چه کسی مقصر است؟!

تاثیر تربیت کودکی بر رفتار در ازدواج

امروزه اکثر روانشناسان بر این باورند که بسیاری از الگوهای رفتاری و عادات ما در بزرگسالی، برگرفته از تربیت دوران کودکی و رفتاری است که در کودکی با ما شده است. پیش فرض های ذهنی ما در خردسالی و آنچه که در کودکی با ذهن ناب و دست نخورده کودکی آموخته ایم. رفتارها و عادات ما را در تعاملات اجتماعی و زندگی فردی و زناشویی در بزرگسالی، شکل می دهند.

به گزارشامیدنیوزبه نقل از آرامش، بسیاری از این رفتارهای ناخودآگاه آموخته شده، در الگوهای هنجار و ناهنجار ازدواج و نوع رفتار ما با شریک زندگی مان، نمود پیدا می کند؛ بی آنکه خودمان به طور ناخودآگاه از آنها مطلع باشیم. تجربیات کودکی ما و شیوه برقراری ارتباط والدین مان با ما، به طور مشخص در ضمیر ناخودآگاه ما حک شده است.

رفتاری که هر فرد با شریک زندگی خود دارد، بازخورد رفتار اولیه والدین او و برداشت های ذهنی در دوران کودکی از این ارتباط است. در حقیقت، شیوه عشق ورزیدن تک تک ما به همسرمان نیز، بازتاب روابطی است که والدین مان با ما و ما با آنها داشته ایم اما آیا همه ما انسان ها اولین تجربیات و درس های کودکی را به طور کاملاً مثبت، سالم و مناسب آموخته ایم؟ آیا شیوه های تربیتی والدین ما، کاملاً منطقی بر اصول درست و سالم بوده است.

مسلماً جواب سوال فوق منفی است اما نباید صرفاً والدین مان یا کسانی که در تربیت و پرورش ما نقش داشته اند را مقصر بدانیم. در این مقاله کوتاه با شناخت بیشتر و بهتر الگوهای رفتاری و منشا آنها، سعی بر این داریم که عادات رفتاری خود را با دیگران و از همه مهمتر با همسر خود بهبود بخشیم.

پنج شیوه رفتاری اشتباه در عشق ورزیدن به همسر

۱. الگوی رفتاری اجتناب پذیر یا دوری گزین

افرادی که در این گروه جای می گیرند، غالباً در خانواده ای پرورش یافته اند که در آن بیش از هر چیز به استقلال و خودکفایی تشویق و ترغیب شده اند. در چنین الگوهای رفتاری، معمولاً والدین از بیان احساسات و نیازهای خود، خودداری می کنند. فرزندان چنین خانواده هایی می آموزند که باید از بیان احساسات و عواطف خود جلوگیری کنند و نیز آنچه که در این الگوی خانوادگی مهم و مورد توجه است، حفاظت از خویشتن در برابر سایرین و داشتن استقلال است.

این شیوه غلط رفتاری در بزرگسالی سبب می شود که این افراد نتوانند نیازهای واقعی و احساسات عمیق و درونی خود را به همسر خود بازگو کنند. آنها اجتناب از بیان عواطف را به منظور شیوه ای دفاعی از خود برای جلوگیری از آسیب پذیری به کار می برند. غالباً به حفظ فاصله با شریک زندگی خود، عقیده دارند و از صمیمی شدن دوری می کنند. برای این افراد اجتناب پذیر یا دوری کننده، تشخیص و هماهنگ شدن با عواطف مانند یادگیری یک بازی یا ورزشی جدید است. در ابتدا همه چیز دشوار و چالش برانگیز به نظر می رسد ولی با تمرینات متوالی و پیگیر یاد می گیرند که چطور با احساسات و عواطف خود روبرو شوند، ‌ آنها را درک و شناسایی کنند و با دیگران در بیان و ابراز احساسات شان شریک شوند.

۲. الگوی رفتاری خشنودکننده یا راضی کننده

افراد این گروه، از کودکی در خانواده می آموزند که برای جلوگیری از خشم والدین خود، باید بچه خوبی باشند. به عبارت دیگر، این دسته از افراد همیشه سعی در راضی نگه داشتن اطرافیان خود دارند. کودکانی که در خانواده هایی تربیت می شوند که یکی از خواهران یا برادران شان ناتوان، بیمار، سرکش یا طغیانگر است برای جبران کردن این نارسایی در خانواده، بی نهایت مطیع و حرف گوش کن می شوند.

