دکتر رحیم پور ازغدی مطرح کرد؛
از " پرستش آتش " تا " احترام به آتش "
" حسن رحیم پور ازغدی به مناسبت ایّام چهارشنبه آخر سال با تبیین مسئله «اسلام گرایی و ملی گرایی» به موضوعاتی در حوزه دین اسلام و زرتشت مرتبط با چهارشنبه آخر سال پرداخته است. "
گروه فرهنگی مشرق- حسن رحیم پور ازغدی در قسمت دوم بسته های صوتی خود که به صورت هفتگی بر روی سایت مرکز نشر آثار و آراء وی منتشر می شود، به مناسبت ایّام چهارشنبه آخر سال و عید نوروز به بررسی مقولاتی از قبیل «اسلام گرایی و ملی گرایی» پرداخته است که مشروح آن را در زیر می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
آخرین مقاله شفاهی سال ۱۳۹۲ را در حالی تقدیم برادران و خواهران و دوستان عزیز می کنیم که بیشتر از چند روز به پایان سال باقی نمانده و بنده در فرودگاه مشهد منتظر پروازی هستیم که طبق معمول تاخیر دارد و می خواهیم از این تاخیر چنین سوءاستفاده را بکنیم و چند کلمه ای در ادامه مقاله شفاهی پیشین، هفته نامه صوتی قبلی، در باب مسائل ایران قبل از اسلام و فرهنگ ایرانی و نسبت آن با مفاهیمی چون عید نوروز، چهارشنبه سوری، سیزده به در و این قبیل مفاهیم که دچار انواع و اقسام ابهامات مفهومی هستند، گفت وگو کنیم و امیدواریم که به تشخیص دقیق تری نسبت به فرهنگ ایران قبل از و بعد از اسلام کمک کند.
در این میان کسانی براساس سوءتفاهم و جهل و کسانی با اهداف سیاسی در جهت تخریب هم ملیت در مفهوم مثبت آن و هم اسلامیت مردم ما، نوعی تقابل میان ایرانی بودن و مسلمان بودن قرار دادند که گویی ایرانی بودن و مسلمان بودن، گرچه ربطی بهم نداشته و یکی اشاره به یک مفهوم سرزمین جغرافیایی است و دیگری اشاره به مفهوم عقلی، حقوقی و اخلاقی که مربوط به سبک تفکر و سبک آمیز است و در طول تاریخ ایرانیان خدمات بزرگی به فرهنگ و تمدن اسلامی کرده اند و بالعکس، کمی در این باب گفت وگو کنیم و به بعضی از ابهامات بپردازیم و بعضی از مشهورات نادرست را مورد حلاجی قرار دهیم.
اولا در مورد ایران باستان، این توهم که کل ملت ایران زرتشتی بودند و زرتشتی گری یک سبک زندگی و تفکر و اخلاقیات بوده و عمیقا در مناسبات اجتماعی نفوذ داشته، این خود یک توهم تاریخی است و واقعیت ندارد. ملت ایران قبل از اسلام، گرایش های متعددی داشته اند، بخش هایی از مردم تابع آئین مغان و مفاهیم قبل از زرتشت بودند، کسانی گرایش مهرپرستی و میتراپرستی داشتند، عده ای زرتشتی بودند. در شرق ایران بسیاری از مردم بودایی بودند. در غرب ایران بسیاری مسیحی بودند، مردمی از ایران ولو اندک یهودی بودند.
بخش مهمی از مردم ایران اساساً دین نداشتند و به چیز خاصی معتقد نبودند و جریان مردکی و جریان پیروان مانی هم یک بخش مهمی از اقشاری از مردم را قرار گرفته بود. بنابراین این تصور که ایران یک کشور یکپارچه به لحاظ مذهبی بوده و مردم زرتشتی بودند و زرتشتی گری هم یک مفهوم روش و واضح و مورد اجماع میان همگان بوده، طبق اسناد تاریخی هیچ یک از این پیش فرض ها درست و قابل اثبات نیست.
اولاً از قبل از پادشاهی مادها و قبل از ظهور جناب زرتشت، ایرانیان اصلی، یعنی آنهایی که در این جغرافیا زندگی می کردند، نژاد آریایی نبودند، آریایی ها در واقع اشغالگران منطقه بودند که طبق دیدگاه های مشهورتر از شمال و آسیای میانه آمدند و بخشی از آنها به سمت هند رفتند و بخشی در ایران مستقر شدند و بخشی به غرب و به سمت اروپا شد.
در واقع آریایی ها وارد قومیان قدیمی تر ایران شدند که آنها تابع آئین مغان بودند و مغ در واقع در زبان عربی مجوس نامیده شد چراکه اصطلاح دیگر آن مگوش بود و آنها آن را مجوس ترجمه کردند و به این نام شباهت شدند و به طوری که حتی به زرتشت ها هم مجوس گفته می شد درحالی که آئین مغ برای زمان قبل از زرتشت بود و ایرانیان باستان در واقع به آریایی بودند و طبق نظریه رایج تر و مشهور مورخین، ساکنان بومی هند و ساکنان بومی ایران و در هند و دراویدیان نامیده می شدند و در ایران پیروان آئین مغ بودند، در واقع سرزمین اینها توسط آریایی ها اشغال شد، بنابراین آریایی ها از خارج ایران به آن وارد شدند. صحبت نژاد آریایی به عنوان قدیمی ترین نژاد ایرانیان یا هند و یا اروپا نبود، این نکته است که بسیاری از مردم آن را نمی دانند.
دیگر اینکه طبق نظر مشهور، جریان دوگانه پرستی و ثنوی گری و دو قطبی دیدن کل علم هستی که یگ نگاه غیرتوحیدی و شرکانه است، این از قبل از زرتشت در ایران وجود داشت. ایمان به خدای خیر و خدای شر، که در آیین زرتشتی است. این دوگانه پرستی در دین زرتشتی ابقاء شد و باقی ماند و در دوره هایی تقویت شد، گفته می شود که این دوگانه پرستی متعلق به مغان قبل از زرتشت بود و بعد همین تفکر در قالب مفاهیم زرتشتی هم بازسازی شد، خدای نور و خدای ظلمت، خدای خیز و خدای شر، گرچه در کتاب گات ها که طبق نظر مشهور، قدیمی ترین بخش از اوستا است و رنگ ایرانی دارد، در آنجا مفاهیم توحیدی بیشتر از مفاهیم دوگانه پرستی و شرک آمیز است.
ولی طبق تاریخ و تحقیقات مورخین، مغان قدیم موحد نبوده اند البته متدین و الهی بوده اند و به عالم ماورا اعتقاد داشته اند و مادی و کافر نبوده اند اما مشرک به معنای دوگانه پرست بوده اند و گرنه خدایان و روز قیامت را قبول داشته اند.
همین طور تفکر میترائیسم یا مهرپرستی و خورشید پرستی هم در دوره ای تفکر غالب در ایران و هند بود و این گرایش به سمت غرب و اروپا نفوذ کرد و در بخش هایی از اروپا هم قرن ها حاکم بود که اینها مردگانشان را می سوزاندند و معتقد به الله ها و خدایان نر و ماده یعنی الله ها و الهه ها بودند و معتقد به آلهه(خدایان مذکر و مؤنث).
طبق عقیده میترائیسیتی، خدای مهر انسانی بود که در یک غاز ظهور کرد و چوپان ها به این خدا ایمان آوردند و خدای مهر یک گاو نری را کشت و خون آن گاو را طبق بعضی از منابع، منی آن گاو در زمین افشانده می شود و این قطره باعثسرسبز شدن زمین می شود و بعد از چند سال این خدا به آسمان رفت و همواره آماده است که به بندگانش در زمین کمک کند.
بعضی از عقاید میترائیستی در اروپا و غرب چنان ریشه دار شد که بعدها هم که تفکر مسیحی آمد، مسیحیت با دیدگاه های میترائیستی ترکیب شد، این که خدا انسان بود و انسان خدا بود و خدا در زمین جدا شد و بعد خدا به آسمان رفت و از آنجا به بندگان نظر رحمت می کند و یا مسائل آیین سه گانه پرستی و تثلیثو بحثخدای پدر، خدای مادر و خدای فرزند، الهه ها، جنسیت خدایان و تعدد و تقسیم کار خدایان، همه اینها مسائل شرک آمیز قبل از مسیحیت و قبل از زرتشت بود که چنان ریشه دار بود که در ایران قبل از ظهور مصلحانه جناب زرتشت و در غرب پس از نفوذ و ظهور مسیحیت باز هم در غالب مسیحیت و زرتشتی گری در اروپا و ایران باز تولید شد و همان مناسک و عقاید با ظاهر مسیحی و زرتشتی ادامه پیدا کرد و نهادینه شد حتی تا امروز.
یا فرض کنید مسئله آیین عشاء ربانی، خوردن گوشت و چون عیسی، شراب مقدس و نان مقدس، این هم از مناسک مذهبی میترائیسم و مهرپرستان بود که در ایران و هند وجود داشت و بعد به غرب و به اروپا رفت و در آنجا در قالب مسیحیت بار تولید شد که شراب مقدس و نان مقدس خود آئین عشاء ربانی است.
مسئله اینکه خدا انسان بود و در آسمان رفت، مسئله خدای پدر و مادر(جنسیت خدایان) مسئله تثلیثو بعضی دیگر از این آئین ها، همه از قبل در دیدگاه ها وجود داشت و وارد مسیحیت هم شد و جزء عقاید مسیحی قرار گرفت. موارد دیگری هم هست که اشاره خواهم کرد و چون این خدای مهرپرستان اولین بار ظاهر شد بدها هم معابد آنها در غار بود و مهرپرستی می کردند و هنوز هم معابد مهرپرستی در اروپا وجود دارد که البته متروکه هستند و بعضی از آنها خود آثار موزه ای و باستانی است.
