خانواده شهیداحمدی روشن: آیا آمریکا اجازه بازدید از تاسیسات اش را می دهد؟
روند حضور شهید مصطفی احمدی روشن، انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، دلیل حمایت از جلیلی در انتخابات و اخراج همکاران شهید روشن از سازمان انرژی اتمی از جمله محورهای مصاحبه با خانواده این شهید هسته ای است.
زندگیشان دیگر گره خورده با سانتریفیوژهایی که این روزها آنطور که باید نمی چرخند و ناراحت بودند از اینکه جلوی دشمن کوتاه آمده ایم. و دلخور بودند از هجمه هایی که در این چندماه اخیر متوجه شان شده بود. در گفتگوی صریح و صمیمی نشریه رمز عبور با حاج رحیم احمدی روشن به واکاوی برخی مسائل مطرح شده در این روزها مثل سیر پرونده قاتلین مصطفی، اخراج همکاران او و مواضع اخیر خانوادهاش پرداخته ایم.برخی مطرح می کنند خانواده شهید احمدی روشن از خون شهیدشان بهره برداری سیاسی و جناحی می کنند و برای اثبات آن به حمایت شما از آقای جلیلی در انتخابات و انتقادات شما از توافقنامه ژنو استناد می کنند. نظر شما در این باره چیست؟
مادر شهید:ما در انتخابات تا روز چهارشنبه ۲۲ خرداد که آمدیم ورزشگاه شهید حیدرنیا در جواب افرادی که نظر ما را جویا می شدند صفات کسی را که می خواستیم به او رأی دهیم می گفتیم ولی اسم نمی بردیم. تا اینکه رسید به جایی که دیدیم فضا جوری شکل گرفت که یک عده رابطه با آمریکا و یک عده مقاومت را می خواهند. حقیقتاً هم ما - یعنی نظام - خوب پیش رفته بودیم و به نظر من عقب نشینی کردن هم اگر محترمانه بخواهیم بگوییم کار عاقلانه ای نبود.
هم من و هم حاج آقا و هم همسر مصطفی مصاحبه کردیم و گفتیم چرا کسی که دم از سازش می زند از عکس شهدای هسته ای استفاده می کند. و واقعاً من دیدم که این وظیفه ماست و این طرفداری از یک کاندیدای خاص نیست، بلکه طرفداری از یک عقیده است. یعنی این حرف را اگر کسی غیر از دکتر جلیلی هم می زد ما از او حمایت می کردیم، خود آقای روحانی هم اگر پایبندش بود ما طرفدارش بودیم. دکتر قالیباف هم اگر این را می گفت حامی او بودیم. شخصش برایمان فرقی نمی کرد، مهم آن تفکر بود که ما حامیاش بودیم.
در انتخابات ما هم مثل همه مردم ایران حق داشتیم از کاندیدای مورد نظرمان حمایت کنیم. مواضع فعلی ما هم ربطی به کاندیدایمان ندارد. ببخشید! ما فرزندمان را ندادیم که بیاییم با خونش معامله کنیم. یعنی هر کاری کردند ما ساکت باشیم چون از یک کاندیدا حمایت کرده ایم؟ کار خوبی کرده ایم. آن زمان طرفداری کردیم و بعد هم به آقای روحانی به خاطر پیروزی در انتخابات تبریک گفتیم.
واقعیت این است که ما می دانیم آقای روحانی رئیس جمهور ۷۰ میلیون نفر است نه رئیس جمهور ۱۸-۱۷ میلیون نفر. به عنوان رئیس جمهور هم قبولش داریم چون در انتخابات آزاد رأی آورده و مردم آزادانه به ایشان رأی داده اند. ولی این به معنای این نیست که هرکاری خواستند بکنند و ما انتقاد نکنیم؛ و فکر کنند حتماً باید به ما حمله کنند چون ما قبلاً از فرد دیگری حمایت کرده ایم. نه. ما هم مثل همه مردم ایران آزاد بودیم که از یک نفر حمایت کنیم.
