ده نمکی: نام معراجی ها اول " راهیان زور " بود
از ده نمکی پرسیدیم ظاهرا گفته اید که دیگر فیلم نخواهید ساخت. مکثی کرد و گفت: شاید، نمی دانم، شاید هم دیگر فیلم پرفروش نسازم.
گروه فرهنگی مشرق - حالا دیگر آدمی به نام ده نمکی را در سینمای ایران نمی توان ندیده گرفت. این شاید بزرگترین دستاورد ده نمکی در زندگی است. در حالی که همه علیه او به پاخاسته اند، فروش فیلم هایش یکی از دیگری بیشتر می شود.
اوایل دهه هفتاد، درست در اوج تنشهای سیاسی بعد از جنگ مسعود ده نمکی که ظاهرا از گروهی تحت عنوان انصار حزبالله به صورت رسمی فعالیت میکردند بهدلیل اختلافات عدیده جدا شده بود با یک تیم آماتور و حداقل امکانات در طبقه سوم پاساژ معروف «مهستان» اولین شماره هفته نامه «شلمچه» را بیرون داد.
«شلمچه» خیلی زود با شکایت مدعی العموم به خاطر چاپ مطلبی در مورد یکی از مراجع تقلید فوت شده سالها پیش دادگاهی شد و این جریان به تعطیلی آن انجامید. شماره آخر «شلمچه» که به صورت ویژه در یک شب تهیه، چاپ و منتشر شد هنوز در خاطر خیلیها مانده است.
چهار روز بعد از هجدهم تیر شماره بیست و سوم تیر ۷۸ روزنامه «جبهه» منتشر شد؛ شماره ای که در تاریخ رونامه نگاری ایران برای همیشه باقی خواهد ماند. در ستون اول روزنامه که معمولا سرمقالههای تند و تیز دهنمکی در مورد وقایع روز چاپ میشود، این بار یک کاغذ به صورت دستنوشته با خطی تند و عجولانه چاپ شده بود. نوشته چند خط بیشتر نبود و با این جمله شروع میشد: «جبهه» این شماره روزنامه نیست؛ خاکریز است. اراذل و اوباش مجال کار تحریریه را از ما گرفته اند.»
دهنمکی در پایان نوشته بود: «هم اکنون روزنامه در حال صفحه بندی است و من این مطالب را در کنار صحنه آتش سوزی یک مینی بوس در زیر باران سنگهای اراذل و اوباش مینویسم.»
این صریحترین، واقعیترین و درست ترین تصویر از دهنمکی بود: «آقای ژورنالیست» و ده نمکیِ ژورنالیست عادت نداشت در یک قالب بماند. خیلی زود سینما را انتخاب کرد.
***
دو روز پیش، در ۲۴ فروردین سال ۱۳۹۳ شمسی درست ۱۵ سال بعد از آن شب، یک نظرسنجی از وزارت ارشادی منتشر شد که قاعدتا نباید میانه خوبی با ده نمکی داشته باشد. در این نظرسنجی از مردم تهران خواسته شده بود که محبو ب ترین کارگردان های ایرانی را انتخاب کنند و ده نمکی در مکان دوم بعد از ابراهیم حاتمی کیا و اصغر فرهادی، دو کارگردان محبوب و مشهور ایرانی ایستاده بود و این ماجرای روزگار امروز ما با ده نمکی است. مسعود ده نمکی، حالا دیگر فیلمساز شده است. او قابل نادیده گرفتن نیست و مساله دقیقا همین جا اتفاق می افتد. همه قرارها و مدارها برای پایان دوران ده نمکی این روزها در سینماهای سطح کشور در حال به هم ریختن است و فعلا این مهمترین چیزی است که در مورد ده نمکی می توان گفت: او را نمی توان نادیده گرفت
در انتهای گفتگو از ده نمکی که حالا بسیار رنجیده و خسته تر از مصاحبه قبلی ما در فروردین سال ۹۲ بود پرسیدیم ظاهرا گفته اید که دیگر فیلم نخواهید ساخت. مکثی کرد و گفت: شاید، نمی دانم، شاید هم دیگر فیلم پرفروش نسازم. نگاهی به او کردیم و هنوز حرف نزده بودیم که پرسید: می خواهید بگویید مگر ده نمکی هم می تواند فیلم پرفروش نسازد؟
واقعا می تواند؟
**
آقای ده نمکی همه پیش بینی ها، برآوردها و حتی همه انتظارها برای شکست آخرین فیلم شما در گیشه های سینمای ایران آماده شده بود و حالا «معراجی ها» در مرز فروش ۵ میلیاردی است. همه چیز مثل قبل، سینماها شلوغ و فیلم ده نمکی احتمالا پرفروش ترین فیلم سال و دوباره صف کشی منتقدان و مخالفان… اما ظاهرا یک چیز فرق کرده است. اینجا در «معراجی ها»، ده نمکی فرق کرده است. ما عادت کرده بودیم به فیلم هایی از ده نمکی که فارغ از حاشیه ها و جنجال های پیرامون شخص او، خود آنها به شدت محل تفسیرهای مختلف و باز کردن باب گفتگوهای مختلف و بعضا چالشی و بحثبرانگیز درباره مسائل مختلف اجتماعی و مذهبی باشد، اما این بار ظاهرا خبری نیست. «معراجی ها» تقریبا فاقد آن ویژگی هایی است که ما ده نمکی را با آن می شناختیم. جنجال، خط قرمز، بحث، تنش و خلاصه به وجود آوردن یک جریان محتوایی در سینمای ایران. چه اتفاقی افتاده است؟
این روندی است که از «رسوایی» آغاز شده است. در آن فیلم و حالا در «معراجی ها» می خواستم ثابت کنم استقبال مردم از کارهای من به خاطر طنز بودن کار، مسائل حاشیه ای و جنجالی و یا حتی جریان سازی رسانه های این طرف و آن طرف نیست. سر «رسوایی» ما دیدیم که حتی رسانه های اصولگرا مخالف فیلم بودند. فیلم سه تا بازیگر هم بیشتر نداشت، به خاطر مسائل مختلفی که حوزه علمیه در مورد فیلم طرح کرده بود، تلویزیون هم حاضر نشد که تیزرهای فیلم را آن چنان پخش کند. من حتی در سردر سینماها هم به جای تصویر بازیگرهای فیلم فقط لوگوی «رسوایی» را زدم ولی فیلم آمد و نزدیک به ۶ میلیارد فروخت و این یک پیام داشت برای آدم هایی که فروش «اخراجی ها» را مربوط به حاشیه های آن می دانستند و ارزش های هنری و ذاتی فیلم را نمی دیدند، گرچه همان حاشیه ها هم می تواند دلیل موجهی برای کمک به فروش یک فیلم باشد اما حرف من این بود که همه ماجرا این حاشیه ها و جنجال ها نیست.
اما دوستان عبرت نگرفتند و سر «معراجی ها» هم دوباره این قصه تکرار شد و دوباره همان حرف ها زده شد. «معراجی ها» می توانست با دو قصه متفاوت تبدیل به نسخه سینمایی شود. اسم طرح اولیه «معراجی ها», «راهیان زور» بود و در مورد مساله دفن شهدای گمنام در دانشگاه ها و مخالفت هایی بود که برخی به دلیل جهالت با این مساله داشتند. این طرح فلاش بک هایی هم داشت که به جنگ برمی گشت و خودش قصه مجزایی بود و این همان چیزی است که الان روی پرده سینماها می بینید. من می توانستم طرح قصه اول را انتخاب کنم، فیلمم قطعا پرحاشیه تر و جنجالی تر می شد، اما بخش فلاش بک ها را انتخاب کردم تا علاوه بر اینکه نشان دهم مردم فقط به خاطر جنجال به سراغ فیلم های من نمی آیند این را هم ثابت کنم که مردم فقط برای حاشیه های جنگ به سراغ سینمای دفاع مقدس نمی آیند. فقط نمی آیند که «مجید سوزوکی» ها و «لیلی با من است» ها را ببیند. اگر ما به متن جنگ و قصه های اصلی جنگ بپردازیم، به شرط اینکه کارمان را بلد باشیم باز هم یک فیلم جنگی مخاطب خواهد داشت.
