم ایشان جزو معدود مهندسین متدین، کاردان و متخصص در زمان شاه بوده است. همان جا نامه نوشتم و ایشان را درآن شرایط اول انقلاب و دوره جنگ که هرکسی که منصوب زمان شاه بود بیرون میکردند، به سمت مدیر پخش منصوب کردم. همین باعث شد مثل بمبی صدا کند.
انجمن اسلامی و شورای مدیران بعد از این ماجرا به دنبال مراسمی برای معارفه من بودند اما گفتم نمیخواهم هیچ کس متصدی من باشد. از طریق دفترم به همه اطلاع دادم تا روی زمین چمن مقابل دفترم جمع شوند. چند نکته گفتم که مدیریت در این سازمان مثل آب رونده است و ما رفتنی هستیم و شما ماندنی. خودتان را به خاطر ما خراب نکنید و اختلافها را برطرف کنید. دوم اینکه من معاون سیاسی نخستوزیر بودم و سرپرست وزارت خارجه پس برای اینکه صدا و سیما را نردبان پیشرفت خود کنم اینجا نیامدهام. نکته سوم اینکه من به مدیرم اختیارمیدهم اما این به این معنا نیست که از خودم سلب مسئولیت کنم. تئوری مدیریت من به همراه دیگران بود نه بر مبنای مدیریت فردی.
بر اساس توصیههای امام ویژگیهای برنامه را طوری تبیین کردم تا برای مخاطب هم جذاب و هم آموزنده باشد. در تولید 15 یا 14 تا «چه» تعریف کردیم. مثلاً «چه چیز» برای «چه مخاطبی» «چه مقدار» «چه زمان» و ... آن زمان 15 تا 16 گروه برنامه سازداشتیم. گروه اقتصاد، سیاسی، فرهنگی و ... آمدیم آنتن شبکه یک و دو را بین این گروهها تقسیم کردیم. گفتیم مثلاً سهم گروه اقتصاد یک ساعت در هفته است و بقیه همین طور.
از همان مدیران و ظرفیتهایی که در سازمان بود استفاده کردید یا مثل مدیران کنونی مدیرانتان را از بیرون وارد سازمان کردید؟
من بجز راننده و منشی دفترم در نخستوزیری هیچ کسی را با خودم وارد سازمان نکردم. این دو نفر هم خودشان خواستند که با من بیایند. رانندهام مرحوم دلجو بود و منشی هم آقای مسجدی.
گفتید در بدو ورودتان اوضاع سازمان خیلی به هم ریخته بود. با چه چالشهایی در این دوره روبهرو بودید؟
مشکلات داخلی و بیرونی خیلی زیاد بود. از طرف قوه مجریه، مقننه و قضائیه دو نماینده به سازمان فرستاده بودند و یک شورای سرپرستی شش نفره تشکیل داده بودند. آنها یک نفر را به عنوان مدیرعامل انتخاب میکردند و سیاستگذاری و نظارت به عهده شورا و اجرا به عهده مدیرعامل بود. در این زمینه اختلاف نظر بسیار بود. شورا میخواست در امور اجرایی دخالت کند و من هم مدیری نبودم که بپذیرم آنها در امور داخلی دخالت کنند. بعد از شش ماه با من بد شدند. به سریالهایی که میساختیم ایراد میگرفتند. مثلاً سریال «اشک تمساح» که پخش میشد. داستانش این بود که یک خانواده طاغوتی که از ایران نرفته بود و زندگی مخفیانه اینها را نشان میداد. خب فضا مثل حالا نبود؛ خاص و متشنج بود. این سریال 15 قسمت داشت. مردم هم نسبت به آن معترض بودند. حتی در نماز جمعه طوماری دادند که 15 هزار امضا داشت. عنوان بالای طومار این بود که اشک تمساح اشک مؤمنین را درآورد و خواهان جلوگیری از پخش سریال بودند.