بنابراین این دیدگاه بود که در هند و ایران غالب بود و از اینجا به اروپا رفت. در آیین مهرپرستی مراسم نان و عسل بود که در مسیحیت به مراسم نان و شراب تبدیل شد، در آیین میرائیستی تعمید با خون گاو بود که گاوه در ایران و هند حیوان مقدسی شمرده می شد. در آئین مسیحی، تبدیل به غسل تعمید شد. دستکم هشت مورد از مناسک فعلی مسیحی موجود است که ریشه های میترائیستی و مهر پرستی داشته و خود مناسک ما قبل مسیحی بود که از شرق به غرب رفت و وارد مسیحیت کنونی شد و به عنوان آئین های مسیحی همچنان باقی مانده است.
بنابراین این دیدگاه ها تا قبل از تفکر زرتشتی هم در ایران حاکم بود، چه در آئین مهرپرستی و چه در آیین مغ ها، و بعد ظهور زرتشت چند قرن بعد از وارد شدن آریایی هاست و جناب زرتشت به عنوان یک مصلح دینی آمد که طبق نظر مذهبی از بزرگان، با جنبه های خرافی و شرک آمیز موجود در ایران و منطقه مبارزه کند و آنها را به توحید و اخلاق الهی بازگرداند در صورتی که ایشان پیامبر باشند که طبق نظر بزرگان اسلام که اینها را در مقابل بهودی و مسیحی و اهل کتاب دانسته اند به این معناست که حضرت زرتشت سلام الله علیه هم، باید پیامبر بوده باشند.
در واقع ایشان آمد و با مفاهیم دوگانه پرستی و خرافات مبارزه کرد و آئین مغ ها را برانداخت یا اصلاح کرد و خود را پیامبر خدای خوبی و خدای روشنایی معرفی کرد که از قبل از این خدا بین مردم بعنوان یکی از دو قطب هستی شناخته شده بود و ایشان اعلام کرد که آئین خود را از اهورمزدا گرفته که جهان را از ظلمات و تاریکی پاک کند و همگان را به سوی روشنایی و نور ببرد.
تعبیر زرتشت هم طبق نظر برخی از مورخین زرداشتر بوده چرا که ایشان شتر زرد سوار می شده و این طرف و آن طرف می رفته، در واقع زرداشتر یعنی صاحب شتر زرد و برخی این را گفته اند. گاهی به زرتشتیان مجوس گفته می شد که همان طور که معرفی کردم ریشه است به معرب مغ ها و مگوش مربوط بود گاهی گبر گفته می شود، کلمه دیگر یک کلمه صوریانی است که آنها به کافر گبر می گفتند.
محربی هم که گفت عربی است که برای آنها به کار می رفت و در قرآن کریم هم در کنار مسیحیان و یهودیان و صائبین، مجوس به عنوان یک دین الهی که تحریف شده اما منشاء الهی داشته نام برده شده است و بیشتر فقهای ما، مجوس و زرتشتیان را خداپرست و اهل کتاب می دانند، مثل مسیحی و یهودی و روایتی هم در این باب داریم و به هر صورت تا حدود نزدیک صد سال قبل از میلاد مسیح، آئین زرتشت ادامه پیدا می کند و بعد تحولی در زرتشتی گری به وجود می آید و آئینی که به نام مزدایسنی نامیده می شود که مزدسینی یعنی ستایش مزدا، و به یک رضا مزدا پرستی به وجود آمد که در تاریخ تعالیم زرتشتی دو سه دوره تحول وجود دارد، چنانچه راجع به اوستا هم این مسائل وجود دارد.
خوب است وقتی که دوستان در ارتباط آیین ایران قبل از اسلام تحقیق می کنند اینها را بدانند و با اطلاعات درست بحثو تحلیل کنند و دچار توهم نشوید. اولاً که به لحاظ تاریخی عده ای در اصل وجود ایشان تردید کرده، که اصلاً مردی به نام زرتشت بوده است و یا خیر و در گاته ها تعبیر رزس تو شکر به کار رفته و گفته اند که مراد اشاره به شتر زرد است. در تاریخ طبری می بینیم که می گوید ایشان اهل فلسطین بوده و در فلسطین به دنیا آمده و از آنها به ایران، یک نظر مشهورتر می کوید که ایشان در آذربایجان ایران متولد شده و در اصل اینکه ایشان بوده و یا نبوده مورد اختلاف است، در محل تولد ایشان کاملاً اختلاف وجود دارد.
اینکه چه زمانی به دنیا آمده اند، عده ای گفتند ۲۶۰۰ سال پیش و عده ای هم گفتند ۸۰۰۰ سال پیش بعضی حتی اینقدر اختلاف در اصل وجود و زمان و مکان و دیدگاه های ایشان اینکه کجا بود و بعد چه شد، وجود دارد. برخی گفتند ایشان در بلخ افغانستان کشته شد، عده ای می گویند که مزار شریف در واقع مزار ایشان است که به نام امیرالمومنین مطرح می شود و از این قبیل فرودسی در شاهنامه به بعثت زرتشت اشاره می کند ولی این را بخش افسانه ها و اساطیر شاهنامه آورده است.
در مورد گشتاسب می گوید که زرتشت او را دعوت به آئین زرتشتی می کند و اختلاف وجود دارد که اصلا گشتاسب بوده یا نبوده است، عده ای گفته اند که او وجود داشته و پدر داریوش بوده، برخی گفته اند که او پادشاه نبوده و یک استاندار بوده، برخی هم گفته اند که او اصلا نبوده و این به بخش افسانه های شاهنامه مربوط می شود چراکه بخشی از شاهنامه تاریخی و بخشی از آن اساطیری است.
در اصل این مفاهیم اختلافات زیادی وجود دارد و تقریبا هیچ سند قطعی تاریخی درباره جناب زرتشت و زمان و مکان و حرف های او وجود ندارد مگر چیزهای کلی و مبهم. آن چیزی که تقریبا مسلم بوده و از ایشان نقل می شود دو بعد دارد؛ بخشی از آن به طور کامل تعالیم الهی است و کلیات آن همان " گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک " است که سراسر قرآن مملو از این مفاهیم است که اساسا در تعریف ایمان هم داریم که ایمان " قول با زبان، اقرار قلبی و عمل فردی و اجتماعی " است، بنابراین شامل قول، یقین و عمل است و یا در ارتباط با نقش آتش در ایران قبل از اسلام بحثاست که آیا آتش مظهر خدای روشنایی در آتشکده ها مطرح می شده، خدای کشاورزی و آبادی و دامداری و اینها و یا احترامی که به حیوانات و به خصوص گاو می گذاشتند، خوش رفتاری با انسان ها و… اینها همه با دو شیوه قابل تفسیر است.
می توان گفت که همه اینها ریشه های توحیدی و اخلاق الهی داشته و بعدها تحریف شده و تبدیل به آتش پرستی و مسئله قداست گاو و قربانی کردن و سوزاندن گاو به عنوان یک عمل عبادی و این قبیل مسایل شده و یا بحثچهارشنبه سوری و همین طور وقتی که می گوییم قسم به سوی چراغ که اینها به احتمال قوی ارتباطاتی با مفاهیم زرتشت داشته و بعدا به خرافات و شرک آمیخته شده و یا اینکه از اساس به همین شکل بوده؛ همه این مسائل قابل بحثو قابل اختلاف است و عده ای از کسانی که پس از اسلام ملحد و زندیق بودند و با اسلام مبارزه کردند علم زرتشتی برداشته اند.
حتی در اینکه این افراد واقعا زرتشتی بوده اند یا نه، جای بحثوجود دارد. آنچه که عرض کردم در کتب تاریخ ادیان به طور واضح نوشته شده و دوستان می توانند به آن مراجعه کنند و آنچه که عرض کردم کشفیات و ادعاهای بنده نیست، آنها را عینا در منابع موجود در حوزه تاریخ ادیان می توان پیدا کرد. و یا راجع به اوستا که کتاب مقدس زرتشتیان است و خط و زبان خاص اوستایی که ریشه های مشترکی با زبان سانسکریت و زبان پهلوی دارد، چنانچه که فرهنگ مذهبی ایران باستان با فرهنگ هند ریشه ها و مبانی مشترکی دارد. عده ای می گویند در دوره ساسانی خط اوستا درست شده و اوستا قبل از آن شفاهی بوده و در زمان ساسانی مکتوب شده است.
حتی بعضی معتقدند که اوستا قبل از اسلام مکتوب نبوده و تا قبل از اسلام کتابی به نام اوستا وجود نداشته و اینها اعتقادات شفاهی بوده که همین طور نقل می کردند و در این نقل قول ها تغییراتی در آن می دادند و بعد برای اینکه اهل کتاب محسوب شوند پس از اسلام آن را مکتوب کرده اند. همین طور می گویند که اوستای اصلی خیلی بزرگ بوده و گفته می شود اوستایی که اکنون موجود است با اوستای اصلی تفاوت زیادی دارد به طوری که آن را روی چند هزار پوست گاو نوشته بودند ولی این اوستا خیلی کمتر و کوچکتر است.
و نیز می گویند که اوستای فعلی کمتر از یک چهارم اوستایی است که نوشته شده بود و در این که این اوستا چه زمانی از بین رفته و چه زمانی بوده و چطور بوده هم اختلاف وجود دارد. بعضی گفته اند زمانی که اسکندر به ایران حمله کرد اوستا را سوزاندند، این یعنی مکتوب بوده و آن را از بین بردند و بعد ها شاه ایران به یکی از بزرگان زرتشتی می گوید که آن را از نو بنویسد و او نیز از روی محفوظات و یا ابداعاتش دوباره آنها را نوشته است و دوباره پس از اسلام هم بازنویسی شده و دوباره حجم این کتاب کمتر شده است.
در مورد اصل این کتاب و حجم آن اختلاف زیادی وجود دارد. بخشی از آن که " یسنا " نام دارد که در واقع جشن پرستش است و بخشی از آن " گاته " ها و سرودهای مذهبی، دعاهای معنوی و معارف دینی است که برخی گفته اند زرتشت آنها را سروده همین طور بخش های دیگری هم وجود دارد. اوستای کوچک هم دارند که به آن خرده اوستا می گویند که راجع به اعیاد و مراسم مذهبی است.