الان هم از رو نرفته اند، رو آورده اند به ساخت آمار دروغ و آمارسازی و بهانه گیری از تیزر و…
«معراجی ها» فیلمی است که ستاره های زیادی ندارد، از نیمه دوم فیلم لحن آن جدی می شود صحنه های اکشن و تلخی از جنگ را نمایش می دهد و با همه این تفاصیل علی رغم همه تحلیل ها و پیش بینی های دوستان در مورد شکست ده نمکی، فیلم دوباره می آید و به شدت مورد استقبال قرار می گیرد.
الان هم از رو نرفته اند، رو آورده اند به ساخت آمار دروغ و آمارسازی برای فروش دیگر فیلم ها و بهانه گرفتن از پخش تیزر و این جور چیزها و ظاهرا برای دوستان مرغ یک پا بیشتر ندارد.
گرچه من معتقدم که خود معراجی ها ویژگی هایی دارد که آن را از سینمای فعلی دفاع مقدس متمایز می کند و این هم بیشتر هم به ساختار فنی و تکنیکی فیلم برمی گردد.
تسنیم: من تا به حال در رسانه ها تقریبا نقدی جدی در مورد محتوای صرف «معراجی ها» نخوانده ام. اکثر بحثها در مورد پرفروش بودن این فیلم و چرایی آن و البته شخص شماست. اولین برداشت از فضای پرداخت رسانه ها به «معراجی ها» این است که فیلم خالی است از هر نوع ویژگی و نکته خاصی که محل بحثقرار بگیرد و همین دلیل اصلی نپرداختن به محتوای «معراجی ها» است.
«معراجی ها» کاملا بایکوت شده است
اصلا این طور فکر نمی کنم. اما این تلقی به وجود آمده است و دلیلش هم کاملا واضح است؛ فیلم کاملا بایکوت شده است. من به جد اعتقاد دارم که «معراجی ها» لایه های مختلف معنایی دارد که می تواند دستمایه مناقشات متعددی باشد اما عموما، همه ترجیح داده اند در مورد آن حرفی نزنند. هم اصولگراها که از قبل بسته بودند که فقط از دو فیلم دیگر جشنواره ها حمایت کنند و هم این طرف که طبق معمول گارد خودشان را از ابتدا گرفته بودند. فیلم در جشنواره و پیش از آن با بایکوت کامل رسانه ها مواجه شد و این یک برنامه طراحی شده و یک توافق اعلام نشده بین چپ و راست بود.
چپ و راست، معمولا همیشه در مورد کارهای من در یک نقطه به هم می رسند
من عادت دارم البته. چپ و راست، معمولا همیشه در مورد کارهای من در یک نقطه به هم می رسند. همانطور که «شلمچه» را اصلاح طلب ها بستند و «جبهه» را قوه قضاییه بست؛ در مورد فیلم های من هم همین است. موضع برخی اصولگرایان در مورد «رسوایی» دقیقا شبیه موضع اصلاح طلب ها بود و هر دو «رسوایی» را فیلم فارسی می دانستند. البته من در این چند سال دیگر کاملا به این نتیجه رسیده ام که اصلاح طلب ها از اصولگرها در موضع شان اصولی ترند، بیشتر روی مواضعشان می ایستند، از فیلم خودشان حمایت می کنند و هر اتفاقی هم که بیفتد کوتاه نمی آیند. آقای فلانی جایزه می گیرد و صبح می رود جایزه اش را به آقای خاتمی اهدا می کند و ما دور خودمان می چرخیم. این دقیقا همان غربت و مظلومیتی است که آقای حاتمی کیا چند روز پیش در برنامه «راز» به آن اشاره کردند.
حالا که صحبتش شد؛ نمی دانم چه قدر در جریان روز رسانه ها هستید همین حرف حاتمی کیا و حمایت صریحی که از شما کرد، دوباره بهانه ای شد برای حمله به خود او. کسی تصورش را نمی کرد که حاتمی کیا این چنین تمام قد به حمایت از شما برخیزد.
بله. اوضاع فعلا بر همین منوال است و این غربت ظاهرا قرار است همچنان ادامه داشته باشد. اما من دوست دارم به آقای حاتمی کیا بگویم که احساس غربت نکند، چون حاتمی کیایی که امروز وجود دارد همان حاتمی کیایی است که شهید آوینی می گفت، همان که بر قله آتش فشان ایستاده است و جز برای شقایق ها نمی خواند. حاتمی کیایی که با زبان شقایق ها حرف می زند نباید توقع نداشته باشد که کلاغ ها زبان او را بفهمند و مطمئنا کلاغهای شوم این زبان را نمی فهمند. البته آقای حاتمی کیا از خیلی وقت پیش از من دفاع می کرد و جالب این است که برخی از رسانه ها پشت سر آقای حاتمی کیا پنهان شده و به اسم دفاع از او به من حمله می کردند.
آقای ده نمکی شما ادعا کردید که «معراجی ها» لایه های معنایی مختلفی دارد که می تواند محل مناقشات محتوایی زیادی هم قرار بگیرد. اگر موافق باشید کمی در مورد این لایه های معنایی صحبت کنیم. شما خودتان فکر می کنید «معراجی ها» در مسیر سینمای دفاع مقدس کجا می ایستد؟ واقعا فیلم مهمی است؟
«معراجی ها» یک جور حرکت، خلاف جهت آب فیلم هایی است که در سینمای دفاع مقدس و به نام دفاع مقدس در حال ساخته شدن است. نه فیلم هایی که به نام ضدجنگ شناخته می شوند و روشنفکرها به اسم فیلم های دفاع مقدسی به نهادها و ارگان های ما قالب می کنند، آنها از بحثما خارج است، بلکه دقیقا فیلم هایی که به نام سینمای دفاع مقدس ساخته می شود و در حال حذف الما ن ها و عناصر اصلی دفاع مقدس است؛ با دستاویز هایی مثل اینکه اینها شعار است و فیلم نباید شعارزدگی داشته باشد. دستاویز هایی که اتفاقا بچه حزب اللهی های ما هم به دام آن افتاده اند و اگر در فیلمی شعائر مذهبی ببینند، نماز ببینند، اذان ببینند می گوید فیلم شعار داده است و فیلم بدی است، نتیجه این می شود که اگر فیلمی برای مقابله با تحریف دوران جنگ، از صحنه آرایی و طراحی لباس تا خود معرفی آدم های جنگ به فضای واقعی آن دوران نزدیک شود با همین چماق زده می شود و ارزش هایش دیده نمی شود.
تسنیم: نکته قابل توجه فیلم برای من این بود که ما دوباره با فیلمی از سینمای دفاع مقدس روبرو شده ایم که قهرمان دارد و نمی ترسد از قهرمان پروری اش، در دوران پایان قهرمان ها در سینمای جنگ، فیلم در نمایش قهرمان های جنگ تعارف ندارد.
«معراجی ها» دقیقا یک فیلم قهرمان محور است، قهرمان های ما در جنگ به زور بازو قهرمان نبودند، آرنولد نبودند، اگر چه همین زوبازو دارها هم بودند و قهرمانی می کردند، اما قهرمان های واقعی جنگ مصداق «اشجع النّاس من غلب هواه» بودند. آنهایی بودند که از دنیا و از همه چیز گذشته بودند، دنیا را پشت سرشان گذاشته بودند و عاشقانه جبهه را انتخاب کرده بودند.
