تجربه تاریخی انتخابات در ایران
انتخابات و اصلاحات
سیدرضا حسینی دانشجو ارشد علوم سیاسی، با توجه به تجربه تاریخی انتخابات در ایران، غافلگیری نخبگان سیاسی و دانشگاهی در تجزیه و تحلیل و پیشبینی انتخابات ناشی از پیشبینی ناپذیری رفتار سیاسی مردم ایران است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، 37 انتخابات در ایران برگزار شده است. بدیهی است در هر ساختار انتخاباتی نقاط ضعف و قوت فراوانی وجود دارد؛ اما نکتهی حائز اهمیت این است که از تاریخچه برگزاری انتخابات بتوان تجربه اخذ کرده و نقاط ضعف آن را از بین برده و نقاط قوت نیز تقویت شود. همچنین استفاده از تجربیات تاریخی انتخابات در ایران به منظور جلوگیری از تکرار مشکلات و اشتباهات عدیدهی پیشآمده در انتخابات سالهای گذشته، لازم و ضروری است. لازمهی استفاده صحیح از تجربیات تاریخی انتخابات، شناخت صحیح تاریخچهی آن در ایران است که این امر مستلزم بررسی و تحلیل پدیدهی انتخابات در جمهوری اسلامی ایران است. بدین منظور، در این یادداشت سعی بر آن است تا ابتدا مروری بر تاریخ و تحلیل انتخابات در گذشته ارائه شود و در نهایت با جمعبندی و نتیجهگیری، بتوان درسی از آن به منظور پیشبرد اهداف انتخاباتی در ایران و جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته استخراج شود و به بهترین شکل ممکن، تجربه تاریخی انتخابات در ایران مورد استفاده قرار گیرد.
از منظر جامعهشناسانه پیروزی آقای خاتمی را در حمایت قاطع طبقه متوسط جدید از ایشان میدانند که این طبقه توانست با ابزارهای رسانه ای و تبلیغات، توده مردم را نیز به دنبال خود هدایت کند. امری که در انتخابات سوم تیر هرگز به وجود نیامد یعنی طبقه متوسط جدید از یک طرف در حمایت از کاندیدای اصلاح طلب (معین و کروبی) دچار شکاف شده بود، بخشی از اعضای طبقه متوسط جدید دچار انفعال سیاسی شده در انتخابات شرکت نکردند و از طرف دیگر آقای احمدی نژاد بدون حمایت طبقه متوسط جدید و بدون حمایت هیچ حزب سیاسی مستقیماً با مردم ارتباط برقرار کرد و توانست توده های مردم و طبقه پایین جامعه را به طرف خود جذب کند. درباره انتخابات نهم ریاست جمهوری نیز تحلیلهای متفاوتی مبتنی بر دیدگاههای جامعه شناسانه انجام گرفته است که از جمله میتوان به دیدگاه عباس عبدی اشاره کرد که با دیدگاهی منفی گفته بود «صحبتکردن از موضوعات حساسی چون فساد اداری و فاصله طبقاتی جذابیت های پوپولیستی دارد.» (روزنامه فجر، 8/4/84) در بیانیهای که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، بعد از انتخابات نهم ریاستجمهوری منتشر کرده است، از منظری جامعه شناسانه به تحلیل شکست اصلاح طلبان پرداخته و آورده است که «بخش نخبه و روشنفکر به دلیل سرخوردگی و نارضایتی، برخلاف دورههای قبلی، فاقد انگیزههای لازم برای حضور پر تکاپو در عرصه انتخابات بود و تلاش اصلاحطلبان نهایتاً از حد قانعکردن بخشی از این مجموعه، به نفی تحریم و شرکت در انتخابات فراتر نرفت؛ بنابراین درحالیکه رقبای اصلاحطلبان شعارهای خود را به مشکلات ملموس بخشهای محروم معطوف کردند، آنان از حد طرح شعارهایی که صرفاً میتوانست برای قشر نخبه جامعه مطلوب باشد، فراتر نرفتند.». همچنین در این بیانیه اشاره شده است که«محدودشدن اصلاحطلبان به قشر نخبه دانشگاهی، با این امید که همچون خرداد 76 و 78 نخبگان و دانشگاهیان حاملان مطمئن و مطلوبی برای انتقال پیام ایشان در متن جامعه خواهند بود، اشتباه تاکتیکی بود که اصلاحطلبان مرتکب شدند.»(روزنامه فجر، 8/4/84) بر اساس همین دیدگاه یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت، ضمن پذیرش شکست در انتخابات نهم، علت این شکست را اینگونه عنوان کرد:«مخاطب اصلاحطلبان همه اقشار جامعه ایرانی نبودند... در شعارها از طبقه پایینتر جامعه غفلت شد.» (روزنامه ایران، 8/4/84 )