چرا؟ مگر سریال چه مشکلی داشت؟
مثلاً بازیگر زن سریال سرش در خانه برهنه بود و در محیط بیرون حجاب داشت. به قسمت نهم که رسیدیم شورای سرپرستی 4 قسمت را یک قسمت کردند و اعلام کردند که ما به خواست مؤمنین و مردم این سریال را قطع میکنیم. عصر دوشنبه که قرار بود سریال پخش شود از دفتر امام با من تماس گرفتند و گفتند امشب شب آخر سریال است؟ و من گفتم نه چهار قسمت دیگر مانده است. گفتند اما شنیدیم قسمت آخر است. وقتی از مدیر پخش جویا شدم گفتند قسمت آخر است.
بدون اینکه شما را در جریان قرار دهند؟
بله. خدمت امام رفتم و ایشان گفتند: نه، این سریال ادامه دارد. در خصوص مسائل هنری و سیاسی خودتان میدانید اما در خصوص مسائل شرعی این جمله را بنویسید که از خبرگان سؤال شد و گفتند در پخش سریال اشکال شرعی وجود ندارد اما ممکن است در تولید سریال خلاف شرع واقع شده باشد. من اطلاعیهای را به عنوان مدیرعامل سازمان نوشتم و به مدیر پخش دادم و این جمله را بدون اینکه بگویم از امام است نوشتم از خبرگان و آن را پخش کردیم. فردای آن روز شورای سرپرستی مرا محاکمه کرد که این اطلاعیه چه بود؟ خبره شما چه کسی است؟ نکند از آمریکا خبره با خودت آوردهای؟ خیلی برخورد تندی با من کردند و من هم سکوت کردم. گفتند یا خبرهات را معرفی کن یا عزلت میکنیم. گفتم خبره من امام است. اینها گفتند غیرممکن است و چون به خبره من توهین کردند خیلی ناراحت شدم و در فکر عزل من افتادند. یک روز پنجشنبه که سازمان تعطیل بود به آنجا رفتم تا کارهای عقبافتادهام را انجام دهم. آنها هم آنجا آمده بودند و جلسه داشتند. ساعت شش عصر اطلاعیهای به در اتاق من زده بودند مبنی بر عزل من.
این اتفاق در چه سالی بود؟
من تیرماه سال 60 به سازمان رفتم، این اتفاق مرداد سال 62 افتاد. اول دکتر حسن روحانی را تعیین کردند که ایشان قبول نکرده بودند و بعد جواد لاریجانی را جای من گذاشتند. من هم که فقط یک جانماز در کشوی میزم داشتم ساعت هشت و 9 شب خانه رفتم. احمد آقا شب به من زنگ زد و خبرعزل مرا جویا شد و من صحت آن را اعلام کردم. گفتند حکم دادند؟ گفتم بله. خواستند که حکم را برایشان بفرستم و فرستادم. همان شب هم خبرش را از طریق تلویزیون پخش کردند که به دنبال استعفای آقای محمد هاشمی، جواد لاریجانی به عنوان سرپرست به سازمان میآید. امام هم به سران قوا زنگ زدند که یا اعضای شورا باید استعفا دهند یا من آنها را عزل میکنم. تا ساعت 10 شب چهار نفرشان استعفا دادند اما آن دو نفری که نماینده مجلس بودند، این کار را نکردند. چون برادرم که آن دوره رئیس مجلس بودند زیر بار نرفته بودند که به این دو نفر بگویند استعفا دهند.
این دو نفر چه کسانی بودند؟
یکی آقای حسن روحانی بودند و دیگری آقای زوارهای.
چرا مرحوم برادرتان آیتالله هاشمی رفسنجانی زیر بار نرفتند؟
اتفاقاً امام صبح زود احمد آقا را فرستادند و از برادرم پرسیدند چرا این دو نفر استعفا ندادند و ایشان گفته بودند چون من نمیتوانم به خاطر برادرم این کار را بکنم. امام هم در جواب فرموده بودند که برادر شما الان مظلوم واقع شده است. بعد از آن احمد آقا گفتند که دوباره به کارم بازگردم و من نیز گفتم باید شخص امام به من دستور دهند. صبح شنبه به دیدار امام رفتم و اخوی بنده هم آمد. امام خیلی ناراحت بودند. فرمودند این مقدمه یک کودتا در کشور است. اختلافات بین شورای سرپرستی و مدیرعامل به وجود آمده و من آقای محمد هاشمی را به عنوان نماینده خودم تعیین میکنم تا وقتی که سران سه قوه و نخستوزیر حرفهای طرفین را گوش کنند و تصمیم بگیرند. ایشان این حکم را به مرحوم توسلی دادند و در مجلس هم خوانده شد و به تمام قوا دادند.
