|
|
کدخبر: ۱۷۰۲۳۲

علیرضا خمسه می گوید اگر دستمزدهایش را بدهد به هیچ جا مهاجرت نخواهد کرد!

گروه فرهنگی مشرق- علیرضا خمسه را به عنوان یکی از پرتحرک ترین و فعال ترین بازیگرانی می شناسیم که با حضور در سریال «پایتخت» و ایفای نقش بابا پنجعلی حضوری متفاوت از همیشه خود را تجربه کرد. در این نقش در کسی که بیش از همه کارهایش در سال ۱۳۶۷ و با مجموعه «هوشیار و بیدار» به شهرت رسیده بود، دیگر اثری از فیزیک نرم و منعطف، بالا و پایین پریدن ها یا استفاده فراوان از میمیک صورتش را ندیدیم، بلکه خمسه با گریمی سنگین در کالبد پیرمردی فرو رفت که کمترین حرکت را داشت و به ندرت کلمه ای از دهانش خارج می شد.

در عین حال مفاهیم انسانی، اجتماعی و خانوادگی هر سه «پایتخت» به نحوی بود که باباپنجعلی به عنوان نمادی از بزرگترهای خانواده در آن حاضر شده بود و نقش کلیدی را ایفا می کرد.

همین ها بهانه ای شد تا حالا که «پایتخت» در مراسم تقدیر از برترین های نوروزی سیما به قول معروف جوایز را درو کند، با خمسه گپی بزنیم و درباره این موضوعات نظرش را بپرسیم.

*شما در این سه سالی که «باباپنجعلی» را بازی می کردید با شخصیتی روبرو بودید که بنا بود احساسات گوناگونی را از خود بروز دهد اما برای به نمایش گذاشتن آنها ابزار کمی را در اختیار داشتید؛ یک گریم سنگین و صرفا تکیه کلام هایی که تکرارشان تنها راه بروز این احساسات است. چطور با این دشواری ها باباپنجعلی تا این حد گرفت و دوست داشتنی از آب در آمد؟

- برای بازیگری مثل من که اغلب نقش هایی که بازی کردم، اکتیو و شخصیت ها و تیپ های کارنامه کاری ام همگی فعال و پرتحرک بوده اند، قرار گرفتن در یک موقعیت نمایشی که فاقد تحرک و انرژی همیشگی است در وهله اول یک حُسن است. چون موقعیت جدیدی را در آن تجربه کردم. اغلب کارهای تلویزیونی و سینمایی من با استفاده فراوان از صورتم بود که باز می شد و لبخند می زدم یا دست هایم مدام در حال حرکت بود، اما در همکاری با سیروس مقدم به یک شخصیت نمایشی تبدیل می شوم که فاقد تحرک است و احساسات منفی و مثبت او در صورت گرفته و چهره درهم او گم است. این اتفاق در عین محدودیت و ایراد برای من به دلیل موقعیت های قبلی نمایشی که داشتم یک حسن و تجربه تازه است.

*اینکه سریال سه سری ادامه پیدا کرد، در وهله اول شاید این ویژگی را داشته باشد که مخاطبان با شخصیت ها انس گرفته اند و آنها را به خوبی می شناسند اما از سوی دیگر توقع دارند با نوآوری و خلاقیت هایی هم روبرو شوند.

- من از اغلب مخاطبان می شنیدم که باباپنجعلی در نگاه اول و خود به خود هیچ جذابیتی ندارد و حتی دافعه هم دارد؛ پیرمردی که نمی تواند راه برود، قادر به انجام کارهای خود نیست، حافظه درست و حسابی ندارد و حتی غذایی را که خورده به یاد نمی آورد. همه این ها می تواند به ضد جاذبه تبدیل شود. با این حال برایم جالب بود باباپنجعلی علی رغم داشتن همه این معایب، خیلی جذاب از کار درآمد و برخی مخاطبان می گفتند ما مدام منتظر بودیم که ببینیم باباپنجعلی چه می گوید.

*بله و حتی همان معدود عباراتی هم که استفاده می کرد به سرعت در میان مردم جا می افتاد و تکرار می شد.

- مخاطبان این انتظار را داشتند که باباپنجعلی برگردد چیزی بگوید و همه چیز را به هم بریزد.