نکته دیگر که به عنوان تجربه تاریخی انتخابات در ایران میتوان به آن اشاره کرد، این است که تاثیر گرایشها سیاسی و حزبی بر انتخاب مردم در انتخابات دوم خرداد و همچنین انتخابات سوم تیر بسیار محدود بود. حتی بسیاری از جریانات سیاسی که نقش مهمی در انتخابات در ایران ایفا کردهاند از نامیدن خود تحت عنوان حزب امتناع می کنند، به عنوان نمونه ائتلاف آبادگران ایران اسلامی که در جریان انتخابات دور دوم شوراهای اسلامی اعلام موجودیت کرد، حتی از نامیدن تشکل سیاسی خود تحت عنوان حزب خودداری کرده و با سه شعار کلی صداقت در گفتار، سلامت در عمل، خدمت صادقانه توانستند هر پانزده کرسی شورای شهر تهران را به دست آورد. همچنین دلایل تأثیر اندک گرایشها حزبی و سیاسی در میان مردم را میتوان در شاخص ها و معیارهای مردم در انتخاب احمدینژاد و هاشمی رفسنجانی جستجو کرد. بر طبق یافته های آقای رضوانی در اولویت بندی شاخصه های یک کاندیدای اصلح از دیدگاه مردم، اولویتهای سیاسی و حزبی چندان مورد توجه نیستند. به عنوان مثال شاخص های کسانی که به احمدینژاد رای داده اند به ترتیب زیر است: مردمی بودن، دین مداری، استقلال سیاسی، انقلابی بودن، خدمتگزاری، عدالت خواهی، ساده زیستی، فسادزدایی و کارآمدی. در ضمن شاخصهای کسانی که آقای هاشمی را انتخاب کردهاند به قرار زیر میباشد: برنامه، تجربه، کارآمدی، اعتدال و انقلابی بودن. (رضوانی، 1386: 158-156)
با اندک دقت در این ملاک های ارزیابی دو کاندیدا، متوجه این نکته میشویم که انتخاب مردم به واسطه گرایشها حزبی و سیاسی قبل از انتخابات مشخص نیست و معمولاً مردم ایران در روزهای آخر به جمع بندی نظریات خود درباره کاندیدای اصلح می پردازند؛ نکته قابل توجه اینجاست که حتی اغلب مردم گرایشها حزبی و سیاسی را به عنوان یک ویژگی منفی در نظر می گیرند، زیرا مردم استقلال سیاسی آقای احمدینژاد از گروهها و احزاب سیاسی و همچنین فراجناحی بودن و عدم گرایشها تند افراطی چپ و راست در آقای هاشمی را به عنوان یکی از مهمترین علل انتخاب خود بیان کردهاند. در جریان رقابت انتخاباتی آقای احمدینژاد و آقای هاشمی رفسنجانی برای ریاست جمهوری نهم، علیرغم حمایت بسیاری از شخصیتهای سیاسی و حزبی از آقای هاشمی رفسنجانی، ایشان نتوانست به پیروزی برسد، که این موضوع بیانگر تاثیر محدود گرایشها سیاسی و حزبی در جریان انتخابات است. به عنوان مثال دو روز مانده به انتخابات دوره دوم روزنامه همبستگی لیستی از افراد طیف های مختلف سیاسی از اصلاح طلب گرفته تا ملی مذهبی را منتشر نمود، که همگی از آقای رفسنجانی حمایت کرده بودند که از جمله این افراد میتوان به موارد زیر اشاره کرد: مصطفی معین: به هاشمیرفسنجانی رای میدهم، محسن مهرعلیزاده: برای تداوم اصلاحات به هاشمی رای دهیم، ابراهیم اصغرزاده: حضور هاشمی باعث بقای جمهوریت نظام میشود، عبده تبریزی: انتخاب هاشمی منافع سهامداران بورس را تامین میکند، احسان نراقی: هاشمی در شرایط موجود مناسبترین گزینه است، پری صابری: به دلایل مختلفی باید به هاشمی رای داد[1].