در زمان انتخابات شما فرمودید که «ما تا الان سکوت کردیم اما دیدیم دارند از سکوت ما سوءاستفاده می کنند.» خب آنزمان عکس آقا مصطفی در فیلم تبلیغاتی آقای روحانی استفاده شده بود که با انتقاد شما مواجه شد. یک مقدار راجع به فضای آن زمان توضیح می دهید؟
مادر شهید: واقعیت این است که عقاید سیاسی آقای جلیلی با ما تقریباً یکسان بود و ما هم به همین خاطر از ایشان حمایت کردیم. چون ایشان خیلی پایبند بود که شئونات ملت ایران حفظ شود. چند سالی هم که با ۱ + ۵ مذاکره می کرد سر سوزنی از آن کوتاه نیامد. به همین خاطر ما دوست داشتیم ایشان رئیس جمهور شود.
حالا هم که رأی نیاورده ناراحت نیستیم، چون ما به عقاید آنهایی که به روحانی رأی دادند احترام می گذاریم. ولی این دلیل نمی شود که هرچه دلشان خواست به ما بگویند و فکر کنند می توانند با این کارشان ما را ساکت کنند. هر وقت آنهایی که به ما اعتراض می کنند، یک جوان ۳۲ساله شان را در راه هدفشان فدا کردند و از آن هدف کوتاه آمدند ما هم کوتاه می آییم.
حاج آقا آن زمان عکس العمل آقامصطفی به تعلیق تاسیسات هسته ای چه بود؟ یک جایی گفته بودید مصطفی ۱۰سال پیر شد.
پدرشهید:بله، خب مصطفی به این صنعت و این کار خیلی دلبستگی و علاقه داشت. طبیعی بود که وقتی می دید این صنعت دارد از صنعت ایران حذف می شود خیلی ناراحت و مأیوس بود. حقیقتاً من می دیدم که مثل مارگزیده به خودش می پیچید و حتی می خواست صنعت هسته ای را ترک کند. دلیلش را که پرسیدم گفت واقعیت این است که درب سایت هسته ای نطنز را بسته اند و مهر و موم کرده اند و دوربینهای مدار بسته تعبیه کرده اند و عین تعبیر او بود که می گفت «ما حتی جرأت نمی کنیم از جلوی دوربینها رد شویم.»
خب این برای او خیلی سخت بود و می خواست استعفا دهد و بیاید بیرون. باز هم می گویم من احساس می کردم مصطفی ۱۰ سال و شاید هم بیشتر پیر شده است و برایش تحمل این موقعیت خیلی سخت بود.
بعد که دولت عوض شد و با تأکید رهبر معظم انقلاب تأسیسات شروع به کار کردند، بچه ها آنجا ولایتمداریشان را ثابت کردند. این نبود که همیشه دم از رهبر بزند و شعار بدهد. شعار نمی داد ولی شعورش بالا بود که چگونه باید ولایتمدار باشد. این یک درس برای همه ما است که شهدا با عملشان به ما درس ولایتمداری می دهند.
مصطفی و دوستانش که یک اکیپ چند نفره بودند ۱۲-۱۰ شبانه روز پشت دستگاه ها بودند و شیفتی کار می کردند.
مادر شهید:آن زمان مصطفی یک پژو۲۰۶ داشت که با چندنفر از دوستانش برمی گشتند تهران. خود مصطفی می گفت این ماشین خودش راه را بلد است و واقعیت این است که خدا ما را می آورد چون همه مان خوابیم. چون اینها در شبانه روز مرتب شیفت بودند و خانه هم نمی رفتند. وقتی می خواستند برگردند یکی دو روز خانه باشند همه خسته بودند.
