شاهد 429 اعدام
مایکل گراشیک، گزارشگر خبرگزاری آسوشیتدپرس است که شاهد 400 اعدام در تکزاس بوده و از آنها گزارش تهیه کرده است. او پس از 45 سال بازنشسته شده و اکنون میخواهد به صورت فریلنس به کارش ادامه دهد.
به گزارش امیدنیوز : سال 1984. جیمز کاوبوی آتری، پس از آنکه آخرین همبرگر و سیب زمینیاش را خورد اعدام میشود. جرمش این بود: هنگامی که زن فروشنده از او خواسته بود که دو دلار و هفتاد سنت پول آبجوها را بدهد، آتری به میان دو ابرویش شلیک کرده بود.
پس از آنکه در سال 1976، دادگاه عالی ایالات متحده مجازات اعدام را بازگرداند، آتری چهاردهمین نفری بود که در ایالات متحده، و دومین نفری بود که در تکزاس اعدام میشد.
جوان 29 سالهای که به یک خبرنگار گفته بود که مرگ با طناب دار یا سر زدن را به مرگ با تزریق دارو ترجیح میدهد چون که "مردانه" نیست، دلش میخواست اعدامش را از تلویزیون پخش کنند. درخواست او رد شد و هنگامی اعدامش میکردند، هیچ دوربین در اتاق مرگ کسی که شرلی دروت، مادر 43 سالۀ پنج فرزند را کشته بود، وجود نداشت. مایکل گراشیک اما آنجا حضور داشت و مرگ آتری را برای آسوشیتدپرس گزارش میکرد.
مایکل گراشیک پیش از اعدام الروی چستر در تکزاس، ژوئن 2013
گراشیک که در میشیگان، جایی که خبری از مجازات مرگ در آن نیست، بود، هرگز تصور نمیکرد که اعدامی را به چشم ببیند. اما بعد او را به تکزاس منتقل کردند. از 1479 اعدامی که در ایالات متحده در عصر مدرن صورت گرفته، 553 تای آن در تکزاس انجام شده است. گراشیک، شاهد 429 تا از این اعدامها بوده است؛ بسیار بیشتر از هر آمریکایی دیگری.
رابرت دانهام، رییس اجرایی مرکز اطلاعات مجازات مرگ، میگوید: "دلم میخواهد او را شیخ همۀ گزارشگرانی که اعدامها را پوشش میدادند، توصیف کنم، اما واقعیت این است که مابقی فاصلۀ بسیاری از او دارند. او شاهد 80 درصد اعدامهایی بوده که در اعدامخیزترین ایالت ایالات متحده صورت گرفتهاند. حتی اعضای دپارتمان عدالت جنایی تکزاس نیز شاهد این تعداد اعدام در ایالت خودشان که یک سوم اعدامهای آمریکا انجام شده نبودهاند."
لستر بوئر، روز 3 ژوئن 2015 اعدام شد. گراشیک میگوید: "بوئر یکی از اولین زندانیان در صف اعدامی بود که
با او آشنا شدم. او به اطر چند فقره قتل، پیش از اعدام سی سال در زندان بود.
مردی فکور و باهوش که جنایت هولناکی انجام داده بود."
گراشیک، که اکنون 68 ساله است، در پایان ماه جولای سال جاری بازنشسته شد، اما قرار است به عنوان گزارشگر مستقل (فریلنس) به کار پوشش دادن اعدامها ادامه دهد. آتری اولین سوژۀ او بود: "ماموریت من این بود که یک روایت از اینکه بودن در اتاق مرگ چه حسی دارد را از نگاه اول شخص بیان کنم."
او میگوید: "الان از این پنجرههای پلکسیگلس کار گذاشتهاند که شما آنورش را میبینید و میلۀ زندان جلویش کشیدهاند. آن موقع ها فقط یک نردۀ فلزی شما را از اعدامی جدا میکرد."
"من از این ماموریت ترسی نداشتم. شما به عنوان گزارشگر خیلی چیزهای وحشتناکی میبینید. حتی اگر گزارشگر محلی هم باشید، باید سر صحنه تصادف، مرگ و میر توی بزرگراه و صحنههای قتل و آتش سوزی و این چیزها بروید. مشاهدۀ اینکه به کسی جلوی شما تزریق کنند و طرف به خواب برود، از اینها خیلی کم خشونت تر است، فقط فرقش این است که جلوی چشمتان اتفاق میافتد."
با توجه نادر بودن اعدام در آن زمان، گزارش گرفتن از اعدام آتری یک ماموریت سطح بالا محسوب میشد. او میگوید: "مسلماً اینکه شخصی پیش رویتان بمیرد، چیزی نیست که هر روز اتفاق بیافتد، ولی همزمان شما آنجا هستید که کارتان را انجام دهید و کارتان این است که داستان را روایت کنید و اگر در آن لحظه زیادی درگیری عاطفی پیدا کنید، نمیتوانید کارتان را درست انجام دهید و اگر نتوانید احساساتتان را از آنچه پیش رویتان اتفاق میافتد جدا کنید، باید کار را به کس دیگری بسپارید."