آقای هاشمی در دوره اول چهل در صد آرای زادگاه خود را به دست آورد و علیرغم حمایت اکثریت کاندیداهای دوره اول، در دور دوم تنها توانست چهل و هفت درصد آرا را به خود اختصاص دهد؛ این در حالی بود که آقای احمدینژاد در مرحله اول انتخابات فقط ده درصد آرای کرمانی ها را کسب کرده بود ولی این رقم ظرف دو هفته به پنجاه درصد افزایش یافت. این تغییرات آماری در استان اردبیل که آقای احمدینژاد اولین استاندار آن بود بسیار شگفت انگیز میباشد. آقای احمدینژاد در دور اول علیرغم آشنایی مردم با وی تنها توانست نزدیک به هفت درصد آراء را به خود اختصاص دهد، اما با وجود حمایت بیشتر کاندیداهای دور اول و بسیاری از شخصیت های سیاسی و مذهبی از آقای هاشمی، آقای احمدینژاد در دور دوم توانست بیش از پنجاه و شش درصد از آرای اردبیلی ها را به خود اختصاص دهد. نکته قابل توجه این بود که آقای هاشمی در دور اول نزدیک به بیست درصد آرای اردبیلی ها را به خود اختصاص داده بود و با وجود حمایتهای همه جانبه در دور دوم تنها توانست سی و چهار در صد آرا را کسب کند. این شگفتی در انتخابات 22 خرداد 88 نیز تکرار شد و نشان داد که وابستگی های حزبی و جناحی نمیتواند رفتار انتخاباتی مردم ایران را تحلیل کند. اگرچه فضای دوقطبی در انتخابات 22 خرداد تا حدود زیادی شبیه به فضای دوقطبی در دوم خرداد 76 بود و انتظار میرفت جناح اصلاح طلبان به پیروزی برسند اما نتیجه انتخابات نمایانگر این نکته مهم بود که مردم ایران در تعیین اولویتهای رای دهی به گرایشها حزبی و سیاسی چندان توجهی نمی کنند.
نکته دیگر در انتخابات گذشتۀ ایران این است که به نظر میرسد در تجزیه و تحلیل انتخابات ایران بویژه در دوم خرداد و سوم تیر، از نظریه انتخاب عقلانی نسبت به نظریههای دیگر بهتر بشود استفاده کرد؛ اما از میان ادبیات موجود در زمینه انتخابات تنها آقای رضوانی در مقاله تحلیل رفتار انتخاباتی از این نظریه استفاده کرده است[2]. بر اساس یافته های آقای رضوانی تنها بیست درصد از مردم قبل از انتخابات با آقای احمدینژاد آشنایی داشته و هشتاد درصد از آشنایی مردم در دوران انتخابات به وجود آمده است؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که مردم ایران دارای گرایشها حزبی، قومیتی، جنسیتی، طبقاتی کمی هستند و معمولاً تلاش می کنند تا به صورت مستقل و بر اساس شناختی که در دوران انتخابات پیدا می کنند، بهترین فرد در جهت تامین بیشترین سود و کمترین ضرر را انتخاب کنند.(رضوانی، 1386: 160)
درباره انتخابات 88 میتوان گفت که در این انتخابات مردم ایران فارغ از گرایشها سیاسی، حزبی، قومیتی و طبقاتی رفتار انتخاباتی خود را نشان دادند. شعارهای عدالتطلبانه و مبارزه با تبعیض احمدی نژاد برای بسیاری از اقشار جامعه بویژه طبقات پایین جذابیت داشت و احساس میکردند که با انتخاب ایشان منافع آنها بهتر تامین خواهد شد؛ از طرف دیگر اقشار متوسط جامعه که بیشتر به دنبال آزادیهای سیاسی بودند احساس میکردند با آمدن موسوی منافع و علایق آنها بهتر تامین خواهد شد.
یکی دیگر از تحلیلهای موجود درخصوص انتخابات ایران که به عنوان تجربه تاریخی انتخابات در ایران نیز مطرح میشود، این است که در انتخابات ایران معمولاً پس از هر انتخاباتی، نظریه توطئه از سوی افراد شکستخورده مطرح میشود. معمولا جناح و گروهی که در انتخابات شکست خورده است ابتدا سعی می کند پیروزی رقیب را ناشی از تخلفات انتخاباتی، زد و بندهای پشت پرده، جنگ روانی، موج سواری، شارلاتانیزم و جنگ نابرابر تبلیغاتی دانسته و در مرحله بعد با کمرنگ کردن پیروزی رقیب، خطرات دیدگاههای گروه رقیب را برای انقلاب و کشور برجسته سازد. با بررسی عکس العمل جناح شکست خورده در انتخابات دوم خرداد 76 و سوم تیر 84 متوجه می شویم هر دو جناح چپ و راست به زبانهای متفاوتی یک نوع تحلیل را ارائه میدهند.