زرتشتیان تفسیری بر اوستا به نام " زند اوستا " دارند و کتاب مقدس کوچک تری نیز به زبان پهلوی دارند مجموع اینها را اگر ملاحظه کنید خواهید دید هم مفاهیم توحیدی و الهی و هم مفاهیم مشرکانه و خرافی در اینها هست ترکیبی از هر دوست و به حدی که تقریباً اختلاف جدی است که آیا زرتشتی گری از ابتدا قائل به خدایان دوگانه خدای خوبی و بدی، خدای روشنایی و خدای تاریکی و امثال اینها بوده، یا این طور نبوده و بعداً منحرف شده و به این شکل در آمده است.
در گاته ها بخش هایی وجود دارد که انرژی معنوی توحیدی شبیه به دیدگاه های توحیدی اسلامی دارد اما بخش هایی هم وجود دارد که کاملاً به وضوح مشرکانه و خرافی است و جهان را در سیطره خدایان و یا خدا و شیطان می بیند و حتماً با توحید و عقل منافات دارد. ولی در بخش هایی مخصوصاً آن بخش از گاته ها که می گویند جناب زرتشت سروده، می بینید که اهریمن در برابر اهورا مزدا که خدای واحد و خدای خدایان است نمی ایستد بلکه اهریمن در برابر خرد مقدس ایستاده و در واقع اهورا مزدا فوق خدایان نور و تاریکی می شود.
و یا جریانی از زرتشتیان که در زمان ساسانی به خصوص پیدا شدند و تفسیر جدیدی از زرتشتی گری که به نام زوروانیان خوانده می شوند را ارائه دادند اینها در برخی از منابع و متون خود خدای یگانه را به نام زوروان نام بردند که این بالاتر از خدای تاریکی و خدای روشنایی و امثال اینهاست و در دوره ای هم بخش مهمی از زرتشتی ها گرایش زروانیان را پیدا کردند که یک سری از حرف های اینها توحیدی تر است و یک سری از حرفهای آنان هم مشکلاتی دارد.
به هر صورت این بحثخدایان و تقسیم عالم بین خدایان و بین نور و ظلمت در آیین زرتشت کاملاً حفظ شده با اینکه جناب زرتشت قیام کرده تا با این خرافات و شرک علی الظاهر مبارزه بکند و از اهورا مزدا سخن می گفته، در برابر خدایان قوم که به نام «دیو» یا «دَئوه» نامیده می شدند، اینها را نام می برد و می گوید این دیوها(دیوان) باطل هستند و اینها خدای دروغی هستند و اینها نباید پرستیده شوند و زرتشتیان می گویند خود اهورا مزدا ۶ دستیار دارد امشاسپندان که جاودانان مقدسند و رهبر آنها سپنتامنیو است که بعضی ها آن را خرد مقدس ترجمه می کنند.
برخی معتقدند که این امشاسپندان در واقع همین فرشتگان در ادیان ابراهیمی هستند که فرشته نامیده می شوند که حالا اینکه اینها همان ها هستند یا نه بحثدیگری است و در واقع این ۶ دستیار اهورا مزدا دهها مورد یزت ها هستند که آنها تشکیلات خرد مقدسند از آن طرف هم اهریمن تشکیلات و سپاه و دیوانی دارد.
جهان یک دوره ۱۲هزار ساله دارد که مثلاً خدای نیکی چند هزار سال بر جهان حکومت کرده، خدای بدی در تاریکی بوده مثلاً در خواب بوده حال برخی می گویند عقیده به دو مبداً در کل جهان باستان بود و نوعی از آن را به نام مکتب قنوسی گری می خواندند که لفظی یونانی است و امروزه به نام ناستیک نامیده می شود و این فقط مخصوص ایران نبوده و همه جا این تفکر حاکم بوده و بعضی ها هم می خواستند این سپاه نور و تاریکی را توجیه کنند.
می گفتند این شکل توحیدی و تعریف نشده اش را در خود قرآن و سنت می بینید وقتی بحثنور و ظلمات می شود که خداوند بشر را از ظلمات به نور می آورد آنهایی که اولیای آنها طاغوت و شیطان است آنها را از نور به ظلمات می برد یا فرض بفرمایید مواردی مثل حدیثجنود عقل و جهل از امام صادق(ع) که می توان گفت این همان تشکیلات به قول زرتشتیان خدای خیر و خدای شر است، عقل و جهل دو سپاهند که یکی انسانی و یکی شیطانی است.
به این معنا اگر ثنوی گری و دوگانه انگاری را تفسیر کنیم می توان گفت حرف هایی که در زرتشتی گری و قبل از آن در ایران بود اصل آن با توحید منافاتی نداشته ولی بعد کم کم تحریف شده و تبدیل به دوگانه پرستی شده و شکل توحیدی و عقلانی آن به شکل مشرکانه و خرافی تبدیل شده است.
مثلاً در دیدگاه زرتشت چند هزار سال خدای تاریکی و بدی تعطیل بوده و خدای خوبی مسلط بوده و بعد خدای بدی از تاریکی بیرون می آید و مثلاً خدای نیکی ۹۰۰۰ سال به خدای بدی مهلت می دهد که با او مقابله کند و می داند بالاخره خودش پیروز خواهد شد. این دو خدا در یک رقابت جهانی شروع به خلق نیک و بد کردند او خوبی ها و این بدی ها را خلق می کرد اعم از خوبی و بدی های انسانی، طبیعی و به اصطلاح هستی شناختی و این مبارزه مدت ها بود و بعد از ۳۰۰۰ سال زرتشت آفریده شده و بعد از آن توزان قواء به نفع خدای نیکی شده و به این سیر ادامه داده است.
ببینید آنچه که من برای شما عرض کردم در منابع موجود در حوزه کتابهایی که برای آشنایی با ادیان بزرگ نوشته شده همه عیناً وجود دارد، تفاسیر مختلف و متضادی هم از اینها شده و من عرض کردم می توان با حذف و اصلاحی در بعضی از اینها تفسیر توحیدی کرد و در برخی از اینها با این تحلیل که بگوییم اینها توحیدی بوده و بعداً دچار انحراف و شرک شده و تفاسیر نادرستی از اینها صورت گرفته و تحریف شده است.
این بلا تنها بر سر اوستا و آیین زرتشتیان نیامده این بلا بر سر آیین حضرت موسی(ع)، آیین حضرت عیسی(ع)، یهود و مسیحیت هم آمده که آنان قطعاً اهل کتاب هستند. از این اعتقادات که ممکن است اصل آن درست و الهی بوده باشد و بعد تحریف شده در اغلب آیین های معنوی و ادیان جهان وجود دارد شما در هندوییزم و بودیزم هم این مسائل را می بینید. در هندوییزم شرک موج می زند اما مفاهیم توحیدی هم در آن خیلی زیاد است.
در بودیزم اصلاً اشاره صریحی به خداوند نمی شود ولی برخی از تعالیم آن با تعالیم الهی ادیان ابراهیمی یکی است. در برخی جاها نیز قطعاً مشرکانه است و تعارض دارد. نمونه دیگری که مثال زدم بحثزرتشتیان در مورد آخرالزمان است که به اصطلاح نوعی هزاره گرایی زرتشتی وجود دارد.
اینها در منابعشان از سه منجی از نسل زرتشت بحثکردند که منتظر ظهور آنها بودند که اولین آنها هوشیدر بوده که یک هزاره پس از زرتشت آمده و بعد هوشیدر ماه بوده که در هزاره بعد یعنی ۲۰۰۰ سال بعد از زرتشت ظهور کرده و بعدی سوشیانس یا سوشیانت می نامند که ۳۰۰۰ سال پس از زرتشت ظهور می کند و جهان با او تمام می شود. که این خیلی شبیه به مسئله مهدویت اسلامی و شیعی می شود و همانطور انتظار مسیحی که در تفکر مسیحی وجود دارد و در تفکر بودایی و هندو شکل دیگری از آن است، در تفکر زرتشتی است، در آیین های معنوی دیگر هم به شکلی وجود دارد.
یا مثلاً زرتشتیان هم به بقای روح و جاودانگی روح و قیامت معتقد بودند در برخی از منابع اینها حتی گزارشی که درباره بهشت و برزخ و دوزخ و اینها هست کاملاً شبیه اعتقاد مسلمانان است در یکی از منابع اینها با یک تفاوت جزئی و البته مهم می توانید ملاحظه کنید که در آنجا هم معتقد می شوند که بعد از اینکه روح جسم را ترک می کند در عالم دیگری تا روز قیامت می ماند همان عالمی که ما به آن برزخ می گوییم.
و تعابیری شبیه مضامینی که ما می گوییم صراط، میزان اعمال، بهشت و دوزخ و شبیه اینها در آیین زرتشتی گری در برخی از منابع موجود هست منتها تفاوت هایی دارد مثلاً جهنم که نار و آتش و سوزاندن است چون اینها آتش را مقدس می دانند اتفاقاً جهنمی که زرتشتیان تعریف می کنند جایی است که خیلی سرد و به اصطلاح زمهریر است سرد و کثیف و حیوانات موذی، خطرناک و نفرت انگیز در آن است ولی آتش نیست چون آتش را مقدس می دانند.
اما این حرف ها امروز ممکن است خیلی ثمره خارجی نداشته باشد چون امروزه در جهان به آن صورت زرتشتی نداریم یعنی اولاً هزار سال پیش، بعد از چند قرن که مردم ایران غالباً مسلمان شدند بخش اصلی زرتشتیان ایران به سمت هند و شرق رفتند الان هم ممکن است چیزی حدود ۱۰۰ هزار نفر یا بیشتر زرتشتیان هستند که از همان قرن ها قبل به هند رفتند و در آنجا زندگی می کنند به آنها پارسی می گویند و در کل ایران هم چند ده هزار شاید سی چهل هزار براداران و خواهران زرتشتی بیشتر نداریم که اینها در یک یا دو شهر هستند و ما با جمعیت وسیع و با یک امت زرتشتی، یک جامعه بزرگ زرتشتی در دنیا مواجه نیستیم.