آنها همیشه نگران ناراحتی والدین خود هستند و معمولاً احساس اضطراب و تنش درونی دارند. آنها دائماً در صدد دلجویی کردن و راضی نگه داشتن والدین نگران و عصبی خود هستند. چنین افرادی معمولاً از بحثو مجادله دوری می کنند و از اینکه بخواهند با احساسات واقعی خود روبرو شوند، ترس دارند. در زندگی زناشویی نیز، این افراد همیشه همسر و شریک زندگی خود را به آرامش و سکوت دعوت می کنند. به طور معمول، بچه های خوب بزرگسالان و بالغین بدی می شوند چرا که این افراد همه زندگی خود را صرف راضی نگه داشتن و خشنود کردن طرف مقابل خود می کنند.

۳. الگوی رفتاری مردد و متزلزل

افرادی که در این گروه جای می گیرند، کودکان والدینی هستند که رابطه عاطفی شان با پدر و مادر، به صورت منقطع و غیر قابل پیش بینی بوده است. به عبارت دیگر، این افراد در کودکی برای جلب توجه محبت والدین خود، تلاش هایی جهت ارتباط کرده اند که گاهی بی پاسخ مانده است.

بنابراین این افراد در پی جلب محبت دوباره والدین خودف در حالت بهت و صبر به سر برده اند. نوعی سرگردانی و تردید در پذیرش یا عدم پذیرش افراد در رفتار این اشخاص به چشم می خورد. آنها معمولاً در بزرگسالی نسبت به علائم پذیرش یا رد از سوی افراد دیگر، بسیار حساس می شوند.

زمان های طولانی انتظار برای جلب دوباره توجه و محبت والدین، باعثشده که این افراد در بسیاری موقعیت ها، احساس تنهایی و رهاشدگی و طرد شدن را تجربه کنند. این الگوی غلط رفتاری باعثمی شود که در بزرگسالی این افراد در جستجوی پیدا کردن رابطه ای تمام عیار و کامل و یک ارتباط پیگیر و بی وقفه باشند، یعنی همان چیزی که در کودکی از آن محروم بوده اند.

افراد مردد و متزلزل پس از آنکه یک رابطه آرمانی و مناسب را براساس باورهای خود شکل می دهند و وارد زندگی مشترک می شوند، با کوچکترین وقفه ای در دریافت احساسات طرف مقابل، ناامید و سرخورده می شوند و همسر خود را مورد سرزنش قرار می دهند و او را محکوم به بی تفاوتی می کنند. چنین افرادی در رابطه با همسر خود مانند یک کش رفتار می کنند دائماً در حال نزدیک شدن و دور شدن هستند، همچنین تناقض رفتاری، باعثتردید در طرف مقابل آنها نیز می شود.

۴. الگوی رفتاری کنترل گر

کودکانی که در خانواده های در هم ریخته و پر هرج و مرج بزرگ می شوند، جایی که در آن ارتباط با سایرین و والدین دور از دسترس یا ناپیوسته و منقطع است، در بزرگسالی تمایل به رفتارهای کنترل گرایانه دارند. والدین چنین افرادی، غالباً مشکلات عدیده ای دارند. ممکن است یکی از والدین دچار اعتیاد باشد یا مشکل ذهنی و بیماری های مغزی داشته باشد. چنین والدینی نه تنها نمی توانند مامنی برای التیام تنش های فرزندان خود باشند، بلکه خود والدین برای کودکان، اضطراب و استرس و تنش را به همراه می آورند.

چنین افرادی در بزرگسالی معمولاً آدم های پرشور و دعوایی می شوند. آنها در کودکی آموخته اند که یا باید بر همه چیز کنترل داشته باشند یا کاملاً کنترل شوند. چنین افرادی در بزرگسالی هرگز نمی خواهند و اجازه نمی دهند که درد و تالم حس شده در دوران کودکی، نمود پیدا کند.