پس از عزل شورا باز هم شورا تشکیل شد؟
بله اما با حضور اعضای جدید؛ مثلاً آقای هاشمی از مجلس آمد و در حقیقت سطح شورا را بالاتر بردند.
با برادر مرحومتان هم مشورت میکردید؟
نه.
اتاق فکرتان چه کسانی بودند؟
شوراهای مختلف در همان سازمان؛ مثل شورای فنی که اتاق فکرمن بودند، ولی اینکه برادرم یا از بزرگان نظام نه؛ از هیچ کس مشورت نمیگرفتم. امام به من رهنمودهای بسیاری میدادند. امام هر مسألهای که میدیدند فوراً تذکر میدادند. البته مسئولان هم اگر گلایه یا تأییدی داشتند میگفتند اما اتاق فکر من درون سازمان بود.
پس انتصاب مدیران سازمان در هر دوره از سوی رهبری، جریانش از حکم امام خمینی (ره) به شما آغاز شد؟
بله. بعد از آن هم هر کس شورای سرپرستی شد من را انتخاب کردند. بعد که متمم قانون اساسی تصویب شد، عزل و نصب مدیر سازمان به عهده رهبر شد. 5 سال هم من در زمان رهبری مدیر سازمان بودم. مجموعا 13 سال با همین رویکردی که امام فرمودند صدا و سیما دانشگاه عمومی سراسری است، آنجا بودم.
الان فکر میکنید صدا و سیما با همین رویکرد مدیریت میشود؟
نه. اکنون خیلی فاصله دارد. هر چیزی زبان خودش را دارد. رادیو، موسیقی، شعر و سینما. تلویزیون زمانی میتواند موفق و مورد توجه مردم باشد که برنامه نمایشی داشته باشد. الان تلویزیون ما شبکه بسیار دارد اما با رادیو فرقی ندارد؛ یعنی از زبان تلویزیون استفاده نمیشود.
استراتژی های صدا وسیما بعد از مدیریت شما تغییرات بسیاری کرد. نظرتان را در این خصوص بفرمایید.
ما آن زمان بر اساس فرمایش امام از سه قوای نظام حمایت میکردیم. اگر هم ایرادی بود به نحوی میگفتیم. ما در رادیو و تلویزیون برنامههای زیادی با مسئولان نظام داشتیم. مسئولان سؤالات مردم را جواب میدادند. اینگونه نبود که جناحی و باندی عمل کنیم. سیاهنمایی و بزرگنمایی هم نمیکردیم، واقعبینانه کار میکردیم. اگر هم میخواستیم اینگونه کار کنیم امام نمیگذاشتند. ولی الان صدا وسیما تفاوت اساسی نسبت به گذشته دارد. تبدیل به یک رسانه جناحی شده و دیگر رسانه ملی نیست. روزنامه ایران مربوط به دولت است. وقتی هر دولتی میآید عمدتاً در جهت تبلیغ آن دولت است و اطلاعرسانی مربوط به این دولت است.