این از ادیانی است که تقریباً زایل شده و حداکثر چند صد هزار هم در کل جهان نیستند. زرتشتی گری در واقع جزء تاریخ است یک واقعیت قوی اجتماعی انسانی امروز نیست. ولی چون درباره نسبت ایران و اسلام بحثمی شود این تاریخ را باید به آن توجه داشته باشند که در اصل مسئله چقدر ابهام است در اصل جناب زرتشت، در زمان و در مکان آن، تعالیم و در اصل کتاب اوستا و اینکه چه بوده، چه شده خیلی ابهامات زیادی است و تقریباً سند قطعی تاریخی در هیچ کدام از این موارد که بتوان با اطمینان گفت بجز در برخی از کلیات خیلی محدود تقریباً چیز واضح و دقیقی گفته نمی شود و شاید هم نتوان گفت.
شاید واقعاً آن خدایانی که پیش اینها تعبیر می شده اهومن، اشوهشته خشوتواتریه، سپنتا ارمیتی، هرورتات، امرتات که بعضی از اینها همان خرداد و مرداد و ماه های سال شده، شاید اینها یا امشاسپندان همان چیزهایی باشند که ما به آنها فرشته می گوییم و اینها آنان را با خدایان اشتباه می گرفتند این اتفاق فقط در میان زرتشتیان نیفتاده، در تمام ادیان و آیین ها در شرق و غرب، در جزیره العرب زمان پیامبر هم همین اتفاق افتاده بود تثلیثو بت پرستی و خدایان و فرشتگان و اجنه و ارواح و خدا همه با هم قاطی شده بودند و معنی شرک نیز همین است که یک مفهوم صحیح تبدیل به یک مفهوم غلط می شود.
ممکن است آنچه که اینها یزت ها می گفتند که سی چهل تا از آن معروف تر است اینها همین فرشتگان الهی بودند که اینها به آن خدایان می گفتند آیا خدای خیر و خدای شر در واقع اشاره به خدای اصلی نبوده یا بوده، اینها چیزهایی است که واقعاً نمی توان به طور قطعی در مورد آن سخن گفت چون برای هر دو طرف دلایل و اسنادی وجود دارد که می توانند به آن استناد و استشهاد کنند.
شاید بهترین روش همین باشد که این احتمال را تقویت کنیم که اینها در اصل توحیدی بوده و بعد به تدریج دچار انحراف شده است. البته در میان زرتشتیان دوستان می دانند که انسان های واقعاً شریفی هستند من عرض کردم در جایی خواندم که مرحوم مدرس در مجلس گفته بود که کل این مجلس کلاً یک مسلمان دارد و آن هم این ارباب کیخسرو است که زرتشتی بود فقط همین مسلمان است و بقیه مسلمان نیستند و دروغ می گویند و تنها این آدم سالم و درستی است.
غیر از زرتشتی گری آیین مغ ها و میتراپرستی و میتراییزم و امثال اینها در ایران قبل از اسلام مذاهب دیگری هم بوده یکی خود مانی است که ایشان پس از مسیحیت و قبل از اسلام آمده، سریع رشد کرده، ترکیبی از بودیزم و صابئیان و زرتشتی گری و مسیحیت بوده و دین جدیدی را معرفی کرده که گرایش های عرفانی، گرایش های ادبی و هنری دارد و توانسته از قلب اروپا تا چین در دوره ای گسترش پیدا کرده و برخی از شاهان در ایران و در روم و جاهای دیگر با اینها مبارزه می کردند و آنان را قتل عام می کردند و بعضی هم به آنان گرایش پیدا می کردند و تا قرن ۱۳ میلادی جالب است که پیروان مانی در اروپا جمعیت وسیعی بودند که در آنجا دادگاه های تفتیش عقاید کلیسا و پاپ با اینها مبارزه می کند و عده ای از اینها را محکوم به اعدام می کنند و آنان را سرکوب می کنند.
راجع به خود مانی که خیلی نزدیک تر به ما در قبل از اسلام به دنیا آمده باز اختلافاتی هست می گویند پدر ایشان ایرانی بوده و به بابل رفته و صابئی شده و جزو آیین صابئین و و زمانی که شاپور اول در ایران شاه بوده او آمده و خود شاه را به دین خود دعوت کرده و شاه هم قبول می کند و کتابی به زبان پهلوی ساسانی به نام شاپورگان می نویسد و با اجازه شاه به آسیای میانه می رود و در بخش های مختلف ایران آیین خود را تبلیغ می کند و بعد از حدود ۲۰ سال برمی گردد و آنجا دیگر شاه عوض شده و بهرام اول شاه شده و او با مانی دشمن می شود و مانی را می کشد.
ولی خط تفکر مانی را پیروانش پس از او ادامه می دهند و حتی نهضت مانیگری و مانوی که آن هم نوعی ثنوی گری و دوقطبی دیدن عالم در آن است از یک طرف تا قلب اروپا و از طرف دیگر تا چین پیروانی پیدا می کند اما تحت فشار زرتشتی ها و مسیحی ها و تحت فشار امپراطوری ایران و روم اینها به لحاظ اجتماعی و سخت افزاری ضعیف می شوند و وقتی هم اسلام ظهور می کند از طرفداران آنها کم می شود و مسلمان می شوند ولی اقلیتی از اینها در بخشی از اروپا(در منطقه بالکان و مرکز اروپا) قرن ها ماندند ولی دیگر آنها هم نیستند.
بخش دیگری از مردم ایران هم قبل از اسلام تابع مزدک بودند. شاهنامه فردوسی از مزدک تجلیل می کند می گوید که آدم متفکری بوده و خیلی قوی صحبت می کرده و طرفدار محرومین بوده و به عدالت اجتماعی دعوت می کرده و بعضی ها می گفتند حتی بالاتر از آن، گرایش های اشتراکی و مثلاً سوسیالیستی داشته و اشراف و موبدان زرتشتی علیه او قیام کردند تا او را سرنگون سازند.
قباد شاه ایران گرایش مزدکی پیدا می کند موبدان و روحانیون زرتشتی و اشراف او را از سلطنت عزل می کند و وقتی که دوباره می تواند سر کار بیاید اعلام می کند من دیگر مزدکی نیستم و با آنها نیستم و پسرش انوشیروان، مزدک و خیلی از پیروانش را اعدام می کند با خطی که موبدان و اشراف از بزرگان زرتشتی و سلطنت می گویند و یک عده دیگر از طرفداران مزدک مخفی می شوند و زندگی زیرزمینی می کنند و همین طور هستند و حتی بعد از اسلام هم بودند.
حتی بعضی از زندیق ها و ملحدانی که با اسلام مبارزه می کردند گاهی پرچم مزدکی برداشتند ولی اینها قبل از اسلام با زرتشتی گری و با ایران عصر ساسانی هم مبارزه می کردند و آنها را غالباً امپراطوری ساسانی از بین برد و قتل عام می کرد.
یک کتاب مزدک نامه هم اینها در ایران قبل از اسلام داشتند که بعد از اسلام ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرد و مدت ها این کتاب بود اما الان دیگر نیست و بعضی ها مزدک را با افلاطون و کنفوسیوس مقایسه کردند چون یک تعالیم اجتماعی سیاسی دارد و دعوت به برابری اقتصادی اجتماعی می کرده و مبارزه با طبقات می کرده که بعضی ها گفته اند او سوسیالیست افراطی بوده و حتی می گفته اشتراک جنسی داشته باشیم زن هر کسی زن همه است مرد یکی مرد همه.
بعضی می گفتند این طور نبوده و با گرایشات اشرافی در حوزه ازدواج مبارزه می کرده و می خواسته این موضع طبقاتی بودن را از آنجا حذف کند و لذا این تهمت ها را به او زدند. حالا اینها چیزهایی نیست که بتوان اثبات یا رد کرد و اجمالاً می گویند مزدک را در عراق فعلی کنار دجله متولد شده و آدم ساده زیستی بوده و می گویند اصلاً ادعای پیغمبری نکرده بوده بلکه تابع کسی بود که آن شخص در قرن سوم یا چهارم میلاد مسیح در ایران و روم پیروانی داشت و ایشان نیز اصلاحاتی در گرایش مانوی ایجاد کرده و ادامه دین مانی و اصلاحاتی در دین مانی ایجاد کرده والا مستقل نبوده است.
اجمالاً ما ترجیح می دهیم بگوییم تعابیری که در ادیان دیگر بوده و هست مثل تعبیر سه مهری که در آیین زرتشتی است مهر دهان، مهر دست، مهر دل یعنی تقوای زبانی، تقوای رفتاری و تقوای قلبی که در واقع اینها تعالیم انبیاء است که حالا در طول تاریخ در آیین های دیگر با شرک و خرافه آمیخته شده است.
ضمن اینکه در تعالیم مانی هم گرایشاتی نزدیک به اسلام وجود داشت که می گوید طبقه اول تا چهارم زندگی حق مال اندوزی نداشتند مانوی ها هم نماز و روزه داشتند این خانقاه که می گویند در اصل برای پیروان مانی بود.
معبد آنها خانگاه بود که بعداً صوفیان دوره اسلام همان خانگاه مانی را به نام خانقاه صوفی مطرح کردند و عده ای از آنها هم مدت ها گیاهخواری را واجب می دانستند بنابراین برخی از اصول اخلاقی، اصول معارفی، اصول عملی در آیین های ایران و ایران قبل از اسلام کاملاً رنگ و بوی توحیدی، الهی، اخلاقی، تقوا و عدالت داشته و دارد و در همه اینها آمیختگی مفرط با شرک و خرافه ملاحظه می شود تا مسیحیت که آخرین دین بزرگ قبل از اسلام است. اسلام نقاط مشترک و همچنین نقاط اختلاف و تفاوت با همه این ادیان و آیین ها دارد. اینها باید به درستی دیده شود و شنیده شود و محققانه کار شود و به زبان درستی تبیین شود.