برخی معتقدند که تعلیقی که آن زمان صورت گرفت نه به معنای یک عقبگرد و کوتاه آمدن، بلکه یک مرحله ای از پروژه هسته ای بود. یعنی همان تعبیری که «در زمان ما تعطیل نشد، تکمیل شد». آیا آن زمان نظر آقامصطفی و تیم همکارانشان هم این بود یا تحلیل دیگری داشتند؟
مادرشهید:اینها تعداد محدودی سانتریفیوژ داشتند که همه مهر و موم شده بود. دوربین مداربسته هم گذاشته بودند که مصطفی قسم می خورد و می گفت که ما حتی جرأت اینکه از جلوی آنها رد شویم هم نداشتیم و فقط روی مباحثتحقیقاتی اش کار می کردیم. مصطفی واقعاً موافق آن تعلیق نبود. هرچند برخی از آن به عنوان تعلیق موقت نام می برند اما موافق نبود.
وقتی حضرت آقا دستور دادند پلمب دستگاهها شکسته شود و بچه ها شروع به کار کنند، آنطور که خودش می گفت و دوستانش هم تعریف می کنند مصطفی می گفت اینقدر من برای گرفتن دستورهای مختلف ازین پله ها بالا و پایین رفته ام! چون مطمئن بودم حضرت آقا اجازه نمی دهند اینها هرکاری دلشان می خواهد بکنند و بالاخره این پلمب را می شکنند و شروع به کار می کنند. و به خاطر همین، همه چیز آماده و مهیا برای کار بوده است.
وقتی به دستور رهبر انقلاب پلمب تأسیسات هسته ای شکسته شد و فعالیتها آغاز شد عکس العمل آقا مصطفی چه بود؟
مادرشهید:خیلی خوشحال بود. یادم هست ۲۲بهمن بود که من و حاج آقا رفتیم راهپیمایی و یک جورهایی آن موقع رفراندوم انرژی هسته ای بود که همه گفتیم حق مسلم ماست. خب روز ۲۱ فروردین هم بعد از آن شد روز ملی انرژی هسته ای. ولی بچه ها بعد از ۲۲ بهمن و زودتر از این تاریخِ فروردین ماه به نتیجه رسیده بودند. یادم هست اوایل عید بود که مصطفی گفت حواستان باشد که رئیس جمهور می خواهد خبر جدیدی را اعلام کند.
و این با تلاش بچه های سایت نطنز بود. خب آنجا هم جایی است که به قول خودش می گفت ما تابستانها ۵۰درجه گرما داریم و ساعتها روز را نمی بینیم. من خودم داخل گود نطنز رفته ام و اینها را دیده ام. البته آن گود نطنز که تعلیق بود چه بود، ولی الحمدلله این گود نطنز که مخفی نیست و بازرسان آژانس رفته اند دیده اند و اگر مخفی هم باشد برای خارجیها مخفی نیست. حالا خب حتماً مصلحتی هست که داخلی ها نباید بدانند.
پس از انتقادات مطرح شده از جانب خانواده شما راجع به توافقنامه ژنو، هجمه هایی در برخی رسانه ها علیه شما صورت گرفت. به نظرتان علت آنها چه بود؟
مادرشهید:حاج آقا یک سؤال پرسید این همه به او حمله کردند. ببینید! ما نه می خواهیم وزیر شویم، نه می خواهیم وکیل شویم، نه پست و مقام داریم، نه تجارت خانه داریم. ولی پست و مقامی که آقایان برایش دست و پا می شکنند و سینه چاک می کنند، ما نه داریم و نه می خواهیم داشته باشیم. به همین خاطر هم از فرد خاصی دفاع نمی کنیم و زیر پرچم کسی سینه نمی زنیم.
واقعیت این است که ما ولایتمداریم و حضرت آقا هم سربلندی این مملکت را می خواهد. اگر می خواستیم بیگانگان در این مملکت بیایند و رفت و آمد کنند که زمان شاه این را داشتیم. پس چرا امام خمینی اعلام می کند که ما سیاستهای آمریکا در ایران را قبول نداریم؟ پس چرا سال۴۲ حضرت امام خمینی را تبعید کردند؟ به خاطر اینکه علیه آمریکا وارد شد و حرف زد.