می خواستید در مورد لایه های معنایی مختلف فیلم صحبت کنید.
من فقط چند مورد کوتاه را اشاره می کنم تا دوستان متوجه شوند که چه چیزهایی را ندیده اند. اصلی ترین لایه قصه همان قهرمانی است که به همه چیز پشت می کند و دنیا را پشت سرش می گذارد عاشقانه جبهه را انتخاب می کند، اما فیلم لایه های دیگری هم دارد.
کنایه به جمله مشهور بنی صدر در دوران جنگ
ما در تعریف شخصیت پدر محمد و به خصوص در دیالوگ های او خیلی حرف زده ایم. چند موردش را مثال می زنم. پدر محمد نشسته است و می خواهد پسرش را راضی کند که جبهه نرود، به او می گوید الان که وقت جبهه نیست، تو شاگرد اول کنکور شده ای، برو دانشگاه، لیسانس بگیر، فوق لیسانس بگیر، بعد برو دکتر شو و بعد… و پسرش به او می گوید آن موقع دیگر دشمن رد شده و رسیده نمک آبرود و او جواب می دهد: اشکالی ندارد ما زمین داده ایم و زمان گرفته ایم. این جمله مشهور بنی صدر در زمان جنگ بود و بهانه خیلی ها برای اهمال در جنگ.
یا سکانسی که در مسجد اتفاق می افتد و سیدجواد هاشمی برای بسیجی ها حرف می زند و می گوید من ناراحتم از این که می بینم صف های اعزام به کنکور بیشتر از اعزام به جبهه هاست. این یک نقد جدی به مردم است. نقدی به بخشی از مردم که جبهه ها را با بهانه های مختلف انتخاب نکردند. یا جمله دیگری که باز هم جواد هاشمی به زبان می آورد و می گوید در کربلا هم همین حرفها بود، یک عده بهانه آوردند، گفتند قرض داریم، درس داریم، زن و بچه داریم و به یاری سیدالشهدا نرفتند. این ها حرف های اساسی ما در مورد جنگ است، حرف هایی که سالیان سال است گفته نشده است. یا اشاراتی که در فیلم به چالش هایی که بچه های کم و سن و سال آن موقع برای اعزام به جبهه داشتند می شود، این ها حرف های مهمی است که دارد مطرح می شود و مردم می فهمند و جالب اینجاست که منتقدان نمی فهمند.
نشانه شناسی سینمای دفاع مقدس در معراجی ها کاملا واضح است، اما منتقد آن را نمی بیند و مردم آن را می فهمند
یک ویژگی خاص دیگر «معراجی ها»، نشانه شناسی بارز دفاع مقدس در فیلم است. در «معراجیها» اشاره مستقیمی به مفهوم والای شهادت می شود، اصرار زیادی داشتیم که نشان دهیم شهادت علاوه بر توفیق و عشق، یک انتخاب و یک عمل اختیاری است و مرحله ای که به تعبیر امام هفتاد سال طول می کشید تا عرفای ما به آن برسند بچه های ما یک شبه به آن رسیدند و حالا جالب اینجاست که پدر محمد هم می آید و از آدم های دیگری قول می گیرد که بچه من شهید نشود و آخر سر هم بچه اش شهید می شود که تو چه کاره ای که راجع به شهادت آدم ها تصمیم می گیری. در انتهای فیلم هم دوباره همین انتخاب و اختیار برای شهادت مطرح می شود. محمد پلاک ها را تحویل می دهد و سوار هلی کوپتر نمی شود و تصمیم می گیرد که بماند و مقاومت کند و بعد هم می بینیم که هلی کوپتر منفجر می شود و هر کس داخلش است شهید می شود - نمایشی از قضا و قدر الهی با زبان تصویر - و سرانجام هم شخصیت اول فیلم ما قهرمانانه شهید می شود در راه یک عملیات ایذایی برای پیروزی جبهه اسلام در نقطه ای حساس تر.
یک نشانه شناسی بارز دیگر «معراجی ها» هم صحنه آخر فیلم است. آنجایی که نشان داده می شود افسر عراقی با فندکی که پرچم آمریکا روی آن است به پیکرهای شهدا آتش می زند نمادی از شعله جنگی که آمریکا روشن کرد و با نریشن و تعابیری که به کار برده می شود، عملیات، عاشورایی وار پایان می پذیرد و ببینده با همذات پنداری با همه روضه هایی که تا به حال شنیده است با گریه از سینما خارج می شود.
همه و همه این موارد به نظرم پتانسیل و کشش لازم فیلم برای همراه کردن مخاطب را نشان می دهد. در عین حال این فیلم کاملا ثابت می کند که حتی اگر به بطن جنگ پرداخت شود و نه حاشیه جنگ، باز هم مردم از آن استقبال می کنند و این فرضیه که حالا که مردم به سراغ بطن جنگ نمی آیند، برویم سراغ تقلید از نمونه های خارجی و فیلم های سرباز رایانی شکست خورده است. خیلی از جاها هم آمدند همین تقلید را انجام دادند، با بودجه های چند میلیاردی و قصه های غیرارزشی و نتیجه هم نگرفتند و باز هم عبرت نگرفته اند و رهایش نمی کنند.
آقای ده نمکی راستش را بخواهید من هنوز جواب سوال اولم را صریح از شما نگرفته ام… یادم می آید که چند سال پیش در گفتگویی گفته بودید که کار من بازی کردن با خطوط قرمز است. آقای ده نمکی ما عادت داریم شما را با خط قرمز بشناسیم. نه آنقدر خنثی و بی اتفاق. همه این تفاصیل که گفتید درست. اما خود فیلم خارج از همه حاشیه های فرامتنی، کاملا مستعد است که جسور باشد و بازی هایی با خط قرمز در آن، کاملا موجه طرح شود، اما این اتفاق جز در موارد جزئی و معدود اتفاق نمی افتد. اشاره کردید به جزئیاتی از فیلم که می تواند محل مناقشه باشد، اما مساله فیلم برای من مساله خط قرمزی و بحثبرانگیزی نیست. فضای فیلم کاملا کنترل شده از آب در آمده است. دوست دارم بدانم واقعا مسیر فیلمسازی شما تغییر کرده است؟ ده نمکی محافظه کار شده است؟ حساب شده تر کار می کند؟ یا اینکه واقعا تنها هدفتان این بوده که نشان دهید بدون این بازی با خط قرمزها هم می شود فیلم پرفروش ساخت.
اصل هدفم همین بود، یعنی می خواستم نشان دهم که می شود یک فیلم پرفروش بدون حاشیه و جنجال هم ساخت، اما بخشی از حرف شما هم درست است و این هم برمی گردد به دلخوری من از طیف نیروهای خودی. احساس می کنم بچه های ما هم غریبه نواز شده اند. اپوزیسیون نواز شده اند. انگار این دعو نظام به همه تسری کرده که به اسم جذب حداکثری نیروهای خود را نادیده می گیرد و در حالی که میلیاردها تومان برای جذب آدم هایی که پز اپوزیسیون می گیرند هزینه می کند، حاضر نیست دست محبت بر سر نیروهای خودی بکشد. امروز رسانه های اصولگرا حاضرند حرف های انقلاب را با سطحی پایین تر از زبان غیر بشنوند اما از خودی ها چیزی در نیاید.