گراشیک یکی از پنج شاهدی بود که از رسانهها حضور یافته بودند تا از اتاق تماشای کوچک فرآیند تزریق را مشاهده کنند. او میگوید اعدامیها معمولاً تسلیم سرنوشتشان شدهاند و صحنه اعدام معمولاً آرام و ساکن است، ولی صدای غرش موتورهای موتورسواران طرفدار پلیسها وقتی که یک پلیسکش را اعدام میکنند یا زمانی که طوفان با اعدام همزمان میشود و رعد و برق و تاثیر دارو با هم عجین میشوند، صحنههای غریبی پدید میآید.
او به یاد دارد که باری از یک اعدامی پرسید که صحبت آخرش چیست، و او یک کلید دستبند که گویا کل روز زیر زبانش مخفی کرده بود، تف کرده است. یادش هست که دو زندانی که زمانی با آنها مصاحبه کرده بود، وقتی که وارد اتاق اعدام شد از روی تخت با او احوالپرسی کرده بودند. یکی از آنها رابرت بلک بود که سال 1992 به خاطر استخدام فردی برای کشتن زنش، به اعدام محکوم شده بود. او از روی تخت داد زد: "سلام مایک، حالت چطوره؟ شبیه غازی شدم که میخواهند پوستش را بکنند، مگه نه؟" گراشیک میگوید: "چی باید بگویی؟ چه جوابی بدهی؟ زبانم بند آمده بود، چیزی نگفتم".
هر از گاهی فشار بر خانوادهها و دوستان غالب میشود. گراشیک میگوید: "مادر یکی از اعدامیها غش کرد و صاف جلوی پایم افتاد. برادر یکیشان از ناراحتی لگدی به دیوار زد که دیوار سوراخ شد. معمولاً آواز میخوانند و دعا میکنند که قدری به اعدامی روحیه بدهند."
کلیو فاستر، در 26 سپتامبر 2012 اعدام شد و از سوژههای گراشیک.
"بعد یک پزشک داخل میآید یکسری آزمایش میکند: چراغ قوه توی چشم میاندازد، ضربان قلب را چک میکند، نگاهی به ساعت میکند و زمان مرگ را اعلام میکند، و اینجوری تمام میشود."
مجازات اعدام اکنون کمتر و در ایالتهای کمتری انجام میشود و حمایت مردم از آن نیز افت کرده است.
تکزاس امسال 8 زندانی از مجموع 14 اعدامی کل آمریکا را اعدام کرده است، که در مقایسه با 40 اعدام از مجموع 85 اعدام در سال 2000، کاهش محسوسی را نشان میدهد. اما نقش شاهدانی از رسانهها اکنون اهمیتی بیش از پیش دارد، چرا که در میانۀ اخباری که از اعدامهای ناموفق و تهیۀ داروی مرگ از منابع نامشخص که در برخی موارد مرگهای زجرآوری برای اعدامیان رقم زده، برخی از ایالتها سعی در کاهش شفافیت داشتهاند.
دانهام میگوید: "در حالی که ایالتها روز به روز بیشتر به سمت پنهانکاری پیش میروند، نقش شاهدان رسانهای ییش از پیش مهم شده، چرا که اعتماد نسبت به فرآیند اعدام کمتر و کمتر میشود."
وقتی از او نظرش را در رابطه با مجازات اعدام پرسیدم، میگوید که موضع بیطرف به او کمک کرده تا در مصاحبههایش با وکلا، مجرمان و خانوادۀ قربانیان، حرفهای باشد. میگوید: "من نمیخواهم از پاسخ به این سوال فرار کنم، اما نمیدانم. فکر میکنم اینکه طرف هیچکدام را نگیرم به نفعم بوده".
او به خاطر چیزهایی که دیده بیخواب نشده است. میگوید: "من این آدمها را نمیشناسم. به آنها وابستگی عاطفی ندارم. آنها عزیزان من نیستند، چه قربانیها، چه زندانیها. به نظرم به همین خاطر است که راحتتر با کارم کنار میآیم."
گراشیک و کارتهای خبرنگاریاش که طی 45 سال گذشته جمع آوری کرده
با این وجود، میگوید: "یک مورد که دوباره و دوباره به یادم میآید به مردی به نام جاناتان نوبلز (در سال 1998) برمیگردد. وقتی که شروع به تزریق دارو کردند، شروع به خواند شعر شب خاموش، همان سرود کریسمس کرد. اعدامش زمانی بود که اصلاً ربطی هم به کریسمس نداشت. وقتی که به خط "کنار آن مادر باکره و طفلش" رسید، متوقف شد و بیهوش شد."
"وقتی در شب کریسمس یا روز کریسمس در کلیسا باشم و ملت با شادی شب عید دارند "شب خاموش" را میخوانند، من آنجا ایستادهام و این تصویر جاناتان نوبلز جلوی چشمم میآید. این تنها تصویری است که واقعاً سراغم میآید."
ارسال نظر