حالا چه شده؟ بعد از ۵۰ سال ورق برگشته. یعنی ما پشیمان شدیم؟ بعد از این همه شهیدی که داده ایم؟ در ساواک بچه های ما را به شهادت رساندند و در خیابانها به گلوله بستند، در جنگ هشت سال کشته دادیم و پدر مادرهایی که پیر شدند و چشمشان به درماند. یکی اش پدر و مادر حاج آقا که هنوز جنازه بچه شان برنگشته است. حالا دوباره برگردیم اجازه دهیم آمریکایی ها بیایند همه مراکز حساس مملکتمان را بازدید کنند؟ چرا؟ مگر آنها اجازه می دهند ما برویم تأسیسات آنها را بازدید کنیم؟ چرا باید بیایند؟ چه فرقی با هم داریم؟
ما که از آنها نمی ترسیم، واقعاً نمی ترسیم. مگر از مردن می ترسیم؟ مگر آمریکا اصلاً جرأت می کند به ایران حمله کند؟ مگر در هشت سال جنگ عراق علیه ایران حامیاش آمریکا نبود؟ همه که پشتیبانش بودند. این را همه مردم ایران می دانند. بمب شیمیایی دادند، اسلحه دادند، هواپیما دادند. نیروی نظامی هم دادند و ما از کشورهای مختلف در ایران اسیر داشتیم.
این «گزینه نظامی» که روی میز است ۸سال اجرایش کرده اند. حالا جمعش کرده اند گذاشته اند روی میز؟ حالا که ما از لحاظ نظامی اینقدر قوی شده ایم و از لحاظ اقتصادی هم اوضاع مان از اول انقلاب خیلی بهتر است. خیلی جوانهایی را داریم که حاضرند اگر امام خامنه ای اشاره کند سرشان را بدهند. آنوقت ما را از گزینه نظامی می ترسانند؟
عاملین ترور آقا مصطفی دستگیر شدند؟
پدرشهید:بله
آنها را دیده اید؟ مجازات شده اند یا نه؟
پدرشهید:نخیر. فقط یک سی دی آوردند نشانمان دادند که عوامل ترور اینجوری دستگیر شده اند و اعتراف کرده اند.
مادرشهید:تروریستی که دکتر شهریاری و مصطفی را ترور کرده بود خودش صحبت می کرد و می گفت بعد از ترور شهید شهریاری من را دوباره بردند اسرائیل و دوره دیدم و یک عکس هم به من نشان دادند گفتند باید این را ترور کنی، که بعدها فهمیدم اسمش مصطفی احمدی روشن است. تنها چیزی که ما از این تروریستها دیدیم همین مصاحبه بود. و من واقعاً از وزارت اطلاعات سؤال دارم که چرا اعدامشان نمی کنند؟
ما اصلاً اینها را ندیده ایم. ما به عنوان پدر و مادر و همسر مصطفی حق داریم برویم آنها را ببینیم. نمی دانم حالا چه دلایلی دارد. من این اعتراض را به وزارت اطلاعات هم رسانده ام که من و حاج آقا و خانم مصطفی می خواهیم برویم اینها را ببینیم. فردا علیرضا بزرگ بشود از ما سؤال می کند. همانطور که آن روز می پرسید بابای من را چطوری کشتند؟
بزرگ هم بشود می پرسد قاتلین اش را چطور اعدام کردند؟ ازشان سؤال کردید چرا اینکار را کردند؟ ما بگوییم نه ندیدیم و اینقدر صبور و ساکت بودیم که هیچ ادعایی نداشتیم. در صورتی که می توانستیم از رئیس حفاظت سازمان به دلیل اینکه برای بچه ها محافظ نگذاشته بود شکایت کنیم ولی اینکار را نکردیم.