والسلام علیکم و رحمةالله
بسم الله الرحمن الرحیم
آخرین مقاله شفاهی سال ۱۳۹۲ را در حالی تقدیم برادران و خواهران و دوستان عزیز می کنیم که بیشتر از چند روز به پایان سال باقی نمانده و بنده در فرودگاه مشهد منتظر پروازی هستیم که طبق معمول تاخیر دارد و می خواهیم از این تاخیر چنین سوءاستفاده را بکنیم و چند کلمه ای در ادامه مقاله شفاهی پیشین، هفته نامه صوتی قبلی، در باب مسائل ایران قبل از اسلام و فرهنگ ایرانی و نسبت آن با مفاهیمی چون عید نوروز، چهارشنبه سوری، سیزده به در و این قبیل مفاهیم که دچار انواع و اقسام ابهامات مفهومی هستند، گفت وگو کنیم و امیدواریم که به تشخیص دقیق تری نسبت به فرهنگ ایران قبل از و بعد از اسلام کمک کند.
در این میان کسانی براساس سوءتفاهم و جهل و کسانی با اهداف سیاسی در جهت تخریب هم ملیت در مفهوم مثبت آن و هم اسلامیت مردم ما، نوعی تقابل میان ایرانی بودن و مسلمان بودن قرار دادند که گویی ایرانی بودن و مسلمان بودن، گرچه ربطی بهم نداشته و یکی اشاره به یک مفهوم سرزمین جغرافیایی است و دیگری اشاره به مفهوم عقلی، حقوقی و اخلاقی که مربوط به سبک تفکر و سبک آمیز است و در طول تاریخ ایرانیان خدمات بزرگی به فرهنگ و تمدن اسلامی کرده اند و بالعکس، کمی در این باب گفت وگو کنیم و به بعضی از ابهامات بپردازیم و بعضی از مشهورات نادرست را مورد حلاجی قرار دهیم.
اولا در مورد ایران باستان، این توهم که کل ملت ایران زرتشتی بودند و زرتشتی گری یک سبک زندگی و تفکر و اخلاقیات بوده و عمیقا در مناسبات اجتماعی نفوذ داشته، این خود یک توهم تاریخی است و واقعیت ندارد. ملت ایران قبل از اسلام، گرایش های متعددی داشته اند، بخش هایی از مردم تابع آئین مغان و مفاهیم قبل از زرتشت بودند، کسانی گرایش مهرپرستی و میتراپرستی داشتند، عده ای زرتشتی بودند. در شرق ایران بسیاری از مردم بودایی بودند. در غرب ایران بسیاری مسیحی بودند، مردمی از ایران ولو اندک یهودی بودند.
بخش مهمی از مردم ایران اساساً دین نداشتند و به چیز خاصی معتقد نبودند و جریان مردکی و جریان پیروان مانی هم یک بخش مهمی از اقشاری از مردم را قرار گرفته بود. بنابراین این تصور که ایران یک کشور یکپارچه به لحاظ مذهبی بوده و مردم زرتشتی بودند و زرتشتی گری هم یک مفهوم روش و واضح و مورد اجماع میان همگان بوده، طبق اسناد تاریخی هیچ یک از این پیش فرض ها درست و قابل اثبات نیست.
اولاً از قبل از پادشاهی مادها و قبل از ظهور جناب زرتشت، ایرانیان اصلی، یعنی آنهایی که در این جغرافیا زندگی می کردند، نژاد آریایی نبودند، آریایی ها در واقع اشغالگران منطقه بودند که طبق دیدگاه های مشهورتر از شمال و آسیای میانه آمدند و بخشی از آنها به سمت هند رفتند و بخشی در ایران مستقر شدند و بخشی به غرب و به سمت اروپا شد.
در واقع آریایی ها وارد قومیان قدیمی تر ایران شدند که آنها تابع آئین مغان بودند و مغ در واقع در زبان عربی مجوس نامیده شد چراکه اصطلاح دیگر آن مگوش بود و آنها آن را مجوس ترجمه کردند و به این نام شباهت شدند و به طوری که حتی به زرتشت ها هم مجوس گفته می شد درحالی که آئین مغ برای زمان قبل از زرتشت بود و ایرانیان باستان در واقع به آریایی بودند و طبق نظریه رایج تر و مشهور مورخین، ساکنان بومی هند و ساکنان بومی ایران و در هند و دراویدیان نامیده می شدند و در ایران پیروان آئین مغ بودند، در واقع سرزمین اینها توسط آریایی ها اشغال شد، بنابراین آریایی ها از خارج ایران به آن وارد شدند. صحبت نژاد آریایی به عنوان قدیمی ترین نژاد ایرانیان یا هند و یا اروپا نبود، این نکته است که بسیاری از مردم آن را نمی دانند.
دیگر اینکه طبق نظر مشهور، جریان دوگانه پرستی و ثنوی گری و دو قطبی دیدن کل علم هستی که یگ نگاه غیرتوحیدی و شرکانه است، این از قبل از زرتشت در ایران وجود داشت. ایمان به خدای خیر و خدای شر، که در آیین زرتشتی است. این دوگانه پرستی در دین زرتشتی ابقاء شد و باقی ماند و در دوره هایی تقویت شد، گفته می شود که این دوگانه پرستی متعلق به مغان قبل از زرتشت بود و بعد همین تفکر در قالب مفاهیم زرتشتی هم بازسازی شد، خدای نور و خدای ظلمت، خدای خیز و خدای شر، گرچه در کتاب گات ها که طبق نظر مشهور، قدیمی ترین بخش از اوستا است و رنگ ایرانی دارد، در آنجا مفاهیم توحیدی بیشتر از مفاهیم دوگانه پرستی و شرک آمیز است.
ولی طبق تاریخ و تحقیقات مورخین، مغان قدیم موحد نبوده اند البته متدین و الهی بوده اند و به عالم ماورا اعتقاد داشته اند و مادی و کافر نبوده اند اما مشرک به معنای دوگانه پرست بوده اند و گرنه خدایان و روز قیامت را قبول داشته اند.
همین طور تفکر میترائیسم یا مهرپرستی و خورشید پرستی هم در دوره ای تفکر غالب در ایران و هند بود و این گرایش به سمت غرب و اروپا نفوذ کرد و در بخش هایی از اروپا هم قرن ها حاکم بود که اینها مردگانشان را می سوزاندند و معتقد به الله ها و خدایان نر و ماده یعنی الله ها و الهه ها بودند و معتقد به آلهه(خدایان مذکر و مؤنث).
طبق عقیده میترائیسیتی، خدای مهر انسانی بود که در یک غاز ظهور کرد و چوپان ها به این خدا ایمان آوردند و خدای مهر یک گاو نری را کشت و خون آن گاو را طبق بعضی از منابع، منی آن گاو در زمین افشانده می شود و این قطره باعثسرسبز شدن زمین می شود و بعد از چند سال این خدا به آسمان رفت و همواره آماده است که به بندگانش در زمین کمک کند.
بعضی از عقاید میترائیستی در اروپا و غرب چنان ریشه دار شد که بعدها هم که تفکر مسیحی آمد، مسیحیت با دیدگاه های میترائیستی ترکیب شد، این که خدا انسان بود و انسان خدا بود و خدا در زمین جدا شد و بعد خدا به آسمان رفت و از آنجا به بندگان نظر رحمت می کند و یا مسائل آیین سه گانه پرستی و تثلیثو بحثخدای پدر، خدای مادر و خدای فرزند، الهه ها، جنسیت خدایان و تعدد و تقسیم کار خدایان، همه اینها مسائل شرک آمیز قبل از مسیحیت و قبل از زرتشت بود که چنان ریشه دار بود که در ایران قبل از ظهور مصلحانه جناب زرتشت و در غرب پس از نفوذ و ظهور مسیحیت باز هم در غالب مسیحیت و زرتشتی گری در اروپا و ایران باز تولید شد و همان مناسک و عقاید با ظاهر مسیحی و زرتشتی ادامه پیدا کرد و نهادینه شد حتی تا امروز.
یا فرض کنید مسئله آیین عشاء ربانی، خوردن گوشت و چون عیسی، شراب مقدس و نان مقدس، این هم از مناسک مذهبی میترائیسم و مهرپرستان بود که در ایران و هند وجود داشت و بعد به غرب و به اروپا رفت و در آنجا در قالب مسیحیت بار تولید شد که شراب مقدس و نان مقدس خود آئین عشاء ربانی است.
مسئله اینکه خدا انسان بود و در آسمان رفت، مسئله خدای پدر و مادر(جنسیت خدایان) مسئله تثلیثو بعضی دیگر از این آئین ها، همه از قبل در دیدگاه ها وجود داشت و وارد مسیحیت هم شد و جزء عقاید مسیحی قرار گرفت. موارد دیگری هم هست که اشاره خواهم کرد و چون این خدای مهرپرستان اولین بار ظاهر شد بدها هم معابد آنها در غار بود و مهرپرستی می کردند و هنوز هم معابد مهرپرستی در اروپا وجود دارد که البته متروکه هستند و بعضی از آنها خود آثار موزه ای و باستانی است.
بنابراین این دیدگاه بود که در هند و ایران غالب بود و از اینجا به اروپا رفت. در آیین مهرپرستی مراسم نان و عسل بود که در مسیحیت به مراسم نان و شراب تبدیل شد، در آیین میرائیستی تعمید با خون گاو بود که گاوه در ایران و هند حیوان مقدسی شمرده می شد. در آئین مسیحی، تبدیل به غسل تعمید شد. دستکم هشت مورد از مناسک فعلی مسیحی موجود است که ریشه های میترائیستی و مهر پرستی داشته و خود مناسک ما قبل مسیحی بود که از شرق به غرب رفت و وارد مسیحیت کنونی شد و به عنوان آئین های مسیحی همچنان باقی مانده است.
