جیب من جدا جیب تو سوا
«طلاق اقتصادی» یک عبارت غلط انداز است؛ عبارتی که به محض شنیدنش آدم یاد مشکلات مالی زوج های جوان می افتد؛ مشکلاتی مثل نداشتن خانه و کار ثابت و اینها که ممکن است باعثشود یک زندگی تازه تشکیل شده به بن بست بخورد.
همشهری آنلاین:«طلاق اقتصادی» یک عبارت غلط انداز است؛ عبارتی که به محض شنیدنش آدم یاد مشکلات مالی زوج های جوان می افتد؛ مشکلاتی مثل نداشتن خانه و کار ثابت و اینها که ممکن است باعثشود یک زندگی تازه تشکیل شده به بن بست بخورد.
اما واقعیت این است که طلاق اقتصادی که این روزها بسیار مورد توجه کارشناسان حوزه سلامت خانواده و روانشناسان قرار گرفته چیز دیگری است. برخلاف طلاق به خاطر عوامل اقتصادی که در آن نبودن پول حرف اول را می زند، در این نوع از طلاق(طلاق اقتصادی مورد بحثما) اتفاقا وجود پول است که مشکل ساز است؛ بحرانی که زندگی زوج های جوان هر دو شاغل را تهدید می کند و به خاطر عدم اطلاعات کافی در این زمینه به سرعت هم در حال افزایش است. وقتی درباره طلاق اقتصادی حرف می زنیم دقیقا درباره زندگی هایی حرف می زنیم که در آنها به خاطر عدم آگاهی، عدم احساس امنیت و عدم اطمینان زن و شوهر به هم، کم کم مسائل مالی زوجین از هم جدا می شود و بعد از آن با گذشت زمان های کوتاه یا بلند اختلافات مالی کار خودشان را می کنند و می شوند مهم ترین عامل برای طلاق؛ مدلی جدید که به اندازه طلاق عاطفی و طلاق جنسی و… شناخته شده و پر هیاهو نیست و به همین دلیل شدید می تازد.
با یک «دو دو تا چهار تا» ی کوچک می شود فهمید زوج های هر دو شاغل بیشتر از بقیه زوج ها از طرف بحران طلاق اقتصادی تهدید می شوند. هر کسی می تواند دور و برش نمونه های واقعی این ماجرا را پیدا کند؛ همکارهایی که درددل می کنند، قصه هایی که از زوج های دور و نزدیک فامیل می شنویم، وبلاگ های روزانه نویسی در اینترنت و همین راهروهای دادگاه های خانواده که بدون نگاه به آمار بالای طلاق هم، از شلوغی اش می شود فهمید که اوضاع از چه قرار است. حالا از هر کدام از این مسیرها که به زوج های مشکل دار در امور اقتصادی برسید خیلی سریع متوجه می شوید که در اغلب موارد هر دو شاغل هستند و همین هم باعثشده مشکلات مالی بین شان به وجود بیاید و رشد کند؛ مشکلاتی که هر کدام از طرفین خود را در آن کاملا محق می دانند و به همین دلیل هم رشدشان در زندگی بسیار زیاد است.
هر چی که دارم مال من
در دادگاه خانواده همیشه بحثسکه داغ است. فرقی هم نمی کند که در زمان بحران حبابی افزایش قیمت باشیم یا نه. شنیدن از نرخ سکه و رقم های عجیب و غریب مهریه و آخرین قوانین تصویب شده درباره مهریه همیشه پای ثابت بحثهای راهروهای دادگاه خانواده است اما اگر دنبال مورد مشخصی بگردید هم دست خالی نمی مانید. زهرا. الف از مشاورهای دادگاه خانواده تهران است. ۴سال است که در اینجا کار می کند و اگر تعداد زوج های منتظر در نوبت مشاوره بگذارد، حرف های شنیدنی ای دارد؛ «تعدادشان خیلی زیاد است. اما چیزی که در مورد زوج های هر دو شاغل که با هم درگیری مالی دارند، در ذهن من مانده است این است که معمولا کم سن و سال نیستند. یعنی در سال های اولیه و بحرانی ازدواجشان به سر نمی برند.» این مشاور معتقد است درگیری های مالی به سرعت مشکل های دیگر، زوج ها را از پا درنمی آورد و اینطوری است که آنها دیرتر از زوج های دیگر به فکر دادگاه خانواده می افتند؛ «شاید یکی از دلایل، استقلال مالی خانم ها باشد. به اعتقاد من و با تجربه ای که در این سال ها به دست آورده ام برخلاف تصور عمومی، زن های شاغل که از نظر مالی مستقل هم هستند خیلی راحت به طلاق فکر نمی کنند.