می گفتند خود آقا مصطفی محافظ نپذیرفته اند؟
مادر شهید:نخیر. محافظ نگذاشته بودند و خودشان هم می دانند که این کار را نکرده اند.
پدرشهید:چند روز قبل از شهادت، مصطفی می رود پیش یکی از آقایان حفاظت و می گوید همین روزها بچه ها را می زنند، من هیچ، ولی برای بقیه محافظ بگذارید. آن آقا هم می گوید برای بچه ها یک فکری می کنیم ولی شما هر صبح که از خانه بیرون میآیی یک آیت الکرسی بخوان. یعنی چی؟ یعنی دروغ می گویی و بزرگ نمایی می کنی.
ما به دو دلیل نخواستیم این مسئله افشا شود. یکی به خاطر آبروی نظام بود. اما آن آقا چرا باید مسامحه کاری کند؟ همین الان آقای صالحی می گوید ما تهدیدات دشمن را جدی حساب نکرده ایم. اولین شهید را به شهادت رساندند خب بله. دومی را هم نباید جدی بگیریم؟ سومی را هم نباید جدی بگیریم؟ تا اینکه ۵ تا از بچه های ما را شهید کنند؟
مادرشهید:حفاظت سازمان وظیفه داشته که برای بچه ها محافظ بگذارد که اینکار را نکرده است. مسئله این است که ما هیچ چیز این دنیا را نمی خواهیم و سر خون بچه مان با هیچ کسی شوخی نداریم. ولی به خاطر حفظ آبروی نظام، به خاطر ولایتمدار بودن مصطفی و خانواده اش، از هیچ کسی شکایت نکردیم و اعتراض نکردیم و اجازه هم دادیم بیایند و فیلم و خبر تهیه کنند. ولی متأسفانه اینها از صبوری ما سوء استفاده کردند. واقعیت این نیست که مصطفی محافظ نمی خواسته، واقعیت این است که رئیس وقت حفاظت سازمان برای مصطفی محافظ نگذاشته بود.
در قضایای فتنه ۸۸ و بعد از آن هم ۹دی حال و روز آقا مصطفی چطور بود؟
مادر شهید: واقعیت این است که مصطفی به خاطر این اتفاقات خیلی حرص می خورد و می گفت اینها دارند مملکت را به طرفی می برند که خدایی نکرده ممکن است نظام آسیب ببیند. و یادم هست روز ۹دی با آن همه مشغله ای که داشت همه را تشویق کرد که بروند و با شکوه برگزار شود. مصطفی در عمل ولایتمدار بود نه با ظاهر و اینکه فقط زبانش بگوید. آدم باید در عمل ثابت کند طرفدار ولی فقیه اش است.
مگر حضرت آقا وقتی در این مملکت فرمان می دهند، صحبت می کنند، نصیحت می کنند چیزی جز سربلندی این مملکت می خواهند؟ نه. بچه هاشان وزیر و وکیلند؟ نه. ایشان به جز عاقبت به خیری این مردم چیزی نمی خواهد. مصطفی هم همیشه می گفت ما اگر بخواهیم در این راه موفق باشیم فقط و فقط باید از حضرت آقا پیروی کنیم. یعنی باید گوش به فرمان ایشان باشیم تا کار به نتیجه برسد. اگر هم فردخاصی را قبول داشت به خاطر این بود که آن فرد پیرو رهبری بود. نه چیز دیگر. همان فرد هم اگر جایی لغزش داشت از او انتقاد می کرد و اینگونه نبود که چشم بسته کسی را قبول داشته باشد.