ما یک روزنامه داریم و به قول شما مربوط به دولت است اما انحصار در روزنامه نداریم یعنی همه مردم مجبور نیستند فقط روزنامه ایران بخوانند. در همین رسانه دولت، گزارش های انتقادی بسیاری هم به دولت و عملکرد دولت نوشتهایم. اصلاً صدا و سیما با روزنامه ایران قابل قیاس نیست. 20 شبکه دارد که همه یک صدا دارند. به نظرتان علت ریزش مخاطب صدا و سیما چیست؟
بله صدا و سیما کارش تضعیف دولت است. اگر کسی بخواهد عملکرد صدا و سیما را ارزیابی کند، بین صدا وسیما و روزنامه کیهان از نظر سیاسی فرقی نیست یعنی هر دو یک خطمشی را دنبال میکنند. یعنی همان استراتژی روزنامه جوان، وطن امروز یا کیهان. صدا و سیما هم همان است. یعنی تبدیل شده به یک رسانه جناحی که نمیتواند واقعیت را بگوید. وقتی مردم میبینند که اخبار رویکرد واقعی ندارد تلویزیون را خاموش میکنند یا جای دیگر را میبینند و این بزرگترین زیانی است که جامعه میبیند. اگر رسانه ملی مورد احترام و رجوع مردم باشد خیلی از مشکلات را میتوان حل کرد ولی وقتی نیست مردم به جاهای دیگر میروند. الان هم در کثرت رسانههای مجازی و گروهی، مخاطب از دست دادن و فرار مخاطب به زیان نظام است. پارسال 4000 میلیارد تومان بودجه صدا و سیما بود اما صرف چنین بودجهای بازخورد نداشت یا منفی بود.
راه برونرفت از این بحران چیست؟
اینها دلشان خوش است که فقط به کمیت پرداختهاند. فکر میکنند اگر کمیت زیاد باشد تأثیرگذار است. در حالی که کمیت زیاد بدون کیفیت و بدون محتوا زیانآور است. بنابراین باید برگردیم به همان زمان. ما در آن زمان کمبودها و مشکلات بسیار زیادی داشتیم اما در همان دوره 1560 قسمت سریال فاخر ساختیم.
با چه میزان بودجه؟
با بودجه خیلی کم. وقتی من از سازمان رفتم، مجلس دو برابر بودجه 13 سالی که من مدیر صدا وسیما بودم را در سال 73 به صدا وسیما داد.
چرا یکدفعه این همه بودجه به صدا و سیما تعلق گرفت؟
قبلاً ارتباطات رادیو و تلویزیون از طریق ماکروویو بود. گستره ماکروویو خیلی محدود است. بنابراین چون ایران یک کشور کویری و کوهستانی است ما ماهواره گذاشتیم. این زیرساخت را سال 64 به تلویزیون اضافه کردیم. اما بعد از من اینها استراتژیشان بر توسعه شبکهها بود که این همه بودجه گرفتند. البته شبکه سه را من خودم به وجود آوردم.
شما با این توسعه شبکهها موافقید؟
توسعه شبکه اگر محتوا داشته باشد خوب است ولی اگر نداشته باشد تأثیر ندارد. مسألهای که در صدا و سیما اتفاق افتاد این بود که صرفاً به کمیت توجه شد نه به کیفیت و نکتهای که با آن مواجه شدند که من هم همیشه با آن مخالف بودم این است که میگفتند ما چون همیشه با فضای مجازی و کانالهای بیگانه مواجه هستیم باید کاری کنیم که بتوانیم مخاطب را جذب کنیم بنابراین اگر برنامههایمان ارزشهای اسلامی را به آن معنا ندارد و بعضی بدآموزیها را دارد ما باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم. چون اگر این کار را نکنیم مردم جذب شبکههای دیگر میشوند؛ در حالی که اینگونه نیست. من در آن دوران با آقای لاریجانی هم در جلسات حاشیه دولت در اینباره بحث کردم که شما وظیفهتان این است که کار را درست انجام دهید. چه کار دارید که شبکههای خارجی چه میکنند؟ امام میگفت صدا و سیما باید ارزشهای اسلامی را تبیین کند. پس باید هدایتگر باشد و بدآموزی نداشته باشد.
بدآموزی یک طرف، تبلیغات و اسپانسرهایی هم که برای برنامه هایشان از بیرون میآورند از سویی دیگر، کاری کرده که مردم حتی رغبتی برای نگاه کردن به برنامهها نداشته باشند.
مردم به تلویزیون مثل یک آگهی بازرگانی نگاه میکنند. یعنی این یک استراتژی و سیاست است. انتخاب مردم زیاد است و دیگر مجبور نیستند این شبکهها را ببینند. این مسأله باعث شده صدا و سیما جایگاهش را در نظام اسلامی از دست بدهد و در مواردی بر ضد خودش عمل کند. بخشی از تهاجم فرهنگی توسط صدا و سیما انجام میشود.