تمام آبروی خودم را در «اخراجی های ۳» وقف هجو جریان فتنه کردم و بی مهری دیدم / ما روی مین می رویم که راه دوستان باز شود، دوستان روی جنازه ما فشار می دهند
من سر «اخراجی های۳» می توانستم قصه ای بسازم که اینقدر حاشیه سیاسی برایم نداشته باشد. اما آمدم و تمام آبروی خودم و فیلمم را وقف هجو جریان فتنه و اتفاقات سال ۸۸ کردم و بی مهری ای که دیدم خارج از تصورم بود. آقا می گوید خاکریز فرهنگ و هنر خاکریز فتح نشده انقلاب است. ما می رویم روی مین که دوستان راهشان باز شود، جشنواره ها داشته باشد، جریان سازی کنند اما وقتی می روند روی جنازه ما، پایشان را هم فشار می دهند. این ها در من بی تاثیر نیست و بالاخره تاثیرش را می گذراد.
اما نهایتا با این حرف که فیلم خنثی شده است هم موافق نیستم. توضیح هم دادم که در عین پیگیری این هدف، فیلم همین الان هم ظرافت های خاص خود را دارد.
شاهدش هم فشارهایی بود که روی بخش های مختلفی از فیلم برای حذف آنها به وجود آمد. مثلا قبل از نمایش فیلم به شدت پافشاری می کردند که دیالوگی از فیلم حذف شود، همان دیالوگی که مهران رجبی دارد آدرس می دهد که جوانان ایران قبل از انقلاب کجا ها پلاس بودند و بعد از انقلاب به جبهه ها آمدند. این آقا اصرار داشت که این دیالوگ در شان سینمای ایران نیست. خیلی جالب است. شوخی های جنسی در فیلمی که همزمان با ما در حال اکران است به وفور دیده می شود اما عین جمله امام که می گوید یوم الله روزی است که جوانان ما را از کاباره ها و عشرتکده ها به جبهه های جنگ رفتند باید حذف شود و اتفاقا همین هنر است. این که شعارهای انقلاب را تبدیل کنی به درام و داستان و آن وقت دوستان اینجوری گارد گرفته بودند.
یا اینکه خیلی از دوستان، پایان نسخه جشنواره فیلم را نمی پسندیدند و می گفتند ما فقط باید پیروزی های مان را نشان بدهیم. این جوری جلو برویم ما حق نداریم در مورد جنگ احد هم حرف بزنیم و فقط در مورد جنگ بدر صحبت کنیم. بخشی از تاریخ انقلاب و جنگ نبردهایی بوده است که ما شکست خورده ایم و ما باید تاریخ را واقعی روایت کنیم، علاوه بر آن من فکر می کنم برای عظمت کاری که بچه های ما در جنگ انجام دادند باید حتما دشمن را قوی و واقعی نشان دهیم. کاری که ما تا به حال انجام نداده ایم. عراقی ها را ابله نشان دادیم و بی دست و پا و کسی به این فکر نکرد که اگر عراقی ها همه این شکلی بوده اند پس چرا این جنگ این قدر طول کشیده است. جنگ ما واقعا یکی از سخت ترین جنگ های دنیا بود و با حریف واقعا قدری روبرو بودیم.
اشاره کوچکی داشتید به بحثشعار در سینمای ایران. این قیام بزرگی که علیه شعار دادن در فیلم ها و آثار هنری در چند سال اخیر بلند شد، معمولا با این استدلال بود که مردم دیگر این جور چیزها را نمی پسندند. در حالی که ظاهرا به مذاق خود دوستان خوش نمی آمد و همین امروز هم معراجی ها را می بینیم که با همان تعریف معمول از شعار، شعار می دهد و مردم می روند و پایش می نشیند.
این چیز ها اصلا شعار نیست، شعائر است. من در نقدهایی که در مورد فیلم های مختلف می خوانم، بارها با این شیوه احمقانه مواجه شدم. بچه مسلمان نقد می نویسند و می گوید «رسوایی» با اذان شروع شد و فهمیدیم که با فیلمی شعاری روبرو هستیم. نمی دانم فیلم «جن گیر» را دیده اید یا نه؟ آن فیلم هم دقیقا با اذان شروع می شود و پر از نمادگرایی در مورد اسلام و غرب و رابطه این دوست و سرانجام هم دقیقا با نمادگرایی نشان می دهد که نجات دهنده شما مسیحیت است. حالا همین در «رسوایی» تبدیل می شود به بطن فیلم و متهم می شود به شعارگرایی. ماجرای «رسوایی» نمایش سینمایی «کاد الفقر یکود کفرا» بود. ابتدای فیلم فقر او باعثمی شود پنجره را ببندد که صدای اذان را نشنود و در پایان فیلم پنجره را باز می کند تا صدای اذان به گوشش برسد. این یعنی هدایت و ارشاد آن آدم. اگر ما این آدم را چادری می کردیم و می آوردیم در خیابان این می شد شعار، اما اگر با زبان تصویر نشان می دهیم که این آدم در مسیر ارشاد و هدایت قرار گرفته است این کجایش شعار است؟
در «معراجی ها» هم دقیقا این اتفاق می افتد. «حاجی بخشی» نماد شعار در جبهه ها بود. اگر آقای مرتضایی در تهران وزیر شعار بود؛ حاجی بخشی هم در جبهه وزیر بود و اتفاقا آن صحنه ای که در فیلم نشان داده می شود دقیقا اتفاقی واقعی بود که در حضور امام رخ داده بود. رزمنده ها با حاج بخشی پیش امام رفته بودند و شعار می دادند که – کجا می رید – کربلا - با کی می رید – روح الله – مارو هم ببرید – جا نداریم و امام به خنده افتاده بود و دقیقا همین اتفاق در فیلم نشان داده می شود و مردم هم می خندند و لذت می برند. دقیقا از همین لحظه ها.
اصلا فیلم با آژیر خطر شروع می شود که خودش بزرگترین نماد و شعار است، پخش مارش عملیات، شعارهایی که روی دیوارها نوشته می شود، جنگ جنگ تا پیروزی هایی که گفته می شود، لباس پوشیدن بچه ها، پشت نوشته های لباس رزمنده ها… من تعمدا همه این ها را فریاد زدم در فیلمم که بگویم همین ها ما را نگه داشت و پیروز کرد.
جنگ در حال تحریف شدن است؛ دختر پرستار را می آوردند خط مقدم که بگویند زن ها هم در جبهه ها نقش داشته اند
این ها همه دارد حذف می شود. جنگ در حال تحریف شدن است. در فیلم های و سریال های جنگی، دختر پرستار را می آوردند خط مقدم که بگویند زن ها هم در جبهه ها نقش داشته اند، این ها همه تحریف است.
ما هم معتقدیم که نمی شود همه جنگ را در حاجی و سیدها خلاصه کرد و یک بعدی نشان داد؛ ولی این به این معنا نیست که حاجی ها و سیدها نبودند
ادبیات بچه های ما در جنگ را دارند تغییر می دهند. بله، ما هم معتقدیم که نمی شود همه جنگ را در حاجی و سیدها خلاصه کرد و یک بعدی نشان داد. ولی این به این معنا نیست که حاجی ها و سیدها نبودند و ادبیات بچه ها این نبوده است و تکیه کلام ها این نبود. من دیالوگ ها را از قصد طبق همان ادبیات می نویسم، احترامی که این آدم ها به یکدیگر می گذاشتند قابل فراموش شدن و ندیدن نیست. ادبیات این فیلم ها و سریال ها اصلا ادبیات بچه های ما در جنگ نبود. همین عید امسال فیلم دفاع مقدسی ای در تلویزیون دیدیم که آدم ها بارها به هم فحش می دادند. جبهه اینجور نبود. معنویت موج می زد، بچه ها به شدت به هم احترام می گذاشتند. لات جبهه سر جای خودش بود، اما اگر مجید سوزوکی ای هم در جبهه بود چهار نفر بیشتر در کل یک گردان نبود؛ جو غالب اصلا این جوری نبود
نشان می دهند که نوارفروش می آید جبهه و سی. دی فروش برمی گرد. این ها همه تحریف سینمای دفاع مقدس و معراجی ها این قدر شعارها را پررنگ نمایش می دهد که داد بزند آی مردم این چیزی که از جنگ نشان می دهند این چیزها نیست.