وقتی جک استراو به ایران آمد خانواده شهید احمدی روشن با او دیدار نکردند. علت چه بود؟
پدر شهید:دلیلش این بود که ما یکبار دوگانه رفتار کردن جک استراو را دیده بودیم و ضربه ای را که به ما زد نباید فراموش کنیم. جک استراو کسی بود که در جریان توافق سعدآباد مشهور است که نهایت بی احترامی را نسبت به مسئولان آن زمان کشور ما انجام داد. ایشان در کاخ سعدآباد در حضور همین آقایان پایش را روی میز دراز می کند و شروع می کند سیگار کشیدن. حتی آنطور که در رسانه ها هم مطرح شد از داخل سرویس بهداشتی با مسئولان کشور ما تلفنی صحبت می کرد. باید او را با لگد می انداختند بیرون. منتها مسئولان ما نسبت به این مسائل بی اعتنایی می کنند که این سبب می شود قدر و قیمت مردم ایران پایین بیاید.
مادر شهید:تازگی ها درب مملکت باز شده و هرکس می آید انگار خانه مادرش است. این ور آن ور می روند سرکشی می کنند، اظهارنظر می کنند، با این و آن دیدار می کنند. چه کسی؟ کسی که طرفدار اسرائیل است. اسرائیلی که خودش نیرو تربیت کرده و فرستاده تا جوانان ما را بکشد. اصلاً اسرائیل دستپخت انگلیس و آمریکاست حالا ما برویم به او چه بگوییم؟ من رویم نم یشود علیرضا که بزرگ شد در صورتش نگاه کنم و بگویم یک عمر یتیمی کشیده ای و ما همه اش را به باد دادیم.
پدر شهید:آدم تا نداند خون شهیدش کجا دارد خرج می شود نباید از آن خرج کند. الان من افتخار می کنم که بروم جلوی درب منزل حضرت آقا را جارو کنم. اگر لایق باشم کفش های ایشان را جفت می کنم. ولی من حتی برای رئیس جمهور آمریکا و امثال اینها که دارند به ما ضربه می زنند تره خرد نمی کنم.
مادر شهید:من واقعاً نمی دانم با این همه موضعگیری های آمریکا و اینهایی که می آیند و می روند اینها واقعاً بازهم به ادامه مذاکرات خوشبین هستند؟
پدر شهید:طبق فرمایش آقا اینها باید بروند و پیگیری کنند تا بالاخره در آینده مشخص شود چه کسی زیر قولش می زند. البته خب آزموده را آزمودن خطاست و اینها مجدداً دارند آزموده را می آزمایند. بارها و بارها حضرت امام و حضرت آقا خط مشی را برای ما تعیین کرده اند. حضرت امام با همین تعبیر فرموده اند که استکبار جهانی مثل یک سگِ هار است که اگر مقابلش ایستادی عقب نشینی می کند، ولی اگر فرار کردی و عقب نشینی کردی دنبالت می کند.
واقعیت این است که ما الان یک قدم عقب نشسته ایم. آن هم قدمی به این بزرگی! و خب می بینید که چه توقعات بیجایی دارند. مملکت ما جوری شده که هرکسی به خودش اجازه می دهد بیاید به هرکجا می خواهد سرکشی کند و با هر کسی دیدن کند. روز به روز برخی تأسیسات هسته ای ما زیر نظر باشد. واقعاً اینها در آینده باید هم جواب خدا را بدهند، هم جواب شهدا را و هم جواب این مردم را.
در این چند سال پس از شهادت آقا مصطفی ایشان را در خواب دیده اید؟
پدر شهید:من فقط یک بار پارسال بود که می خواستم بروم مکه، خواب دیدم که دارد برایم قرآن می خواند. اما واقعا این آیه شریفه قرآن که می فرماید: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»
در طول این مدت برای من مسلم شد. گاهی خداوند لطف می کند نصفه شبی بیدار می شوم باور کنید و وجود مصطفی را حس می کنم. اکثر کارهایی را که برای مملکت و شهداست که می خواهیم انجام بدهیم من دست شهید مصطفی را حس می کنم. همین برایم بس است. هر کس هم که بخواهد سد راهشان بشود بی آبرو می شود. ما مدام گفتیم که رفقای مصطفی را اخراج می کنند. توی سایتها و روزنامه ها زدند که دروغ است. خدا خواست قراردادهایشان در سایتها لو رفت، همه دیدند دروغ نیست. از آن طرف هم آیت الله جنتی در نماز جمعه اعلام کرد که یک ایران شنیدند.