خشم و عصبانیت، یکی از روش های برخورد این افراد با سایرین است. در برخورد با همسر خود نیز این افراد، معمولاً از شیوه ترساندن وی جهت کنترل بر اوضاع و امور استفاده می کنند. این رفتار باعثمی شود که این دسته از افراد از بروز احساساتی نظیر آسیب پذیری و یا ضعیف بودن خود، جلوگیری کنند. اینها همان همسرانی هستند که همیشه باید همه چیز را مطابق میل و خواسته خود بیابند و برای کنترل بر اوضاع، دست به خشونت رفتاری و کلامی می زنند. در واقع این خشم، پوششی است برای پنهان کردن احساس ضعف درونی آنها.

۵. الگوی رفتاری قربانی

همان طور که از نام افراد این گروه مشهود است این دسته در خانواده هایی پرورش یافته اند که با آنان همانند یک قربانی بی پناه رفتار شده است. کودکانی که همیشه پیرو و اطاعت پذیرند و ترس از بیان نظر و عقیده خود دارند، تسلیم و فرمانبردارند. تفاوت این گروه با الگوی رفتار خشنودکننده این است که افراد قربانی، از ترس مورد آزار و اذیت قرار گرفتن، فرمانبردار و مطیع می شوند در حالی که افراد خشنودکننده و راضی کننده در جهت نیل به رضایت والدین و خشنود ساختن آنها برای جبران کردن بدرفتاری سایر خواهران و برادران سرکش، مطابق میل والدین خود رفتار می کنند.

افراد قربانی، در بزرگسالی و در تعاملات اجتماعی خود، معمولاً فاقد اعتماد به نفس هستند. در مقام همسر، همیشه خود را محکم به بدبختی و شکست می دانند و معتقدند که همیشه مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند. این افراد همان همسرانی هستند که همیشه در جستجوی یک ناجی برای خود می گردند بنابراین هرگز نمی توانند در زندگی زناشویی خود از الگوی درستی پیروی کنند.

از بین دسته بندی های مذکور، افراد گروه های کنترل گر و قربانی بیش از سایرین در زندگی زناشویی خود با همسرشان، دچار مشکل می شوند.

به طور خلاصه اگر خانواده شما در دوران کودکی، پر از هرج و مرج و اغتشاش بوده است. احتمال اینکه روابط عاطفی شما با همسر آینده تان لبریز از تنش و هرج و مرج باشد، زیاد است. اگر در خانواده ای رشد یافته اند که در آن احساس تنهایی و طردشدگی داشته اید، این حس را در آینده در رابطه با شریک زندگی خود، تجربه خواهید کرد. اگر در دوران کودکی و در ارتباط با والدین تان چنین احساساتی را تجربه کرده باشید، متاسفانه الگوهای روابط عاطفی با همسر خود را بر همان پایه، بنا خواهید کرد اما زمانی که شما از تصمیمات ناخودآگاه خود در رابطه با عشق و دوست داشتن آگاه شوید، می توانید به خواست خود تصمیمات آگاهانه و سالم تری برای ایجاد الگوهای رفتاری خود پیش بگیرید.

بنابراین، پیش از آنکه معیارهای شخصی خود را در برابر نوع رفتار و کردار با همسرتان، روی کاغذ بیاورید، ابتدا خود، باورها و ارزش هایتان را به درستی بشناسید و درک کنید. ریشه و منشا همه احساساتی را که در رابطه با همسرتان دارید، با دقت شناسایی کنید. قطعاً پس از تفکر و تامل به این نتیجه خواهید رسید که بسیاری از احساسات شما نسبت به شریک زندگی تان همان احساسات و عواطفی هستند که در دوران کودکی تان و در ارتباط با والدین تان تجربه کرده اید.

متاسفانه بسیاری از ما بدون آگاهی داشتن از این شیوه های نادرست رفتاری که در عادات مان نهادینه شده است، پا یه زندگی مشترک می گذاریم و اگر هر دو طرف(زن و مرد)، دارای مشکلاتی حل نشده و ناشناخته برای خود باشند، ازدواج خود را به سمت پرتگاه نابودی پیش می برند.

ارسال نظر

خبر‌فوری: رکورد فروش گوشتیران شکسته شد