بنابراین این دیدگاه ها تا قبل از تفکر زرتشتی هم در ایران حاکم بود، چه در آئین مهرپرستی و چه در آیین مغ ها، و بعد ظهور زرتشت چند قرن بعد از وارد شدن آریایی هاست و جناب زرتشت به عنوان یک مصلح دینی آمد که طبق نظر مذهبی از بزرگان، با جنبه های خرافی و شرک آمیز موجود در ایران و منطقه مبارزه کند و آنها را به توحید و اخلاق الهی بازگرداند در صورتی که ایشان پیامبر باشند که طبق نظر بزرگان اسلام که اینها را در مقابل بهودی و مسیحی و اهل کتاب دانسته اند به این معناست که حضرت زرتشت سلام الله علیه هم، باید پیامبر بوده باشند.
در واقع ایشان آمد و با مفاهیم دوگانه پرستی و خرافات مبارزه کرد و آئین مغ ها را برانداخت یا اصلاح کرد و خود را پیامبر خدای خوبی و خدای روشنایی معرفی کرد که از قبل از این خدا بین مردم بعنوان یکی از دو قطب هستی شناخته شده بود و ایشان اعلام کرد که آئین خود را از اهورمزدا گرفته که جهان را از ظلمات و تاریکی پاک کند و همگان را به سوی روشنایی و نور ببرد.
تعبیر زرتشت هم طبق نظر برخی از مورخین زرداشتر بوده چرا که ایشان شتر زرد سوار می شده و این طرف و آن طرف می رفته، در واقع زرداشتر یعنی صاحب شتر زرد و برخی این را گفته اند. گاهی به زرتشتیان مجوس گفته می شد که همان طور که معرفی کردم ریشه است به معرب مغ ها و مگوش مربوط بود گاهی گبر گفته می شود، کلمه دیگر یک کلمه صوریانی است که آنها به کافر گبر می گفتند.
محربی هم که گفت عربی است که برای آنها به کار می رفت و در قرآن کریم هم در کنار مسیحیان و یهودیان و صائبین، مجوس به عنوان یک دین الهی که تحریف شده اما منشاء الهی داشته نام برده شده است و بیشتر فقهای ما، مجوس و زرتشتیان را خداپرست و اهل کتاب می دانند، مثل مسیحی و یهودی و روایتی هم در این باب داریم و به هر صورت تا حدود نزدیک صد سال قبل از میلاد مسیح، آئین زرتشت ادامه پیدا می کند و بعد تحولی در زرتشتی گری به وجود می آید و آئینی که به نام مزدایسنی نامیده می شود که مزدسینی یعنی ستایش مزدا، و به یک رضا مزدا پرستی به وجود آمد که در تاریخ تعالیم زرتشتی دو سه دوره تحول وجود دارد، چنانچه راجع به اوستا هم این مسائل وجود دارد.
خوب است وقتی که دوستان در ارتباط آیین ایران قبل از اسلام تحقیق می کنند اینها را بدانند و با اطلاعات درست بحثو تحلیل کنند و دچار توهم نشوید. اولاً که به لحاظ تاریخی عده ای در اصل وجود ایشان تردید کرده، که اصلاً مردی به نام زرتشت بوده است و یا خیر و در گاته ها تعبیر رزس تو شکر به کار رفته و گفته اند که مراد اشاره به شتر زرد است. در تاریخ طبری می بینیم که می گوید ایشان اهل فلسطین بوده و در فلسطین به دنیا آمده و از آنها به ایران، یک نظر مشهورتر می کوید که ایشان در آذربایجان ایران متولد شده و در اصل اینکه ایشان بوده و یا نبوده مورد اختلاف است، در محل تولد ایشان کاملاً اختلاف وجود دارد.
اینکه چه زمانی به دنیا آمده اند، عده ای گفتند ۲۶۰۰ سال پیش و عده ای هم گفتند ۸۰۰۰ سال پیش بعضی حتی اینقدر اختلاف در اصل وجود و زمان و مکان و دیدگاه های ایشان اینکه کجا بود و بعد چه شد، وجود دارد. برخی گفتند ایشان در بلخ افغانستان کشته شد، عده ای می گویند که مزار شریف در واقع مزار ایشان است که به نام امیرالمومنین مطرح می شود و از این قبیل فرودسی در شاهنامه به بعثت زرتشت اشاره می کند ولی این را بخش افسانه ها و اساطیر شاهنامه آورده است.
در مورد گشتاسب می گوید که زرتشت او را دعوت به آئین زرتشتی می کند و اختلاف وجود دارد که اصلا گشتاسب بوده یا نبوده است، عده ای گفته اند که او وجود داشته و پدر داریوش بوده، برخی گفته اند که او پادشاه نبوده و یک استاندار بوده، برخی هم گفته اند که او اصلا نبوده و این به بخش افسانه های شاهنامه مربوط می شود چراکه بخشی از شاهنامه تاریخی و بخشی از آن اساطیری است.
در اصل این مفاهیم اختلافات زیادی وجود دارد و تقریبا هیچ سند قطعی تاریخی درباره جناب زرتشت و زمان و مکان و حرف های او وجود ندارد مگر چیزهای کلی و مبهم. آن چیزی که تقریبا مسلم بوده و از ایشان نقل می شود دو بعد دارد؛ بخشی از آن به طور کامل تعالیم الهی است و کلیات آن همان " گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک " است که سراسر قرآن مملو از این مفاهیم است که اساسا در تعریف ایمان هم داریم که ایمان " قول با زبان، اقرار قلبی و عمل فردی و اجتماعی " است، بنابراین شامل قول، یقین و عمل است و یا در ارتباط با نقش آتش در ایران قبل از اسلام بحثاست که آیا آتش مظهر خدای روشنایی در آتشکده ها مطرح می شده، خدای کشاورزی و آبادی و دامداری و اینها و یا احترامی که به حیوانات و به خصوص گاو می گذاشتند، خوش رفتاری با انسان ها و… اینها همه با دو شیوه قابل تفسیر است.
می توان گفت که همه اینها ریشه های توحیدی و اخلاق الهی داشته و بعدها تحریف شده و تبدیل به آتش پرستی و مسئله قداست گاو و قربانی کردن و سوزاندن گاو به عنوان یک عمل عبادی و این قبیل مسایل شده و یا بحثچهارشنبه سوری و همین طور وقتی که می گوییم قسم به سوی چراغ که اینها به احتمال قوی ارتباطاتی با مفاهیم زرتشت داشته و بعدا به خرافات و شرک آمیخته شده و یا اینکه از اساس به همین شکل بوده؛ همه این مسائل قابل بحثو قابل اختلاف است و عده ای از کسانی که پس از اسلام ملحد و زندیق بودند و با اسلام مبارزه کردند علم زرتشتی برداشته اند.
حتی در اینکه این افراد واقعا زرتشتی بوده اند یا نه، جای بحثوجود دارد. آنچه که عرض کردم در کتب تاریخ ادیان به طور واضح نوشته شده و دوستان می توانند به آن مراجعه کنند و آنچه که عرض کردم کشفیات و ادعاهای بنده نیست، آنها را عینا در منابع موجود در حوزه تاریخ ادیان می توان پیدا کرد. و یا راجع به اوستا که کتاب مقدس زرتشتیان است و خط و زبان خاص اوستایی که ریشه های مشترکی با زبان سانسکریت و زبان پهلوی دارد، چنانچه که فرهنگ مذهبی ایران باستان با فرهنگ هند ریشه ها و مبانی مشترکی دارد. عده ای می گویند در دوره ساسانی خط اوستا درست شده و اوستا قبل از آن شفاهی بوده و در زمان ساسانی مکتوب شده است.
حتی بعضی معتقدند که اوستا قبل از اسلام مکتوب نبوده و تا قبل از اسلام کتابی به نام اوستا وجود نداشته و اینها اعتقادات شفاهی بوده که همین طور نقل می کردند و در این نقل قول ها تغییراتی در آن می دادند و بعد برای اینکه اهل کتاب محسوب شوند پس از اسلام آن را مکتوب کرده اند. همین طور می گویند که اوستای اصلی خیلی بزرگ بوده و گفته می شود اوستایی که اکنون موجود است با اوستای اصلی تفاوت زیادی دارد به طوری که آن را روی چند هزار پوست گاو نوشته بودند ولی این اوستا خیلی کمتر و کوچکتر است.
و نیز می گویند که اوستای فعلی کمتر از یک چهارم اوستایی است که نوشته شده بود و در این که این اوستا چه زمانی از بین رفته و چه زمانی بوده و چطور بوده هم اختلاف وجود دارد. بعضی گفته اند زمانی که اسکندر به ایران حمله کرد اوستا را سوزاندند، این یعنی مکتوب بوده و آن را از بین بردند و بعد ها شاه ایران به یکی از بزرگان زرتشتی می گوید که آن را از نو بنویسد و او نیز از روی محفوظات و یا ابداعاتش دوباره آنها را نوشته است و دوباره پس از اسلام هم بازنویسی شده و دوباره حجم این کتاب کمتر شده است.
در مورد اصل این کتاب و حجم آن اختلاف زیادی وجود دارد. بخشی از آن که " یسنا " نام دارد که در واقع جشن پرستش است و بخشی از آن " گاته " ها و سرودهای مذهبی، دعاهای معنوی و معارف دینی است که برخی گفته اند زرتشت آنها را سروده همین طور بخش های دیگری هم وجود دارد. اوستای کوچک هم دارند که به آن خرده اوستا می گویند که راجع به اعیاد و مراسم مذهبی است.