وقتی هم که در زندگی شان دچار مشکل می شوند به دلیل استقلال مالی به جای حل مشکل، سعی می کنند خود را با موضوع دیگری سرگرم کنند و صورت مسئله را نادیده بگیرند. به همین دلیل، ممکن است این مشکل، خود را تا مدت ها نشان ندهد.» اما این مشاور معتقد است شاید همین موضوع هم باعثشود مشکلاتشان ریشه دار شود و راهی به جز طلاق برایشان باقی نماند؛ «یک جورهایی مثل استخوان لای زخم است. معمولا زوج هایی که دچار طلاق اقتصادی شده اند و اصطلاحا سال هاست حسابشان را از هم جدا کرده اند خیلی کم از دیگران تأثیر می گیرند. وقتی هم که با مشاور دادگاه حرف می زنند فقط حواسشان به این است که چکار کنند تا کلاه مالی سرشان نرود. به خاطر همین اصلا نمی شود با آنها در مورد راه های دیگر برای حل مشکل حرف زد.» اینطور که مشاور دادگاه خانواده می گوید هر کدام از این آدم ها هم به طور تمام و کمال حق را به خودشان می دهند؛ «همین هفته گذشته زوجی اینجا آمده بودند که معلوم بود مشکل اصلی شان همین لجبازی های مالی است البته در ظاهر دچار طلاق عاطفی شده بودند اما همه حرف هایشان بر سر مسائل مالی بود.» او یکی از بزرگ ترین مشکل های این زوج را خانواده های ناآگاه می داند؛ «خانم ۲۸ساله بود و آقا ۳۴ساله. پدر خانم هم وکیل بود و همراهش آمده بود. اما این پدر وکیل تنها کاری که نمی کرد آرام کردن دخترش بود.»
این کارشناس معتقد است در موردهای دیگر خانواده ها کمک های بهتری به زوج های جوان می کنند اما در مورد مسائل مالی اغلب نصیحت ها اشتباه است؛ «یادم هست پدر این خانم به شدت معتقد بود که در حق دخترش اجحاف شده و در ۳سالی که با همسرش ازدواج کرده نتوانسته حقوقش را پس انداز کند. درحالی که شوهر این خانم با طعنه از زمینی که پدر دختر با همین حقوق ها در شمال برایش خریده بود حرف می زد. خب این خیلی بد است که یک پدر تحصیل کرده نتواند درک کند که در شرایط فعلی نمی شود یک مرد را به حال خودش رها کرد و با مشکلات تنهایش گذاشت.»
البته خانم مشاور موردهای برعکس زیادی را هم به خاطر دارد. مثلا دختری که حتی آپارتمان ارثپدری اش را فروخته و سال گذشته که در حال طلاق گرفتن بوده نمی دانسته چطور اموالش را از شوهرش پس بگیرد؛ «این مورد را هم خوب به خاطر دارم. زن و شوهری بعد از ۵سال زندگی اینجا آمده بودند و از تنها چیزی که حرف نمی زدند زندگی شان بود. از قرار معلوم خانم آپارتمانی داشت که ۲ سال بعد از ازدواج فروخته بودند و با پس اندازی که داشتند خانه بزرگ تری خریده بودند اما به نام آقا. اتفاقا در سال های بعدی هم خانم قسط های وام خانه جدید را داده بود و در واقع بیشتر از ۴دانگ خانه سهم او بود. اما به خاطر خجالت و عشق و این حرف ها در آن زمان به فکر به نام زدن نبود و حالا که کار به جدایی رسیده بود نمی دانست باید چکار کند.» البته اینطور که زهرا می گوید همین بده بستان های بی حساب و کتاب از دلایل مهم رسیدن این زوج ظاهرا بی مشکل به دادگاه خانواده بوده است؛ «این خانم ظاهرا خیلی باگذشت و چشم و دل سیر بوده که این کار را کرده اما از حرف هایش می شد فهمید که در همه این سال ها منت گذاشتن مستقیم و غیرمستقیم از کارهای همیشگی اش بوده. چیزی که در زندگی مشترک غیرقابل تحمل است.»
سرنخ ماجرا اینجاست؟!