اوایل دهه هفتاد، درست در اوج تنشهای سیاسی بعد از جنگ مسعود ده نمکی که ظاهرا از گروهی تحت عنوان انصار حزبالله به صورت رسمی فعالیت میکردند بهدلیل اختلافات عدیده جدا شده بود با یک تیم آماتور و حداقل امکانات در طبقه سوم پاساژ معروف «مهستان» اولین شماره هفته نامه «شلمچه» را بیرون داد.
«شلمچه» خیلی زود با شکایت مدعی العموم به خاطر چاپ مطلبی در مورد یکی از مراجع تقلید فوت شده سالها پیش دادگاهی شد و این جریان به تعطیلی آن انجامید. شماره آخر «شلمچه» که به صورت ویژه در یک شب تهیه، چاپ و منتشر شد هنوز در خاطر خیلیها مانده است.
چهار روز بعد از هجدهم تیر شماره بیست و سوم تیر ۷۸ روزنامه «جبهه» منتشر شد؛ شماره ای که در تاریخ رونامه نگاری ایران برای همیشه باقی خواهد ماند. در ستون اول روزنامه که معمولا سرمقالههای تند و تیز دهنمکی در مورد وقایع روز چاپ میشود، این بار یک کاغذ به صورت دستنوشته با خطی تند و عجولانه چاپ شده بود. نوشته چند خط بیشتر نبود و با این جمله شروع میشد: «جبهه» این شماره روزنامه نیست؛ خاکریز است. اراذل و اوباش مجال کار تحریریه را از ما گرفته اند.»
دهنمکی در پایان نوشته بود: «هم اکنون روزنامه در حال صفحه بندی است و من این مطالب را در کنار صحنه آتش سوزی یک مینی بوس در زیر باران سنگهای اراذل و اوباش مینویسم.»
این صریحترین، واقعیترین و درست ترین تصویر از دهنمکی بود: «آقای ژورنالیست» و ده نمکیِ ژورنالیست عادت نداشت در یک قالب بماند. خیلی زود سینما را انتخاب کرد.
***
دو روز پیش، در ۲۴ فروردین سال ۱۳۹۳ شمسی درست ۱۵ سال بعد از آن شب، یک نظرسنجی از وزارت ارشادی منتشر شد که قاعدتا نباید میانه خوبی با ده نمکی داشته باشد. در این نظرسنجی از مردم تهران خواسته شده بود که محبو ب ترین کارگردان های ایرانی را انتخاب کنند و ده نمکی در مکان دوم بعد از ابراهیم حاتمی کیا و اصغر فرهادی، دو کارگردان محبوب و مشهور ایرانی ایستاده بود و این ماجرای روزگار امروز ما با ده نمکی است. مسعود ده نمکی، حالا دیگر فیلمساز شده است. او قابل نادیده گرفتن نیست و مساله دقیقا همین جا اتفاق می افتد. همه قرارها و مدارها برای پایان دوران ده نمکی این روزها در سینماهای سطح کشور در حال به هم ریختن است و فعلا این مهمترین چیزی است که در مورد ده نمکی می توان گفت: او را نمی توان نادیده گرفت
در انتهای گفتگو از ده نمکی که حالا بسیار رنجیده و خسته تر از مصاحبه قبلی ما در فروردین سال ۹۲ بود پرسیدیم ظاهرا گفته اید که دیگر فیلم نخواهید ساخت. مکثی کرد و گفت: شاید، نمی دانم، شاید هم دیگر فیلم پرفروش نسازم. نگاهی به او کردیم و هنوز حرف نزده بودیم که پرسید: می خواهید بگویید مگر ده نمکی هم می تواند فیلم پرفروش نسازد؟
واقعا می تواند؟
**
آقای ده نمکی همه پیش بینی ها، برآوردها و حتی همه انتظارها برای شکست آخرین فیلم شما در گیشه های سینمای ایران آماده شده بود و حالا «معراجی ها» در مرز فروش ۵ میلیاردی است. همه چیز مثل قبل، سینماها شلوغ و فیلم ده نمکی احتمالا پرفروش ترین فیلم سال و دوباره صف کشی منتقدان و مخالفان… اما ظاهرا یک چیز فرق کرده است. اینجا در «معراجی ها»، ده نمکی فرق کرده است. ما عادت کرده بودیم به فیلم هایی از ده نمکی که فارغ از حاشیه ها و جنجال های پیرامون شخص او، خود آنها به شدت محل تفسیرهای مختلف و باز کردن باب گفتگوهای مختلف و بعضا چالشی و بحثبرانگیز درباره مسائل مختلف اجتماعی و مذهبی باشد، اما این بار ظاهرا خبری نیست. «معراجی ها» تقریبا فاقد آن ویژگی هایی است که ما ده نمکی را با آن می شناختیم. جنجال، خط قرمز، بحث، تنش و خلاصه به وجود آوردن یک جریان محتوایی در سینمای ایران. چه اتفاقی افتاده است؟
این روندی است که از «رسوایی» آغاز شده است. در آن فیلم و حالا در «معراجی ها» می خواستم ثابت کنم استقبال مردم از کارهای من به خاطر طنز بودن کار، مسائل حاشیه ای و جنجالی و یا حتی جریان سازی رسانه های این طرف و آن طرف نیست. سر «رسوایی» ما دیدیم که حتی رسانه های اصولگرا مخالف فیلم بودند. فیلم سه تا بازیگر هم بیشتر نداشت، به خاطر مسائل مختلفی که حوزه علمیه در مورد فیلم طرح کرده بود، تلویزیون هم حاضر نشد که تیزرهای فیلم را آن چنان پخش کند. من حتی در سردر سینماها هم به جای تصویر بازیگرهای فیلم فقط لوگوی «رسوایی» را زدم ولی فیلم آمد و نزدیک به ۶ میلیارد فروخت و این یک پیام داشت برای آدم هایی که فروش «اخراجی ها» را مربوط به حاشیه های آن می دانستند و ارزش های هنری و ذاتی فیلم را نمی دیدند، گرچه همان حاشیه ها هم می تواند دلیل موجهی برای کمک به فروش یک فیلم باشد اما حرف من این بود که همه ماجرا این حاشیه ها و جنجال ها نیست.
اما دوستان عبرت نگرفتند و سر «معراجی ها» هم دوباره این قصه تکرار شد و دوباره همان حرف ها زده شد. «معراجی ها» می توانست با دو قصه متفاوت تبدیل به نسخه سینمایی شود. اسم طرح اولیه «معراجی ها», «راهیان زور» بود و در مورد مساله دفن شهدای گمنام در دانشگاه ها و مخالفت هایی بود که برخی به دلیل جهالت با این مساله داشتند. این طرح فلاش بک هایی هم داشت که به جنگ برمی گشت و خودش قصه مجزایی بود و این همان چیزی است که الان روی پرده سینماها می بینید. من می توانستم طرح قصه اول را انتخاب کنم، فیلمم قطعا پرحاشیه تر و جنجالی تر می شد، اما بخش فلاش بک ها را انتخاب کردم تا علاوه بر اینکه نشان دهم مردم فقط به خاطر جنجال به سراغ فیلم های من نمی آیند این را هم ثابت کنم که مردم فقط برای حاشیه های جنگ به سراغ سینمای دفاع مقدس نمی آیند. فقط نمی آیند که «مجید سوزوکی» ها و «لیلی با من است» ها را ببیند. اگر ما به متن جنگ و قصه های اصلی جنگ بپردازیم، به شرط اینکه کارمان را بلد باشیم باز هم یک فیلم جنگی مخاطب خواهد داشت.