آیا با انحصار ارائه خدمات صدا و سیما موافقید؟
رقابت همیشه هم باعث بهبود و هم افزایش کیفیت است. اصولاً انحصار در هر جایی که باشد پاسخگویی و کیفیت وجود ندارد. بنابراین من با این انحصار اصلاً موافق نیستم.
موارد قانونی انحصار صدا و سیما را مجلس تصویب کرده است. سال 68 قانون در مورد خیلی مسائل اصلاح شد به نظرتان نباید این قانون اصلاح میشد؟
متمم قانون اساسی بشدت به سمت انحصاری کردن صدا و سیما و در نتیجه عدم پاسخگویی آن تصویب شد. چون صدا وسیما زیر نظر رهبری رفت و معمولاً مدیرانی که از طرف رهبری انتخاب میشوند زیاد به بیرون و دیگران پاسخگو نیستند. در آن زمان بنا بر اصل 175 قانون اساسی نماینده سه قوه در صدا و سیما بودند و از آنها میشد سؤال کرد اما اکنون در اصلاح قانون اساسی انحصار صدا و سیما بیشتر شد و پاسخگوییاش کمتر شد. اکنون رسانهها به صدا وسیما اعتراض دارند اما کو گوش شنوا؟
اکنون صدا وسیما به خاطر اینکه از پس بودجه سنگین پرداخت حقوق کارکنانش بربیاید مجبور است آنتنفروشی کند. به نظر شما درست است که مردم باید تاوان حقوق کارمندان صدا و سیما را بدهند؟
زیانهای اجتماعی و اقتصادی و دینی این کار خیلی بالاست. بحث زیان اقتصادیاش یک چیز است و زیانهای دیگرش بدتر است. متأسفانه اکنون هدف، فرهنگ جامعه است. ناهنجاریهای اجتماعی در ایران بیداد میکند. میشد با صدا و سیمای سالم تا حدودی جلوی اینها را گرفت. اما اکنون به طرف بیهویتی حرکت میکنیم. حالا که باید هدایت جامعه به دست صدا و سیما و رسانههای دیگر باشد دیگر در دست ما نیست و از جای دیگر هدایت میشود. ما هم به قول آقای لاریجانی برای اینکه از قافله عقب نمانیم باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم.
به عنوان یک سیاستمدار و مردی که 13 سال تجربه مدیریتی در عرصه صدا و سیما داشته است، برای برونرفت از این بحران چه پیشنهادی به مدیر صدا و سیما میدهید؟
الان فکر نمیکنم که استراتژی صدا و سیما را رئیس سازمان تعیین کند. یعنی استراتژی از جای دیگر تعیین میشود. بنابراین به او چه توصیهای میتوانم داشته باشم؟ آنهایی هم که تعیینکننده استراتژی هستند راه درستی را انتخاب نکردهاند. یعنی با صدا و سیما خیلی بیشتر میشود اقتدار ملی و فرهنگ ملی و اسلامی را در داخل جامعه برد و هویت ملی را بهتر جا انداخت. ما امروز مشکلات جدی در جامعه داریم. ولی فرهنگ به مراتب اوضاعش از اقتصاد بدتر است. من گاهی فکر میکنم ما مثل اسپانیای قبل از اسلام شویم. فساد، جامعه را مضمحل کرده است.
این انقلاب ساده و آسان به دست نیامده. برای این انقلاب خونها ریخته شده و خانوادهها فدا شده است. کمی فکر کنیم که چگونه به دست ما رسیده است. امروز تکیه زدیم بر صندلیها و کرسیها. کمی هم به فکر مردم باشیم و کمی هم فکر کنیم خدایی هم هست. تفاوت نظام جمهوری اسلامی با نظامهای دیگر این است که خدا هست و باید به خاطر عملکرد اعمال و رفتار و نیاتمان روزی به خداوند پاسخ دهیم.
ارسال نظر