«اغلب این زوج ها تحصیل کرده اند و از موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردارند. همین هم باعثشده اغلبشان به مشاوره گرفتن از مراجع ذی صلاح اعتقادی نداشته باشند و آنقدر به مشکل شان بی توجه باشند که در آن غرق شوند.» اینها را یک کارشناس دادگاه خانواده می گوید و هر چقدر در خاطرات این ۴سال جست وجو می کند نمی تواند زوجی را پیدا کند که به خاطر مشکلات مالی اینجا آمده باشند و قبل از آمدن پیش مشاور رفته باشند؛ «در موارد دیگر خیلی ها را می شود پیدا کرد که قبل از آمدن به دادگاه مشاوره گرفته اند. هم خانم ها و هم آقایان موردهایی که مشکلات زناشویی دارند یا حتی کسانی که با مشکلات حادتری مثل اعتیاد درگیر هستند؛ اغلب اینها به هر حال مشاوره را تجربه کرده اند. حالا به هر دلیلی ممکن است مشاوره کمکشان نکرده باشد اما لااقل تجربه اش کرده اند. اما در مورد طلاق های اقتصادی به ندرت دیده می شود که احساس نیازی به مشاوره احساس کنند.» به اعتقاد این کارشناس تفکرات این آدم ها آنقدر سخت و محکم شکل گرفته است که نمی شود تغییرش داد؛ «آنها اصلا فکر نمی کنند که ممکن است یک درصد حق با آنها نباشد، هم زن ها و هم مردها آنقدر حق به جانب حرف می زنند که نمی شود فکر تغییر عقیده را به ذهن شان انداخت. دلیلش هم این است که جوان های ما به شدت تحت تأثیر نصیحت های اشتباه هستند. دخترها و پسرهایی که فقط ترسانده می شوند، بدون اینکه راه درست پیش پایشان قرار بگیرد.»
از قانون بپرس
در موارد بحرانی مشکلات مالی و اینکه چه چیزی حق چه کسی است، می شود از قانون کمک گرفت البته در شرایطی که احترام به قانون کمی بیشتر از دیالوگ های سریال های آموزنده تلویزیونی در زندگی ما جریان داشته باشد. در مورد مسائل مالی، قانون به روشنی حق ۲ طرف را مشخص کرده است؛ حقی که البته حتی درصورت ادای آن باز هم مدعی های زیادی دارد اما اگر واقع بین باشیم اجرای همین قانون کاملا مطابق با حقوق زن و مرد است: «طبق بند الف عقدنامه؛ هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و تقاضای طلاق به تشخیص دادگاه ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوءرفتار وی نباشد، زوج موظف است تا نصف دارایی خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را به شکل بلاعوض به زوجه منتقل نماید. منظور از دارایی زوج، آن دسته از اموالی است که در زمان زوجیت و زندگی مشترک حاصل شده است.» البته برای کسانی هم که معتقدند این بند از قانون فقط نوشته شده تا مردها آن را دور بزنند باید گفت که این قانون ادامه دارد و اگر اصل جنگ اول به از صلح آخر را درنظر بگیریم می شود از دور زدن آن جلوگیری کرد: «در مورد شرط تصنیف دارایی مرد هنگام طلاق، بهتر است این شرط با عباراتی قانونی، مشخص و بنا به درخواست زوجین مجددا توسط سردفتر در عقدنامه درج شود؛ مثلا «زوجین متعهد می شوند هنگام مفارقت و جدایی اعم از اینکه به درخواست مرد باشد یا به درخواست زن، تمام اموالی که بعد از ازدواج دائم در زندگی مشترک به دست می آورند بین آنها به تساوی تقسیم شود».
اما واقعیت این است که طلاق اقتصادی که این روزها بسیار مورد توجه کارشناسان حوزه سلامت خانواده و روانشناسان قرار گرفته چیز دیگری است. برخلاف طلاق به خاطر عوامل اقتصادی که در آن نبودن پول حرف اول را می زند، در این نوع از طلاق(طلاق اقتصادی مورد بحثما) اتفاقا وجود پول است که مشکل ساز است؛ بحرانی که زندگی زوج های جوان هر دو شاغل را تهدید می کند و به خاطر عدم اطلاعات کافی در این زمینه به سرعت هم در حال افزایش است. وقتی درباره طلاق اقتصادی حرف می زنیم دقیقا درباره زندگی هایی حرف می زنیم که در آنها به خاطر عدم آگاهی، عدم احساس امنیت و عدم اطمینان زن و شوهر به هم، کم کم مسائل مالی زوجین از هم جدا می شود و بعد از آن با گذشت زمان های کوتاه یا بلند اختلافات مالی کار خودشان را می کنند و می شوند مهم ترین عامل برای طلاق؛ مدلی جدید که به اندازه طلاق عاطفی و طلاق جنسی و… شناخته شده و پر هیاهو نیست و به همین دلیل شدید می تازد.