*تأکید سریال «پایتخت» روی عنصر خانواده خیلی پررنگ است و در این تأکید فکر می کنم باباپنجعلی به عنوان مهم ترین عنصر قرار دارد. او با وجود همه ویژگی هایی که در او برشمردیم مورد احترام اعضای خانواده قرار دارد. طبیعتا مردم در کنار تکیه کلام هایی که از سریال های محبوبشان به خاطر می سپرند، حواسشان به این تلنگرها هم هست.

- جامعه جهانی امروزه با بحران هویت، خانواده و بحران های دیگری مواجه است. جامعه ایرانی خوشبختانه هنوز از این بحران ها آسیب زیادی ندیده است اما به دلیل نوع زندگی مدرن شهرنشینی یا محدودیت های اقتصادی هر جامعه ای که مثل جامعه ایران در حال توسعه باشد به این بحران خواهد رسید. بحرانی که پدر و مادر فقط بتوانند فرزندانشان را تا سنی حمایت کنند و قادر به مراقبت از والدین کهنسالشان نیز نباشند، بنابراین آنها را به مراکز دولتی و خصوصی بسپارند. این بحران زندگی مدرن در شهرهای بزرگ است که جامعه ایران هنوز از این آفت مصون مانده است. پایتخت تأکید مجدد به ارزش خانواده و افراد در آن، به خصوص اعضای کهنسال خانواده است. مردم این تأکید را دوست داشته و به آن باور و اعتقاد دارند.

*و البته در کنار نمایش ناتوانی و نیازمندی این پدر به حمایت، در «پایتخت» شاهد حضور حامی او نیز هستیم، حضوری که به خانواده دلگرمی می دهد یا در سکانس کشتی، امید و انگیزه ای برای پیروز شدن نقی است و حتی حرکت بامزه ای هم از او شاهد بودیم و او هیجان زده وسط تشک کشتی آمد.

-(می خندد) بله همین طور است. گاهی هم درباره تکیه کلام ها پیشنهادهایی می دادم که اجرایی می شد. مثلا او مدام به عروس خانواده می گفت خوابت می آد!؟ چون حالت چشم های او فرق داشت، این تکیه کلام را گذاشتیم و هرچه هم چوچانگ می گفت نه خوابم نمی آید باباپنجعلی جواب می داد: چرا خوابت می آد!

*شما در یک برنامه زنده خودتان را سرباز سپاه خنده معرفی کردید و با این حضور نشان دادید حتی در یک نقش به ظاهر عبوس هم می توانید مخاطب خود را بخندانید.

- من دوست دارم از سپاهیان لبخند، سرباز ساده ای باشم و بتوانم لبخند را گوشه لب مردم بیاورم. چون جامعه سالم، جامعه ای خندان است و یک جامعه عبوس نمی تواند سالم باشد.

*فراوان از کمبود بودجه صدا و سیما و دریافت نکردن دستمزدها، گلایه کرده بودید. این موضوع مسیر بازیگری شما را به سمت سینما یا تئاتر حرکت خواهد داد؟

- متاسفانه تلویزیون با بحران مالی مواجه است و همه عوامل سریال «عصر پاییزی» منتظر دریافت دستمزدمان هستیم، برخی یک سال طلبکار هستند، برخی ۹ ماه و برای من هم همینطور. در حالی که همگی روی دستمزدمان حساب کرده بودیم اما متاسفانه تلویزیون هیچ اقدامی دراین زمینه انجام نداده و این موضوع باعثمی شود بچه ها رغبتی به کار تلویزیون نشان ندهند.

خانه اول من تلویزیون است اما خانه ای که برای تو جایگاه لازم را در نظر نگیرد و رفتار مناسب شأن تو انجام ندهد، خدا از آن خانه قهر می کند. امیدوارم تلویزیون امسال بحران مالی را پشت سر بگذارد، بدهی هایش را بدهد و با مدیریت جدیدی که قرار است به تلویزیون اضافه شود، مسائل هم حل شوند.

*خبری درباره تصمیم شما به مهاجرت منتشر شده بود، قضیه چیست؟

- گفته بودم تلویزیون پول ما را نمی دهد پس به یک کشور دیگر می رویم!

*پس شوخی بود؟

- اگر پولمان را بدهند همین جا کار می کنیم!


ارسال نظر

پربیننده ترین

آخرین اخبار