حق طلاق با زنها باشد آمار آنرا کاهش میدهد!
داشتن وکالت زنان برای طلاق یا آنچه در عرف به آن حق طلاق زنان میگویند، از بعد اجتماعی و خانوادگی هم قابل بررسی است.
به گزارش امیدنیوز به نقل از خبرآنلاین:
این که داشتن این حق چقدر میتواند باعثافزایش یا کاهش طلاق، افزایش یا کاهش خشونت و رشد یا کاهش آمار ازدواج شود، موضوعاتی است که درباره آن بادکتر علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس، گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید.
عدهای معتقدند داشتن وکالت زنان برای طلاق، باعثافزایش طلاق در جامعه میشود. شما با این موضوع موافقید؟
من نهتنها معتقد نیستم داشتن حق طلاق زنان، باعثافزایش طلاق میشود، بلکه معتقدم این که زنان وکالت طلاق داشته باشند، میتواند در کاهش طلاق نقش داشته باشد.
به چه دلیلی؟
به دلایل مختلف؛ یکی از دلایل این است که هر حقی با خودش مسئولیت به همراه میآورد، وقتی به زنان حقوق مختلفی را که مردان نیز از آنها برخوردارند بدهیم، درواقع مسئولیتهای مختلفی نیز به عهده آنها گذاشته میشود و این موضوع باعثمیشود آنها در داشتن یک زندگی خانوادگی بهتر تلاش کنند، در این صورت صرفا همه توقعها به سمت مرد خانواده نمیرود بلکه هر دو در کنار هم تلاش میکنند و احساس رضایت ناشی از تلاش برابر و منصفانه، باعثایجاد روحیه همبستگی و استحکام ارتباط میشود. در عین حال، باید این موضوع را پذیرفت که زنان امروز مانند زنان سالهای گذشته نیستند که قوانین سالها قبل برای آنها جوابگو باشد، امروز با رشد دانش و فعالیت و اشتغال زنان مواجهیم و آنها تجربیاتی از زندگی در دنیایی را دارند که رو به مدرن شدن میرود و دیگر قوانین سنتی بر آن حاکم نیست. زنان امروز توانایی این را دارند که اگر حقی به آنها اعطا شود، به خوبی از آن استفاده کنند و حقوقی مانند وکالت زن برای طلاق، حق خروج از کشور، حق تحصیل و اشتغال و … مواردی نیستند که بتوان آنها را از زن فهیم و مطلع امروزی سلب کرد. همانطور که در فرمایشات مقام معظم رهبری درمورد زن و خانواده هم میبینیم که اسلام به زن و مرد به عنوان واحد انسانی نگاه میکند و انسان مطرح است نه جنسیت؛ بنابراین برای داشتن یک خانواده سالم، به این نیاز داریم که افراد احساس کنند در مقوله ازدواج، مورد ظلم واقع نشدهاند در غیر این صورت، تبعات این موضوع خودش را نشان خواهد داد.
این احساس نابرابری در رابطه ازدواج، چه تبعاتی دارد؟
مهمترین تاثیری که میتوان به آن اشاره کرد این است که خشونت افراد را افزایش میدهد. در اینجا منظورم بیشتر خشونت علیه مردان است چون وقتی زن از جنبههای مختلف احساس فشار کند، احساس کند توانایی تصمیمگیری در امور خانوادگی را ندارد، همسرش و جامعه حقی برای او قائل نیستند، موجودیت و فردیت او را به رسمیت نمیشناسند و مطالباتی که دارد نادیده گرفته میشود، به صورت عامدانه یا ناخودآگاه رفتارهایی را نشان میدهد که در جبران این احساس ظلم واقع شدن است؛ او ممکن است با داشتن توقعات بیش از اندازه، بدخلقی با همسر و خانواده او، احساس تعلق نداشتن به زندگی خانوادگی و حتی افسردگی و اضطراب و احساسات ناخوشایند و نارضایتی از زندگی، کانون گرم خانواده را به محیطی تلخ تبدیل کند. در این محیط، طبیعتا فرزندان هم مورد آزار قرار میگیرند و نمیتوانند از رشد سالم و طبیعی در یک محیط خانوادگی مناسب برخوردار باشند.
اما گاهی زنها به خاطر فشارهای اجتماعی، به سکوت در برابر مطالبه این حقوق دعوت میشوند.
داشتن چنین حقوقی نه با آموزههای اعتقادی و نه با مقررات اجتماعی ناسازگاری ندارد. این را باید دانست که ازدواج نوعی قرارداد است و این که زن و مرد برای ادامه مسیر زندگی با یکدیگر توافق داشته باشند نشاندهنده تفاهم و اعتماد آنها به یکدیگر است. اگر گاهی میبینیم این موضوع از طرف عدهای به سخره گرفته میشود و به عنوان طنزمایه فکاهیگونه به آن نگاه میشود، به دلیل زنستیزی و تفکر مردسالارانه سنتی است که بین بعضی افراد رایج است و پایگاه ملی و اعتقادی ندارد بنابراین میتوان در مقابل آنها مقاومت کرد و از این طریق، حتی به افزایش آمار ازدواج هم کمک کرد.
یعنی داشتن حقوقی ازجمله حق تحصیل، اشتغال و … به افزایش ازدواج منجر میشود؟
بله وقتی زنان احساس کنند با ازدواج قرار نیست حقوقی که دارند را از دست بدهند و یک نفر برای آنها تصمیم بگیرد، با خیال راحتتری تعهدی مانند ازدواج را میپذیرند. مهم این است که هرچه روابط زن و مرد بیشتر بر پایه برابری باشد، قوام زندگی بیشتر خواهد بود؛ اما متاسفانه میبینیم که از طرفی مهریههای سنگین از سوی زنان و از طرف دیگر حقوقی یکسویه مانند حق طلاق از طرف مردان، به اهرمهای فشاری در زندگی تبدیل میشود که به جای این که کارآمد باشند، به اختلافات دامن میزنند.
ارسال نظر