با یک «دو دو تا چهار تا» ی کوچک می شود فهمید زوج های هر دو شاغل بیشتر از بقیه زوج ها از طرف بحران طلاق اقتصادی تهدید می شوند. هر کسی می تواند دور و برش نمونه های واقعی این ماجرا را پیدا کند؛ همکارهایی که درددل می کنند، قصه هایی که از زوج های دور و نزدیک فامیل می شنویم، وبلاگ های روزانه نویسی در اینترنت و همین راهروهای دادگاه های خانواده که بدون نگاه به آمار بالای طلاق هم، از شلوغی اش می شود فهمید که اوضاع از چه قرار است. حالا از هر کدام از این مسیرها که به زوج های مشکل دار در امور اقتصادی برسید خیلی سریع متوجه می شوید که در اغلب موارد هر دو شاغل هستند و همین هم باعثشده مشکلات مالی بین شان به وجود بیاید و رشد کند؛ مشکلاتی که هر کدام از طرفین خود را در آن کاملا محق می دانند و به همین دلیل هم رشدشان در زندگی بسیار زیاد است.
هر چی که دارم مال من
در دادگاه خانواده همیشه بحثسکه داغ است. فرقی هم نمی کند که در زمان بحران حبابی افزایش قیمت باشیم یا نه. شنیدن از نرخ سکه و رقم های عجیب و غریب مهریه و آخرین قوانین تصویب شده درباره مهریه همیشه پای ثابت بحثهای راهروهای دادگاه خانواده است اما اگر دنبال مورد مشخصی بگردید هم دست خالی نمی مانید. زهرا. الف از مشاورهای دادگاه خانواده تهران است. ۴سال است که در اینجا کار می کند و اگر تعداد زوج های منتظر در نوبت مشاوره بگذارد، حرف های شنیدنی ای دارد؛ «تعدادشان خیلی زیاد است. اما چیزی که در مورد زوج های هر دو شاغل که با هم درگیری مالی دارند، در ذهن من مانده است این است که معمولا کم سن و سال نیستند. یعنی در سال های اولیه و بحرانی ازدواجشان به سر نمی برند.» این مشاور معتقد است درگیری های مالی به سرعت مشکل های دیگر، زوج ها را از پا درنمی آورد و اینطوری است که آنها دیرتر از زوج های دیگر به فکر دادگاه خانواده می افتند؛ «شاید یکی از دلایل، استقلال مالی خانم ها باشد. به اعتقاد من و با تجربه ای که در این سال ها به دست آورده ام برخلاف تصور عمومی، زن های شاغل که از نظر مالی مستقل هم هستند خیلی راحت به طلاق فکر نمی کنند.
وقتی هم که در زندگی شان دچار مشکل می شوند به دلیل استقلال مالی به جای حل مشکل، سعی می کنند خود را با موضوع دیگری سرگرم کنند و صورت مسئله را نادیده بگیرند. به همین دلیل، ممکن است این مشکل، خود را تا مدت ها نشان ندهد.» اما این مشاور معتقد است شاید همین موضوع هم باعثشود مشکلاتشان ریشه دار شود و راهی به جز طلاق برایشان باقی نماند؛ «یک جورهایی مثل استخوان لای زخم است. معمولا زوج هایی که دچار طلاق اقتصادی شده اند و اصطلاحا سال هاست حسابشان را از هم جدا کرده اند خیلی کم از دیگران تأثیر می گیرند. وقتی هم که با مشاور دادگاه حرف می زنند فقط حواسشان به این است که چکار کنند تا کلاه مالی سرشان نرود. به خاطر همین اصلا نمی شود با آنها در مورد راه های دیگر برای حل مشکل حرف زد.» اینطور که مشاور دادگاه خانواده می گوید هر کدام از این آدم ها هم به طور تمام و کمال حق را به خودشان می دهند؛ «همین هفته گذشته زوجی اینجا آمده بودند که معلوم بود مشکل اصلی شان همین لجبازی های مالی است البته در ظاهر دچار طلاق عاطفی شده بودند اما همه حرف هایشان بر سر مسائل مالی بود.» او یکی از بزرگ ترین مشکل های این زوج را خانواده های ناآگاه می داند؛ «خانم ۲۸ساله بود و آقا ۳۴ساله. پدر خانم هم وکیل بود و همراهش آمده بود. اما این پدر وکیل تنها کاری که نمی کرد آرام کردن دخترش بود.»