زرتشتیان تفسیری بر اوستا به نام " زند اوستا " دارند و کتاب مقدس کوچک تری نیز به زبان پهلوی دارند مجموع اینها را اگر ملاحظه کنید خواهید دید هم مفاهیم توحیدی و الهی و هم مفاهیم مشرکانه و خرافی در اینها هست ترکیبی از هر دوست و به حدی که تقریباً اختلاف جدی است که آیا زرتشتی گری از ابتدا قائل به خدایان دوگانه خدای خوبی و بدی، خدای روشنایی و خدای تاریکی و امثال اینها بوده، یا این طور نبوده و بعداً منحرف شده و به این شکل در آمده است.
در گاته ها بخش هایی وجود دارد که انرژی معنوی توحیدی شبیه به دیدگاه های توحیدی اسلامی دارد اما بخش هایی هم وجود دارد که کاملاً به وضوح مشرکانه و خرافی است و جهان را در سیطره خدایان و یا خدا و شیطان می بیند و حتماً با توحید و عقل منافات دارد. ولی در بخش هایی مخصوصاً آن بخش از گاته ها که می گویند جناب زرتشت سروده، می بینید که اهریمن در برابر اهورا مزدا که خدای واحد و خدای خدایان است نمی ایستد بلکه اهریمن در برابر خرد مقدس ایستاده و در واقع اهورا مزدا فوق خدایان نور و تاریکی می شود.
و یا جریانی از زرتشتیان که در زمان ساسانی به خصوص پیدا شدند و تفسیر جدیدی از زرتشتی گری که به نام زوروانیان خوانده می شوند را ارائه دادند اینها در برخی از منابع و متون خود خدای یگانه را به نام زوروان نام بردند که این بالاتر از خدای تاریکی و خدای روشنایی و امثال اینهاست و در دوره ای هم بخش مهمی از زرتشتی ها گرایش زروانیان را پیدا کردند که یک سری از حرف های اینها توحیدی تر است و یک سری از حرفهای آنان هم مشکلاتی دارد.
به هر صورت این بحثخدایان و تقسیم عالم بین خدایان و بین نور و ظلمت در آیین زرتشت کاملاً حفظ شده با اینکه جناب زرتشت قیام کرده تا با این خرافات و شرک علی الظاهر مبارزه بکند و از اهورا مزدا سخن می گفته، در برابر خدایان قوم که به نام «دیو» یا «دَئوه» نامیده می شدند، اینها را نام می برد و می گوید این دیوها(دیوان) باطل هستند و اینها خدای دروغی هستند و اینها نباید پرستیده شوند و زرتشتیان می گویند خود اهورا مزدا ۶ دستیار دارد امشاسپندان که جاودانان مقدسند و رهبر آنها سپنتامنیو است که بعضی ها آن را خرد مقدس ترجمه می کنند.
برخی معتقدند که این امشاسپندان در واقع همین فرشتگان در ادیان ابراهیمی هستند که فرشته نامیده می شوند که حالا اینکه اینها همان ها هستند یا نه بحثدیگری است و در واقع این ۶ دستیار اهورا مزدا دهها مورد یزت ها هستند که آنها تشکیلات خرد مقدسند از آن طرف هم اهریمن تشکیلات و سپاه و دیوانی دارد.
جهان یک دوره ۱۲هزار ساله دارد که مثلاً خدای نیکی چند هزار سال بر جهان حکومت کرده، خدای بدی در تاریکی بوده مثلاً در خواب بوده حال برخی می گویند عقیده به دو مبداً در کل جهان باستان بود و نوعی از آن را به نام مکتب قنوسی گری می خواندند که لفظی یونانی است و امروزه به نام ناستیک نامیده می شود و این فقط مخصوص ایران نبوده و همه جا این تفکر حاکم بوده و بعضی ها هم می خواستند این سپاه نور و تاریکی را توجیه کنند.
می گفتند این شکل توحیدی و تعریف نشده اش را در خود قرآن و سنت می بینید وقتی بحثنور و ظلمات می شود که خداوند بشر را از ظلمات به نور می آورد آنهایی که اولیای آنها طاغوت و شیطان است آنها را از نور به ظلمات می برد یا فرض بفرمایید مواردی مثل حدیثجنود عقل و جهل از امام صادق(ع) که می توان گفت این همان تشکیلات به قول زرتشتیان خدای خیر و خدای شر است، عقل و جهل دو سپاهند که یکی انسانی و یکی شیطانی است.
به این معنا اگر ثنوی گری و دوگانه انگاری را تفسیر کنیم می توان گفت حرف هایی که در زرتشتی گری و قبل از آن در ایران بود اصل آن با توحید منافاتی نداشته ولی بعد کم کم تحریف شده و تبدیل به دوگانه پرستی شده و شکل توحیدی و عقلانی آن به شکل مشرکانه و خرافی تبدیل شده است.
مثلاً در دیدگاه زرتشت چند هزار سال خدای تاریکی و بدی تعطیل بوده و خدای خوبی مسلط بوده و بعد خدای بدی از تاریکی بیرون می آید و مثلاً خدای نیکی ۹۰۰۰ سال به خدای بدی مهلت می دهد که با او مقابله کند و می داند بالاخره خودش پیروز خواهد شد. این دو خدا در یک رقابت جهانی شروع به خلق نیک و بد کردند او خوبی ها و این بدی ها را خلق می کرد اعم از خوبی و بدی های انسانی، طبیعی و به اصطلاح هستی شناختی و این مبارزه مدت ها بود و بعد از ۳۰۰۰ سال زرتشت آفریده شده و بعد از آن توزان قواء به نفع خدای نیکی شده و به این سیر ادامه داده است.
ببینید آنچه که من برای شما عرض کردم در منابع موجود در حوزه کتابهایی که برای آشنایی با ادیان بزرگ نوشته شده همه عیناً وجود دارد، تفاسیر مختلف و متضادی هم از اینها شده و من عرض کردم می توان با حذف و اصلاحی در بعضی از اینها تفسیر توحیدی کرد و در برخی از اینها با این تحلیل که بگوییم اینها توحیدی بوده و بعداً دچار انحراف و شرک شده و تفاسیر نادرستی از اینها صورت گرفته و تحریف شده است.
این بلا تنها بر سر اوستا و آیین زرتشتیان نیامده این بلا بر سر آیین حضرت موسی(ع)، آیین حضرت عیسی(ع)، یهود و مسیحیت هم آمده که آنان قطعاً اهل کتاب هستند. از این اعتقادات که ممکن است اصل آن درست و الهی بوده باشد و بعد تحریف شده در اغلب آیین های معنوی و ادیان جهان وجود دارد شما در هندوییزم و بودیزم هم این مسائل را می بینید. در هندوییزم شرک موج می زند اما مفاهیم توحیدی هم در آن خیلی زیاد است.
در بودیزم اصلاً اشاره صریحی به خداوند نمی شود ولی برخی از تعالیم آن با تعالیم الهی ادیان ابراهیمی یکی است. در برخی جاها نیز قطعاً مشرکانه است و تعارض دارد. نمونه دیگری که مثال زدم بحثزرتشتیان در مورد آخرالزمان است که به اصطلاح نوعی هزاره گرایی زرتشتی وجود دارد.
اینها در منابعشان از سه منجی از نسل زرتشت بحثکردند که منتظر ظهور آنها بودند که اولین آنها هوشیدر بوده که یک هزاره پس از زرتشت آمده و بعد هوشیدر ماه بوده که در هزاره بعد یعنی ۲۰۰۰ سال بعد از زرتشت ظهور کرده و بعدی سوشیانس یا سوشیانت می نامند که ۳۰۰۰ سال پس از زرتشت ظهور می کند و جهان با او تمام می شود. که این خیلی شبیه به مسئله مهدویت اسلامی و شیعی می شود و همانطور انتظار مسیحی که در تفکر مسیحی وجود دارد و در تفکر بودایی و هندو شکل دیگری از آن است، در تفکر زرتشتی است، در آیین های معنوی دیگر هم به شکلی وجود دارد.
یا مثلاً زرتشتیان هم به بقای روح و جاودانگی روح و قیامت معتقد بودند در برخی از منابع اینها حتی گزارشی که درباره بهشت و برزخ و دوزخ و اینها هست کاملاً شبیه اعتقاد مسلمانان است در یکی از منابع اینها با یک تفاوت جزئی و البته مهم می توانید ملاحظه کنید که در آنجا هم معتقد می شوند که بعد از اینکه روح جسم را ترک می کند در عالم دیگری تا روز قیامت می ماند همان عالمی که ما به آن برزخ می گوییم.
و تعابیری شبیه مضامینی که ما می گوییم صراط، میزان اعمال، بهشت و دوزخ و شبیه اینها در آیین زرتشتی گری در برخی از منابع موجود هست منتها تفاوت هایی دارد مثلاً جهنم که نار و آتش و سوزاندن است چون اینها آتش را مقدس می دانند اتفاقاً جهنمی که زرتشتیان تعریف می کنند جایی است که خیلی سرد و به اصطلاح زمهریر است سرد و کثیف و حیوانات موذی، خطرناک و نفرت انگیز در آن است ولی آتش نیست چون آتش را مقدس می دانند.
اما این حرف ها امروز ممکن است خیلی ثمره خارجی نداشته باشد چون امروزه در جهان به آن صورت زرتشتی نداریم یعنی اولاً هزار سال پیش، بعد از چند قرن که مردم ایران غالباً مسلمان شدند بخش اصلی زرتشتیان ایران به سمت هند و شرق رفتند الان هم ممکن است چیزی حدود ۱۰۰ هزار نفر یا بیشتر زرتشتیان هستند که از همان قرن ها قبل به هند رفتند و در آنجا زندگی می کنند به آنها پارسی می گویند و در کل ایران هم چند ده هزار شاید سی چهل هزار براداران و خواهران زرتشتی بیشتر نداریم که اینها در یک یا دو شهر هستند و ما با جمعیت وسیع و با یک امت زرتشتی، یک جامعه بزرگ زرتشتی در دنیا مواجه نیستیم.