قضیه اخراج همکاران و تیم آقا مصطفی چیست؟
مادرشهید:این سازمان هم مثل همه سازمانها از چند تا شرکت تشکیل شده است. دو نفر از مدیر عامل بزرگترین شرکتها که همفکر مصطفی بودند و به آنها سه تفنگدار می گفتند. یکی از این سه تفنگدار را اسرائیل کشت، دو تای دیگر را هم خودشان بیرون انداختند. ما وقتی اعتراض کردیم گفتند نه، شایسته سالاری انجام دادیم، جای دیگری از آنها استفاده می کنیم. ولی واقعیت امر این است که جای دیگری از آنها استفاده نکردند. البته فرمودند اینها همه قراردادی بودند، راست می گویند. شهید مصطفی هم قراردادی بود و استخدام سازمان نبود. ولی اینهایی که بیرون کردند پیمانکار نبودند. از قبل از شهادت مصطفی اینها معاونت های سایت نطنز بودند، هر کدام یک معاونت مخصوص داشتند که بعد از شهادت مصطفی اینها مدیر چند تا شرکت شدند.
از شهید قشقایی و ارتباطشان با آقامصطفی بگویید.
مادر شهید:شهید قشقایی از ابتدا که مصطفی وارد قسمت مدیریت سایت نطنز شد راننده اش بود. خیلی هم با هم دوست بودند. شهید قشقایی خیلی هم ولایتمدار بود. خیلی آدم مؤدب و مهربانی بود. با پدر و مادرش و خانواده اش واقعاً مودب و مهربان بود. وقت هایی که مصطفی تهران بود و دنبالش می آمد، تعارف می کردم و بالا می آمد صبحانه را با مصطفی بخورند و بروند.
واقعیت آن است که مصطفی با او خیلی صمیمی بود. هر وقت که به او زنگ می زد، بهش می گفت «داش رضا»! یک وقت هایی شهید قشقایی پدرش مریض بود، دنبال کارهای او می رفت و ماشین اینجا دست مصطفی بود. بهش می گفت داش رضا! آماده باش فلان ساعت دنبالت می آیم. می خندیدم و می گفتم کی راننده است؟ می گفت هیچ فرقی نمی کند، هر کسی هر جوری که بتواند می رود و می آید. الان هم بعضی وقتها آنها را می بینیم.
سختترین لحظه و بهترین لحظه بعد از شهادت آقا مصطفی برای شما کی بود؟
مادر شهید:بهترین لحظه ای وجود ندارد. واقعیتش این است که سخت ترین لحظه هم لحظه ای بود که تلویزیون نشان داد دارند دستگاه ها را در سایت نطنز پلمب می کنند. روز ۳۰ دی بود.
پدر شهید:جمعاً بخواهیم بگوییم بدترین دوران زندگیمان را داریم می گذرانیم. بدترین دوران! یعنی ما با شهادت مصطفی کنار آمدیم، با اینکه ترورش کردند کنار آمدیم، با مشکلات خودمان بعد از مصطفی کنار آمدیم، اما با این مسئله که اینها دارند اجرا می کنند نمی توانیم کنار بیاییم و نمی توانیم ساکت باشیم.
احساس می کنیم که یک جوری به شهدا اهانت می شود. آن هم با این برخوردهای دوگانه و اینکه زبان دشمن سر ملت ایران این جوری دراز شده است و اینکه دشمن بدون یک ترمز تا قلب ایران دارد می آید و هر جایی دلشان بخواهد می روند و هر کاری دلشان بخواهد می کنند. اینها برای ما قابل هضم نیست. امیدوارم خداوند به مسئولان ما درایت بدهد که این چیزها را بفهمند.