الان هم از رو نرفته اند، رو آورده اند به ساخت آمار دروغ و آمارسازی و بهانه گیری از تیزر و…
«معراجی ها» فیلمی است که ستاره های زیادی ندارد، از نیمه دوم فیلم لحن آن جدی می شود صحنه های اکشن و تلخی از جنگ را نمایش می دهد و با همه این تفاصیل علی رغم همه تحلیل ها و پیش بینی های دوستان در مورد شکست ده نمکی، فیلم دوباره می آید و به شدت مورد استقبال قرار می گیرد.
الان هم از رو نرفته اند، رو آورده اند به ساخت آمار دروغ و آمارسازی برای فروش دیگر فیلم ها و بهانه گرفتن از پخش تیزر و این جور چیزها و ظاهرا برای دوستان مرغ یک پا بیشتر ندارد.
گرچه من معتقدم که خود معراجی ها ویژگی هایی دارد که آن را از سینمای فعلی دفاع مقدس متمایز می کند و این هم بیشتر هم به ساختار فنی و تکنیکی فیلم برمی گردد.
تسنیم: من تا به حال در رسانه ها تقریبا نقدی جدی در مورد محتوای صرف «معراجی ها» نخوانده ام. اکثر بحثها در مورد پرفروش بودن این فیلم و چرایی آن و البته شخص شماست. اولین برداشت از فضای پرداخت رسانه ها به «معراجی ها» این است که فیلم خالی است از هر نوع ویژگی و نکته خاصی که محل بحثقرار بگیرد و همین دلیل اصلی نپرداختن به محتوای «معراجی ها» است.
«معراجی ها» کاملا بایکوت شده است
اصلا این طور فکر نمی کنم. اما این تلقی به وجود آمده است و دلیلش هم کاملا واضح است؛ فیلم کاملا بایکوت شده است. من به جد اعتقاد دارم که «معراجی ها» لایه های مختلف معنایی دارد که می تواند دستمایه مناقشات متعددی باشد اما عموما، همه ترجیح داده اند در مورد آن حرفی نزنند. هم اصولگراها که از قبل بسته بودند که فقط از دو فیلم دیگر جشنواره ها حمایت کنند و هم این طرف که طبق معمول گارد خودشان را از ابتدا گرفته بودند. فیلم در جشنواره و پیش از آن با بایکوت کامل رسانه ها مواجه شد و این یک برنامه طراحی شده و یک توافق اعلام نشده بین چپ و راست بود.
چپ و راست، معمولا همیشه در مورد کارهای من در یک نقطه به هم می رسند
من عادت دارم البته. چپ و راست، معمولا همیشه در مورد کارهای من در یک نقطه به هم می رسند. همانطور که «شلمچه» را اصلاح طلب ها بستند و «جبهه» را قوه قضاییه بست؛ در مورد فیلم های من هم همین است. موضع برخی اصولگرایان در مورد «رسوایی» دقیقا شبیه موضع اصلاح طلب ها بود و هر دو «رسوایی» را فیلم فارسی می دانستند. البته من در این چند سال دیگر کاملا به این نتیجه رسیده ام که اصلاح طلب ها از اصولگرها در موضع شان اصولی ترند، بیشتر روی مواضعشان می ایستند، از فیلم خودشان حمایت می کنند و هر اتفاقی هم که بیفتد کوتاه نمی آیند. آقای فلانی جایزه می گیرد و صبح می رود جایزه اش را به آقای خاتمی اهدا می کند و ما دور خودمان می چرخیم. این دقیقا همان غربت و مظلومیتی است که آقای حاتمی کیا چند روز پیش در برنامه «راز» به آن اشاره کردند.
حالا که صحبتش شد؛ نمی دانم چه قدر در جریان روز رسانه ها هستید همین حرف حاتمی کیا و حمایت صریحی که از شما کرد، دوباره بهانه ای شد برای حمله به خود او. کسی تصورش را نمی کرد که حاتمی کیا این چنین تمام قد به حمایت از شما برخیزد.
بله. اوضاع فعلا بر همین منوال است و این غربت ظاهرا قرار است همچنان ادامه داشته باشد. اما من دوست دارم به آقای حاتمی کیا بگویم که احساس غربت نکند، چون حاتمی کیایی که امروز وجود دارد همان حاتمی کیایی است که شهید آوینی می گفت، همان که بر قله آتش فشان ایستاده است و جز برای شقایق ها نمی خواند. حاتمی کیایی که با زبان شقایق ها حرف می زند نباید توقع نداشته باشد که کلاغ ها زبان او را بفهمند و مطمئنا کلاغهای شوم این زبان را نمی فهمند. البته آقای حاتمی کیا از خیلی وقت پیش از من دفاع می کرد و جالب این است که برخی از رسانه ها پشت سر آقای حاتمی کیا پنهان شده و به اسم دفاع از او به من حمله می کردند.
آقای ده نمکی شما ادعا کردید که «معراجی ها» لایه های معنایی مختلفی دارد که می تواند محل مناقشات محتوایی زیادی هم قرار بگیرد. اگر موافق باشید کمی در مورد این لایه های معنایی صحبت کنیم. شما خودتان فکر می کنید «معراجی ها» در مسیر سینمای دفاع مقدس کجا می ایستد؟ واقعا فیلم مهمی است؟
«معراجی ها» یک جور حرکت، خلاف جهت آب فیلم هایی است که در سینمای دفاع مقدس و به نام دفاع مقدس در حال ساخته شدن است. نه فیلم هایی که به نام ضدجنگ شناخته می شوند و روشنفکرها به اسم فیلم های دفاع مقدسی به نهادها و ارگان های ما قالب می کنند، آنها از بحثما خارج است، بلکه دقیقا فیلم هایی که به نام سینمای دفاع مقدس ساخته می شود و در حال حذف الما ن ها و عناصر اصلی دفاع مقدس است؛ با دستاویز هایی مثل اینکه اینها شعار است و فیلم نباید شعارزدگی داشته باشد. دستاویز هایی که اتفاقا بچه حزب اللهی های ما هم به دام آن افتاده اند و اگر در فیلمی شعائر مذهبی ببینند، نماز ببینند، اذان ببینند می گوید فیلم شعار داده است و فیلم بدی است، نتیجه این می شود که اگر فیلمی برای مقابله با تحریف دوران جنگ، از صحنه آرایی و طراحی لباس تا خود معرفی آدم های جنگ به فضای واقعی آن دوران نزدیک شود با همین چماق زده می شود و ارزش هایش دیده نمی شود.
تسنیم: نکته قابل توجه فیلم برای من این بود که ما دوباره با فیلمی از سینمای دفاع مقدس روبرو شده ایم که قهرمان دارد و نمی ترسد از قهرمان پروری اش، در دوران پایان قهرمان ها در سینمای جنگ، فیلم در نمایش قهرمان های جنگ تعارف ندارد.
«معراجی ها» دقیقا یک فیلم قهرمان محور است، قهرمان های ما در جنگ به زور بازو قهرمان نبودند، آرنولد نبودند، اگر چه همین زوبازو دارها هم بودند و قهرمانی می کردند، اما قهرمان های واقعی جنگ مصداق «اشجع النّاس من غلب هواه» بودند. آنهایی بودند که از دنیا و از همه چیز گذشته بودند، دنیا را پشت سرشان گذاشته بودند و عاشقانه جبهه را انتخاب کرده بودند.
می خواستید در مورد لایه های معنایی مختلف فیلم صحبت کنید.