این از ادیانی است که تقریباً زایل شده و حداکثر چند صد هزار هم در کل جهان نیستند. زرتشتی گری در واقع جزء تاریخ است یک واقعیت قوی اجتماعی انسانی امروز نیست. ولی چون درباره نسبت ایران و اسلام بحثمی شود این تاریخ را باید به آن توجه داشته باشند که در اصل مسئله چقدر ابهام است در اصل جناب زرتشت، در زمان و در مکان آن، تعالیم و در اصل کتاب اوستا و اینکه چه بوده، چه شده خیلی ابهامات زیادی است و تقریباً سند قطعی تاریخی در هیچ کدام از این موارد که بتوان با اطمینان گفت بجز در برخی از کلیات خیلی محدود تقریباً چیز واضح و دقیقی گفته نمی شود و شاید هم نتوان گفت.
شاید واقعاً آن خدایانی که پیش اینها تعبیر می شده اهومن، اشوهشته خشوتواتریه، سپنتا ارمیتی، هرورتات، امرتات که بعضی از اینها همان خرداد و مرداد و ماه های سال شده، شاید اینها یا امشاسپندان همان چیزهایی باشند که ما به آنها فرشته می گوییم و اینها آنان را با خدایان اشتباه می گرفتند این اتفاق فقط در میان زرتشتیان نیفتاده، در تمام ادیان و آیین ها در شرق و غرب، در جزیره العرب زمان پیامبر هم همین اتفاق افتاده بود تثلیثو بت پرستی و خدایان و فرشتگان و اجنه و ارواح و خدا همه با هم قاطی شده بودند و معنی شرک نیز همین است که یک مفهوم صحیح تبدیل به یک مفهوم غلط می شود.
ممکن است آنچه که اینها یزت ها می گفتند که سی چهل تا از آن معروف تر است اینها همین فرشتگان الهی بودند که اینها به آن خدایان می گفتند آیا خدای خیر و خدای شر در واقع اشاره به خدای اصلی نبوده یا بوده، اینها چیزهایی است که واقعاً نمی توان به طور قطعی در مورد آن سخن گفت چون برای هر دو طرف دلایل و اسنادی وجود دارد که می توانند به آن استناد و استشهاد کنند.
شاید بهترین روش همین باشد که این احتمال را تقویت کنیم که اینها در اصل توحیدی بوده و بعد به تدریج دچار انحراف شده است. البته در میان زرتشتیان دوستان می دانند که انسان های واقعاً شریفی هستند من عرض کردم در جایی خواندم که مرحوم مدرس در مجلس گفته بود که کل این مجلس کلاً یک مسلمان دارد و آن هم این ارباب کیخسرو است که زرتشتی بود فقط همین مسلمان است و بقیه مسلمان نیستند و دروغ می گویند و تنها این آدم سالم و درستی است.
غیر از زرتشتی گری آیین مغ ها و میتراپرستی و میتراییزم و امثال اینها در ایران قبل از اسلام مذاهب دیگری هم بوده یکی خود مانی است که ایشان پس از مسیحیت و قبل از اسلام آمده، سریع رشد کرده، ترکیبی از بودیزم و صابئیان و زرتشتی گری و مسیحیت بوده و دین جدیدی را معرفی کرده که گرایش های عرفانی، گرایش های ادبی و هنری دارد و توانسته از قلب اروپا تا چین در دوره ای گسترش پیدا کرده و برخی از شاهان در ایران و در روم و جاهای دیگر با اینها مبارزه می کردند و آنان را قتل عام می کردند و بعضی هم به آنان گرایش پیدا می کردند و تا قرن ۱۳ میلادی جالب است که پیروان مانی در اروپا جمعیت وسیعی بودند که در آنجا دادگاه های تفتیش عقاید کلیسا و پاپ با اینها مبارزه می کند و عده ای از اینها را محکوم به اعدام می کنند و آنان را سرکوب می کنند.
راجع به خود مانی که خیلی نزدیک تر به ما در قبل از اسلام به دنیا آمده باز اختلافاتی هست می گویند پدر ایشان ایرانی بوده و به بابل رفته و صابئی شده و جزو آیین صابئین و و زمانی که شاپور اول در ایران شاه بوده او آمده و خود شاه را به دین خود دعوت کرده و شاه هم قبول می کند و کتابی به زبان پهلوی ساسانی به نام شاپورگان می نویسد و با اجازه شاه به آسیای میانه می رود و در بخش های مختلف ایران آیین خود را تبلیغ می کند و بعد از حدود ۲۰ سال برمی گردد و آنجا دیگر شاه عوض شده و بهرام اول شاه شده و او با مانی دشمن می شود و مانی را می کشد.
ولی خط تفکر مانی را پیروانش پس از او ادامه می دهند و حتی نهضت مانیگری و مانوی که آن هم نوعی ثنوی گری و دوقطبی دیدن عالم در آن است از یک طرف تا قلب اروپا و از طرف دیگر تا چین پیروانی پیدا می کند اما تحت فشار زرتشتی ها و مسیحی ها و تحت فشار امپراطوری ایران و روم اینها به لحاظ اجتماعی و سخت افزاری ضعیف می شوند و وقتی هم اسلام ظهور می کند از طرفداران آنها کم می شود و مسلمان می شوند ولی اقلیتی از اینها در بخشی از اروپا(در منطقه بالکان و مرکز اروپا) قرن ها ماندند ولی دیگر آنها هم نیستند.
بخش دیگری از مردم ایران هم قبل از اسلام تابع مزدک بودند. شاهنامه فردوسی از مزدک تجلیل می کند می گوید که آدم متفکری بوده و خیلی قوی صحبت می کرده و طرفدار محرومین بوده و به عدالت اجتماعی دعوت می کرده و بعضی ها می گفتند حتی بالاتر از آن، گرایش های اشتراکی و مثلاً سوسیالیستی داشته و اشراف و موبدان زرتشتی علیه او قیام کردند تا او را سرنگون سازند.
قباد شاه ایران گرایش مزدکی پیدا می کند موبدان و روحانیون زرتشتی و اشراف او را از سلطنت عزل می کند و وقتی که دوباره می تواند سر کار بیاید اعلام می کند من دیگر مزدکی نیستم و با آنها نیستم و پسرش انوشیروان، مزدک و خیلی از پیروانش را اعدام می کند با خطی که موبدان و اشراف از بزرگان زرتشتی و سلطنت می گویند و یک عده دیگر از طرفداران مزدک مخفی می شوند و زندگی زیرزمینی می کنند و همین طور هستند و حتی بعد از اسلام هم بودند.
حتی بعضی از زندیق ها و ملحدانی که با اسلام مبارزه می کردند گاهی پرچم مزدکی برداشتند ولی اینها قبل از اسلام با زرتشتی گری و با ایران عصر ساسانی هم مبارزه می کردند و آنها را غالباً امپراطوری ساسانی از بین برد و قتل عام می کرد.
یک کتاب مزدک نامه هم اینها در ایران قبل از اسلام داشتند که بعد از اسلام ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرد و مدت ها این کتاب بود اما الان دیگر نیست و بعضی ها مزدک را با افلاطون و کنفوسیوس مقایسه کردند چون یک تعالیم اجتماعی سیاسی دارد و دعوت به برابری اقتصادی اجتماعی می کرده و مبارزه با طبقات می کرده که بعضی ها گفته اند او سوسیالیست افراطی بوده و حتی می گفته اشتراک جنسی داشته باشیم زن هر کسی زن همه است مرد یکی مرد همه.
بعضی می گفتند این طور نبوده و با گرایشات اشرافی در حوزه ازدواج مبارزه می کرده و می خواسته این موضع طبقاتی بودن را از آنجا حذف کند و لذا این تهمت ها را به او زدند. حالا اینها چیزهایی نیست که بتوان اثبات یا رد کرد و اجمالاً می گویند مزدک را در عراق فعلی کنار دجله متولد شده و آدم ساده زیستی بوده و می گویند اصلاً ادعای پیغمبری نکرده بوده بلکه تابع کسی بود که آن شخص در قرن سوم یا چهارم میلاد مسیح در ایران و روم پیروانی داشت و ایشان نیز اصلاحاتی در گرایش مانوی ایجاد کرده و ادامه دین مانی و اصلاحاتی در دین مانی ایجاد کرده والا مستقل نبوده است.
اجمالاً ما ترجیح می دهیم بگوییم تعابیری که در ادیان دیگر بوده و هست مثل تعبیر سه مهری که در آیین زرتشتی است مهر دهان، مهر دست، مهر دل یعنی تقوای زبانی، تقوای رفتاری و تقوای قلبی که در واقع اینها تعالیم انبیاء است که حالا در طول تاریخ در آیین های دیگر با شرک و خرافه آمیخته شده است.
ضمن اینکه در تعالیم مانی هم گرایشاتی نزدیک به اسلام وجود داشت که می گوید طبقه اول تا چهارم زندگی حق مال اندوزی نداشتند مانوی ها هم نماز و روزه داشتند این خانقاه که می گویند در اصل برای پیروان مانی بود.
معبد آنها خانگاه بود که بعداً صوفیان دوره اسلام همان خانگاه مانی را به نام خانقاه صوفی مطرح کردند و عده ای از آنها هم مدت ها گیاهخواری را واجب می دانستند بنابراین برخی از اصول اخلاقی، اصول معارفی، اصول عملی در آیین های ایران و ایران قبل از اسلام کاملاً رنگ و بوی توحیدی، الهی، اخلاقی، تقوا و عدالت داشته و دارد و در همه اینها آمیختگی مفرط با شرک و خرافه ملاحظه می شود تا مسیحیت که آخرین دین بزرگ قبل از اسلام است. اسلام نقاط مشترک و همچنین نقاط اختلاف و تفاوت با همه این ادیان و آیین ها دارد. اینها باید به درستی دیده شود و شنیده شود و محققانه کار شود و به زبان درستی تبیین شود.
والسلام علیکم و رحمةالله
ارسال نظر