در جریان انتخابات دوم خرداد جناح راست ابتدا تخلفات انتخاباتی را پیش کشیدند، آنها حمایت روزنامه همشهری را به عنوان سوءاستفاده از امکانات دولتی به نفع یک کاندیدا مورد توجه قرار دادند. از طرف دیگر برای زایل کردن اعتبار سیاسی رقیب اقدام به افشای عملکرد مالی شهرداری ها به عنوان مهمترین حامی آقای خاتمی نمودند. روزنامه رسالت در اسفند 1375 سلسله مقالاتی تحت عنوان «سازندگی دستهای پاک می طلبد» در پی این بود که نشان دهد گروه کارگزاران به عنوان حامیان خاتمی مسئول بسیاری از حیف و میل ها و فشارهای اقتصادی بر مردم میباشند.
در انتخابات سوم تیر 84 دوباره همین تفکرات توطئه محور در جریان شکست خورده انتخابات به وجود آمد، اما طنز تلخ تاریخ این بود که این دفعه جناح شکست خورده چپ برای توجیه و تفسیر انتخابات به نظریه توطئه و تخریب نامزد پیروز دست زده بودند. ابتدا آقای کروبی صحت انتخابات را زیر سئوال برد و پیروزی آقای احمدی نژاد را ناشی از زد و بندهای سیاسی و دخالت نیروهای نظامی در روند انتخابات قلمداد نمود. در ادامه جناح چپ به تخریب گسترده چهره آقای احمدی نژاد پرداخت. در حالیکه اقبال مردم به خاتمی را نشانه شعور بالای مردم می دانستند اما در این مقطع اقبال مردم را یک «پوپولیسم فریبکارانه» خواندند و حتی ابراهیم یزدی به صراحت اعلام نمود که مردم اشتباه کردند.
نظریه توطئه در جریان انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 و حوادث بعد از انتخابات به خوبی خودش را در میان دو گروه رقیب نشان داد. از یک طرف طیف احمدینژاد (همانند روزنامه کیهان، وطن امروز، ایران و سایتهای رجا نیوز، ثانیه نیوز، الف) مخالفان خود را به عنوان گروههای برانداز قلمداد میکردند که از طریق توطئه و ارتباط با بیگانگان به دنبال انقلاب مخملی میباشند؛ در مقابل نیز طیف موسوی( همانند روزنامه اعتماد ملی، اعتماد و سایتهای کلمه، سهام نیوز) جناح پیروز را به تقلب گسترده و دستکاری آرا متهم مینمودند.
نتیجهگیری
با توجه به تجربه تاریخی انتخابات در ایران، غافلگیری نخبگان سیاسی و دانشگاهی در تجزیه و تحلیل و پیشبینی انتخابات ناشی از پیشبینی ناپذیری رفتار سیاسی مردم ایران است و یا ناشی از ناکارآمدی رهیافتها و ابزارهای تجزیه و تحلیل انتخابات میباشد. فرآیند انتخابات در ایران پدیدهای بسیار غیرقابل پیشبینی است و ناشی از تحولات و شرایط خاص جامعه است. همچنین تجربه تاریخی انتخابات در ایران نشان میدهد که احزاب و جریانهای سیاسی مؤثری که پایگاه ثابت اجتماعی در جامعه دارا باشند وجود ندارند و انتخاب مردم بیشتر ناشی از تصمیمات و جمعبندیهای خودشان است؛ به عبارت دیگر اغلب مردم ایران دارای گرایشها حزبی، قومیتی، جنسیتی و طبقاتی کمی هستند و معمولاً تلاش میکنند تا به صورت مستقل و براساس شناختی که در دوران انتخابات پیدا میکنند، بهترین فرد در جهت تامین بیشترین سود و کمترین ضرر را انتخاب کنند. انتخاب مردم به واسطه گرایشها حزبی و سیاسی قبل از انتخابات مشخص نیست و معمولاً مردم ایران در روزهای آخر به جمعبندی نظریات خود درباره کاندیدای اصلح می پردازند؛ نکته قابل توجه اینجاست که حتی اغلب مردم گرایشها حزبی و سیاسی را به عنوان یک ویژگی منفی در نظر میگیرند.
نکته آخر به عنوان تجربه تاریخی انتخابات در ایران این مسئله است که عملکرد دولتهای پیشین نقش اساسی را در میزان مشارکت مردم در انتخابات و امید آنان به آینده کشور دارد؛ بنابراین نمیتوان انتخابات در ایران و مشارکت در آن را مقولهای مقطعی دانست؛ بلکه لازم است نگاهی همهجانبه و یکپارچه از آن وجود داشته باشد.
[1] روزنامه همبستگی، 1/4/84
[2] رضوانی، محسن، تحلیل رفتار انتخاباتی (موردشناسی انتخابات نهم ریاست جمهوری)، اسفند 1386
ارسال نظر