من فقط چند مورد کوتاه را اشاره می کنم تا دوستان متوجه شوند که چه چیزهایی را ندیده اند. اصلی ترین لایه قصه همان قهرمانی است که به همه چیز پشت می کند و دنیا را پشت سرش می گذارد عاشقانه جبهه را انتخاب می کند، اما فیلم لایه های دیگری هم دارد.
کنایه به جمله مشهور بنی صدر در دوران جنگ
ما در تعریف شخصیت پدر محمد و به خصوص در دیالوگ های او خیلی حرف زده ایم. چند موردش را مثال می زنم. پدر محمد نشسته است و می خواهد پسرش را راضی کند که جبهه نرود، به او می گوید الان که وقت جبهه نیست، تو شاگرد اول کنکور شده ای، برو دانشگاه، لیسانس بگیر، فوق لیسانس بگیر، بعد برو دکتر شو و بعد… و پسرش به او می گوید آن موقع دیگر دشمن رد شده و رسیده نمک آبرود و او جواب می دهد: اشکالی ندارد ما زمین داده ایم و زمان گرفته ایم. این جمله مشهور بنی صدر در زمان جنگ بود و بهانه خیلی ها برای اهمال در جنگ.
یا سکانسی که در مسجد اتفاق می افتد و سیدجواد هاشمی برای بسیجی ها حرف می زند و می گوید من ناراحتم از این که می بینم صف های اعزام به کنکور بیشتر از اعزام به جبهه هاست. این یک نقد جدی به مردم است. نقدی به بخشی از مردم که جبهه ها را با بهانه های مختلف انتخاب نکردند. یا جمله دیگری که باز هم جواد هاشمی به زبان می آورد و می گوید در کربلا هم همین حرفها بود، یک عده بهانه آوردند، گفتند قرض داریم، درس داریم، زن و بچه داریم و به یاری سیدالشهدا نرفتند. این ها حرف های اساسی ما در مورد جنگ است، حرف هایی که سالیان سال است گفته نشده است. یا اشاراتی که در فیلم به چالش هایی که بچه های کم و سن و سال آن موقع برای اعزام به جبهه داشتند می شود، این ها حرف های مهمی است که دارد مطرح می شود و مردم می فهمند و جالب اینجاست که منتقدان نمی فهمند.
نشانه شناسی سینمای دفاع مقدس در معراجی ها کاملا واضح است، اما منتقد آن را نمی بیند و مردم آن را می فهمند
یک ویژگی خاص دیگر «معراجی ها»، نشانه شناسی بارز دفاع مقدس در فیلم است. در «معراجیها» اشاره مستقیمی به مفهوم والای شهادت می شود، اصرار زیادی داشتیم که نشان دهیم شهادت علاوه بر توفیق و عشق، یک انتخاب و یک عمل اختیاری است و مرحله ای که به تعبیر امام هفتاد سال طول می کشید تا عرفای ما به آن برسند بچه های ما یک شبه به آن رسیدند و حالا جالب اینجاست که پدر محمد هم می آید و از آدم های دیگری قول می گیرد که بچه من شهید نشود و آخر سر هم بچه اش شهید می شود که تو چه کاره ای که راجع به شهادت آدم ها تصمیم می گیری. در انتهای فیلم هم دوباره همین انتخاب و اختیار برای شهادت مطرح می شود. محمد پلاک ها را تحویل می دهد و سوار هلی کوپتر نمی شود و تصمیم می گیرد که بماند و مقاومت کند و بعد هم می بینیم که هلی کوپتر منفجر می شود و هر کس داخلش است شهید می شود - نمایشی از قضا و قدر الهی با زبان تصویر - و سرانجام هم شخصیت اول فیلم ما قهرمانانه شهید می شود در راه یک عملیات ایذایی برای پیروزی جبهه اسلام در نقطه ای حساس تر.
یک نشانه شناسی بارز دیگر «معراجی ها» هم صحنه آخر فیلم است. آنجایی که نشان داده می شود افسر عراقی با فندکی که پرچم آمریکا روی آن است به پیکرهای شهدا آتش می زند نمادی از شعله جنگی که آمریکا روشن کرد و با نریشن و تعابیری که به کار برده می شود، عملیات، عاشورایی وار پایان می پذیرد و ببینده با همذات پنداری با همه روضه هایی که تا به حال شنیده است با گریه از سینما خارج می شود.
همه و همه این موارد به نظرم پتانسیل و کشش لازم فیلم برای همراه کردن مخاطب را نشان می دهد. در عین حال این فیلم کاملا ثابت می کند که حتی اگر به بطن جنگ پرداخت شود و نه حاشیه جنگ، باز هم مردم از آن استقبال می کنند و این فرضیه که حالا که مردم به سراغ بطن جنگ نمی آیند، برویم سراغ تقلید از نمونه های خارجی و فیلم های سرباز رایانی شکست خورده است. خیلی از جاها هم آمدند همین تقلید را انجام دادند، با بودجه های چند میلیاردی و قصه های غیرارزشی و نتیجه هم نگرفتند و باز هم عبرت نگرفته اند و رهایش نمی کنند.
آقای ده نمکی راستش را بخواهید من هنوز جواب سوال اولم را صریح از شما نگرفته ام… یادم می آید که چند سال پیش در گفتگویی گفته بودید که کار من بازی کردن با خطوط قرمز است. آقای ده نمکی ما عادت داریم شما را با خط قرمز بشناسیم. نه آنقدر خنثی و بی اتفاق. همه این تفاصیل که گفتید درست. اما خود فیلم خارج از همه حاشیه های فرامتنی، کاملا مستعد است که جسور باشد و بازی هایی با خط قرمز در آن، کاملا موجه طرح شود، اما این اتفاق جز در موارد جزئی و معدود اتفاق نمی افتد. اشاره کردید به جزئیاتی از فیلم که می تواند محل مناقشه باشد، اما مساله فیلم برای من مساله خط قرمزی و بحثبرانگیزی نیست. فضای فیلم کاملا کنترل شده از آب در آمده است. دوست دارم بدانم واقعا مسیر فیلمسازی شما تغییر کرده است؟ ده نمکی محافظه کار شده است؟ حساب شده تر کار می کند؟ یا اینکه واقعا تنها هدفتان این بوده که نشان دهید بدون این بازی با خط قرمزها هم می شود فیلم پرفروش ساخت.
اصل هدفم همین بود، یعنی می خواستم نشان دهم که می شود یک فیلم پرفروش بدون حاشیه و جنجال هم ساخت، اما بخشی از حرف شما هم درست است و این هم برمی گردد به دلخوری من از طیف نیروهای خودی. احساس می کنم بچه های ما هم غریبه نواز شده اند. اپوزیسیون نواز شده اند. انگار این دعو نظام به همه تسری کرده که به اسم جذب حداکثری نیروهای خود را نادیده می گیرد و در حالی که میلیاردها تومان برای جذب آدم هایی که پز اپوزیسیون می گیرند هزینه می کند، حاضر نیست دست محبت بر سر نیروهای خودی بکشد. امروز رسانه های اصولگرا حاضرند حرف های انقلاب را با سطحی پایین تر از زبان غیر بشنوند اما از خودی ها چیزی در نیاید.
تمام آبروی خودم را در «اخراجی های ۳» وقف هجو جریان فتنه کردم و بی مهری دیدم / ما روی مین می رویم که راه دوستان باز شود، دوستان روی جنازه ما فشار می دهند
من سر «اخراجی های۳» می توانستم قصه ای بسازم که اینقدر حاشیه سیاسی برایم نداشته باشد. اما آمدم و تمام آبروی خودم و فیلمم را وقف هجو جریان فتنه و اتفاقات سال ۸۸ کردم و بی مهری ای که دیدم خارج از تصورم بود. آقا می گوید خاکریز فرهنگ و هنر خاکریز فتح نشده انقلاب است. ما می رویم روی مین که دوستان راهشان باز شود، جشنواره ها داشته باشد، جریان سازی کنند اما وقتی می روند روی جنازه ما، پایشان را هم فشار می دهند. این ها در من بی تاثیر نیست و بالاخره تاثیرش را می گذراد.