رفتن و دیدن خانواده شهدا ارزشمند نیست، دادن یک تکه تخته و شیشه به خانواده شهدا برای آنها ارزش نمی آورد، آن حراست و حمایت از خون شهداست که برای خانواده شهدا ارزش دارد؛ والا اگر قرار باشد تخته و شیشه و کاغذ و نوشته و اینها سبب بشود که از خانواده شهدا تجلیل بکنید، اینها به اندازه یک موی مصطفی نیست. ولی ارزش دادن به دستاوردها و خون شهداست که برای ما ارزش دارد.
از خاطراتی که در دیدارهای با رهبر معظم انقلاب و برخوردهایی که با شما داشتند توضیح بدهید.
پدر شهید:واقعیتش ما شرمنده حضرت آقا هستیم. از روز اولی که مصطفی به شهادت رسید لطف کردند، فکر کنم هفتم مصطفی بود یک بار خودشان زحمت کشیدند و ما را مورد لطف خودشان قرار دادند و برای دیدن ما تشریف آوردند. بارها و بارها ما را دعوت کردند، خدمتشان رسیدیم. از این بابت ما کمال تشکر را از ایشان و خانواده محترمشان داریم.
مادرشهید:این دیدارها، دیدارهای عمومی بود که به مناسبت عیدهای مختلف بود. تنها دیدار خصوصی همان بود که حضرت آقا خانه مصطفی آمدند و یک بار هم برای نماز مغرب و عشا چند تا از خانواده ها را دعوت کردند که ما هم جزو آنها بودیم. بقیه دیدارهایی بود که حضرت آقا در عیدها با سران مملکت دارند.
حرف آخر؟
مادر شهید:من یک صحبتی دارم، اینکه دشمنِ خودمان را اشتباه نگیریم. متأسفانه ما داخل مملکت دشمن خودمان را اشتباه می گیریم. آدمهایی که دلسوز این دولت و دلسوز این ملت و دلسوز این انقلاب و نظامند، وقتی حرف می زنند به جای اینکه حرفشان را بپذیریم دشمن مان می شوند. اسرائیل، آمریکا و انگلیس دوست مان می شوند. در صورتی که از رئیس دولت تا تک تک ملت، همه با هم یکی هستیم و یک دشمن واحد هم داریم که بالاتر از همه اینها رژیم صهیونیستی است. ما این را بشناسیم.
بدانیم که پدر شهید احمدی روشن دشمنی با هیچ کس ندارد، مادرش دشمنی با هیچ کس ندارد. هیچ فرد دیگری هم که انتقاد می کند دشمنی شخصی ندارد. به خدا ما فقط به خاطر سربلندی این مملکت حرف می زنیم، والا نه توی این دولت قرار است کاری برای ما بکنند، نه توی دولت قبلی، نه اینکه ما نیازی داریم کسی برای ما کاری انجام بدهد. به قول مصطفی ما خفیف المعونه هستیم.
حاج آقا بازنشسته است، یک حقوق بازنشستگی دارد. یک حقوق هم بنیاد شهید لطف کرده است به ما می دهد که برکتی که در خانه شهید هست، توی خانه همه شهدا هست. یعنی برکت خون مصطفی که توی خانه هست همه نیازهای ما را برطرف می کند. به هیچ کس و هیچ چیز نیازی نداریم. به خدا قسم که ما آنها را دوست داریم. ما این دولتمردان و این نظام را دوست داریم. به خاطر همین هم ایرادهایی را که دارد اتفاق می افتد فقط به خاطر علاقه به آنها، گوشزد می کنیم، نه چیز دیگری. لطف کنند به جای آن که به ما حمله کنند، به دشمن حمله کنند.
ارسال نظر