اما نهایتا با این حرف که فیلم خنثی شده است هم موافق نیستم. توضیح هم دادم که در عین پیگیری این هدف، فیلم همین الان هم ظرافت های خاص خود را دارد.
شاهدش هم فشارهایی بود که روی بخش های مختلفی از فیلم برای حذف آنها به وجود آمد. مثلا قبل از نمایش فیلم به شدت پافشاری می کردند که دیالوگی از فیلم حذف شود، همان دیالوگی که مهران رجبی دارد آدرس می دهد که جوانان ایران قبل از انقلاب کجا ها پلاس بودند و بعد از انقلاب به جبهه ها آمدند. این آقا اصرار داشت که این دیالوگ در شان سینمای ایران نیست. خیلی جالب است. شوخی های جنسی در فیلمی که همزمان با ما در حال اکران است به وفور دیده می شود اما عین جمله امام که می گوید یوم الله روزی است که جوانان ما را از کاباره ها و عشرتکده ها به جبهه های جنگ رفتند باید حذف شود و اتفاقا همین هنر است. این که شعارهای انقلاب را تبدیل کنی به درام و داستان و آن وقت دوستان اینجوری گارد گرفته بودند.
یا اینکه خیلی از دوستان، پایان نسخه جشنواره فیلم را نمی پسندیدند و می گفتند ما فقط باید پیروزی های مان را نشان بدهیم. این جوری جلو برویم ما حق نداریم در مورد جنگ احد هم حرف بزنیم و فقط در مورد جنگ بدر صحبت کنیم. بخشی از تاریخ انقلاب و جنگ نبردهایی بوده است که ما شکست خورده ایم و ما باید تاریخ را واقعی روایت کنیم، علاوه بر آن من فکر می کنم برای عظمت کاری که بچه های ما در جنگ انجام دادند باید حتما دشمن را قوی و واقعی نشان دهیم. کاری که ما تا به حال انجام نداده ایم. عراقی ها را ابله نشان دادیم و بی دست و پا و کسی به این فکر نکرد که اگر عراقی ها همه این شکلی بوده اند پس چرا این جنگ این قدر طول کشیده است. جنگ ما واقعا یکی از سخت ترین جنگ های دنیا بود و با حریف واقعا قدری روبرو بودیم.
اشاره کوچکی داشتید به بحثشعار در سینمای ایران. این قیام بزرگی که علیه شعار دادن در فیلم ها و آثار هنری در چند سال اخیر بلند شد، معمولا با این استدلال بود که مردم دیگر این جور چیزها را نمی پسندند. در حالی که ظاهرا به مذاق خود دوستان خوش نمی آمد و همین امروز هم معراجی ها را می بینیم که با همان تعریف معمول از شعار، شعار می دهد و مردم می روند و پایش می نشیند.
این چیز ها اصلا شعار نیست، شعائر است. من در نقدهایی که در مورد فیلم های مختلف می خوانم، بارها با این شیوه احمقانه مواجه شدم. بچه مسلمان نقد می نویسند و می گوید «رسوایی» با اذان شروع شد و فهمیدیم که با فیلمی شعاری روبرو هستیم. نمی دانم فیلم «جن گیر» را دیده اید یا نه؟ آن فیلم هم دقیقا با اذان شروع می شود و پر از نمادگرایی در مورد اسلام و غرب و رابطه این دوست و سرانجام هم دقیقا با نمادگرایی نشان می دهد که نجات دهنده شما مسیحیت است. حالا همین در «رسوایی» تبدیل می شود به بطن فیلم و متهم می شود به شعارگرایی. ماجرای «رسوایی» نمایش سینمایی «کاد الفقر یکود کفرا» بود. ابتدای فیلم فقر او باعثمی شود پنجره را ببندد که صدای اذان را نشنود و در پایان فیلم پنجره را باز می کند تا صدای اذان به گوشش برسد. این یعنی هدایت و ارشاد آن آدم. اگر ما این آدم را چادری می کردیم و می آوردیم در خیابان این می شد شعار، اما اگر با زبان تصویر نشان می دهیم که این آدم در مسیر ارشاد و هدایت قرار گرفته است این کجایش شعار است؟
در «معراجی ها» هم دقیقا این اتفاق می افتد. «حاجی بخشی» نماد شعار در جبهه ها بود. اگر آقای مرتضایی در تهران وزیر شعار بود؛ حاجی بخشی هم در جبهه وزیر بود و اتفاقا آن صحنه ای که در فیلم نشان داده می شود دقیقا اتفاقی واقعی بود که در حضور امام رخ داده بود. رزمنده ها با حاج بخشی پیش امام رفته بودند و شعار می دادند که – کجا می رید – کربلا - با کی می رید – روح الله – مارو هم ببرید – جا نداریم و امام به خنده افتاده بود و دقیقا همین اتفاق در فیلم نشان داده می شود و مردم هم می خندند و لذت می برند. دقیقا از همین لحظه ها.
اصلا فیلم با آژیر خطر شروع می شود که خودش بزرگترین نماد و شعار است، پخش مارش عملیات، شعارهایی که روی دیوارها نوشته می شود، جنگ جنگ تا پیروزی هایی که گفته می شود، لباس پوشیدن بچه ها، پشت نوشته های لباس رزمنده ها… من تعمدا همه این ها را فریاد زدم در فیلمم که بگویم همین ها ما را نگه داشت و پیروز کرد.
جنگ در حال تحریف شدن است؛ دختر پرستار را می آوردند خط مقدم که بگویند زن ها هم در جبهه ها نقش داشته اند
این ها همه دارد حذف می شود. جنگ در حال تحریف شدن است. در فیلم های و سریال های جنگی، دختر پرستار را می آوردند خط مقدم که بگویند زن ها هم در جبهه ها نقش داشته اند، این ها همه تحریف است.
ما هم معتقدیم که نمی شود همه جنگ را در حاجی و سیدها خلاصه کرد و یک بعدی نشان داد؛ ولی این به این معنا نیست که حاجی ها و سیدها نبودند
ادبیات بچه های ما در جنگ را دارند تغییر می دهند. بله، ما هم معتقدیم که نمی شود همه جنگ را در حاجی و سیدها خلاصه کرد و یک بعدی نشان داد. ولی این به این معنا نیست که حاجی ها و سیدها نبودند و ادبیات بچه ها این نبوده است و تکیه کلام ها این نبود. من دیالوگ ها را از قصد طبق همان ادبیات می نویسم، احترامی که این آدم ها به یکدیگر می گذاشتند قابل فراموش شدن و ندیدن نیست. ادبیات این فیلم ها و سریال ها اصلا ادبیات بچه های ما در جنگ نبود. همین عید امسال فیلم دفاع مقدسی ای در تلویزیون دیدیم که آدم ها بارها به هم فحش می دادند. جبهه اینجور نبود. معنویت موج می زد، بچه ها به شدت به هم احترام می گذاشتند. لات جبهه سر جای خودش بود، اما اگر مجید سوزوکی ای هم در جبهه بود چهار نفر بیشتر در کل یک گردان نبود؛ جو غالب اصلا این جوری نبود
نشان می دهند که نوارفروش می آید جبهه و سی. دی فروش برمی گرد. این ها همه تحریف سینمای دفاع مقدس و معراجی ها این قدر شعارها را پررنگ نمایش می دهد که داد بزند آی مردم این چیزی که از جنگ نشان می دهند این چیزها نیست.
ارسال نظر