این کارشناس معتقد است در موردهای دیگر خانواده ها کمک های بهتری به زوج های جوان می کنند اما در مورد مسائل مالی اغلب نصیحت ها اشتباه است؛ «یادم هست پدر این خانم به شدت معتقد بود که در حق دخترش اجحاف شده و در ۳سالی که با همسرش ازدواج کرده نتوانسته حقوقش را پس انداز کند. درحالی که شوهر این خانم با طعنه از زمینی که پدر دختر با همین حقوق ها در شمال برایش خریده بود حرف می زد. خب این خیلی بد است که یک پدر تحصیل کرده نتواند درک کند که در شرایط فعلی نمی شود یک مرد را به حال خودش رها کرد و با مشکلات تنهایش گذاشت.»
البته خانم مشاور موردهای برعکس زیادی را هم به خاطر دارد. مثلا دختری که حتی آپارتمان ارثپدری اش را فروخته و سال گذشته که در حال طلاق گرفتن بوده نمی دانسته چطور اموالش را از شوهرش پس بگیرد؛ «این مورد را هم خوب به خاطر دارم. زن و شوهری بعد از ۵سال زندگی اینجا آمده بودند و از تنها چیزی که حرف نمی زدند زندگی شان بود. از قرار معلوم خانم آپارتمانی داشت که ۲ سال بعد از ازدواج فروخته بودند و با پس اندازی که داشتند خانه بزرگ تری خریده بودند اما به نام آقا. اتفاقا در سال های بعدی هم خانم قسط های وام خانه جدید را داده بود و در واقع بیشتر از ۴دانگ خانه سهم او بود. اما به خاطر خجالت و عشق و این حرف ها در آن زمان به فکر به نام زدن نبود و حالا که کار به جدایی رسیده بود نمی دانست باید چکار کند.» البته اینطور که زهرا می گوید همین بده بستان های بی حساب و کتاب از دلایل مهم رسیدن این زوج ظاهرا بی مشکل به دادگاه خانواده بوده است؛ «این خانم ظاهرا خیلی باگذشت و چشم و دل سیر بوده که این کار را کرده اما از حرف هایش می شد فهمید که در همه این سال ها منت گذاشتن مستقیم و غیرمستقیم از کارهای همیشگی اش بوده. چیزی که در زندگی مشترک غیرقابل تحمل است.»
سرنخ ماجرا اینجاست؟!
«اغلب این زوج ها تحصیل کرده اند و از موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردارند. همین هم باعثشده اغلبشان به مشاوره گرفتن از مراجع ذی صلاح اعتقادی نداشته باشند و آنقدر به مشکل شان بی توجه باشند که در آن غرق شوند.» اینها را یک کارشناس دادگاه خانواده می گوید و هر چقدر در خاطرات این ۴سال جست وجو می کند نمی تواند زوجی را پیدا کند که به خاطر مشکلات مالی اینجا آمده باشند و قبل از آمدن پیش مشاور رفته باشند؛ «در موارد دیگر خیلی ها را می شود پیدا کرد که قبل از آمدن به دادگاه مشاوره گرفته اند. هم خانم ها و هم آقایان موردهایی که مشکلات زناشویی دارند یا حتی کسانی که با مشکلات حادتری مثل اعتیاد درگیر هستند؛ اغلب اینها به هر حال مشاوره را تجربه کرده اند. حالا به هر دلیلی ممکن است مشاوره کمکشان نکرده باشد اما لااقل تجربه اش کرده اند. اما در مورد طلاق های اقتصادی به ندرت دیده می شود که احساس نیازی به مشاوره احساس کنند.» به اعتقاد این کارشناس تفکرات این آدم ها آنقدر سخت و محکم شکل گرفته است که نمی شود تغییرش داد؛ «آنها اصلا فکر نمی کنند که ممکن است یک درصد حق با آنها نباشد، هم زن ها و هم مردها آنقدر حق به جانب حرف می زنند که نمی شود فکر تغییر عقیده را به ذهن شان انداخت. دلیلش هم این است که جوان های ما به شدت تحت تأثیر نصیحت های اشتباه هستند. دخترها و پسرهایی که فقط ترسانده می شوند، بدون اینکه راه درست پیش پایشان قرار بگیرد.»
از قانون بپرس
در موارد بحرانی مشکلات مالی و اینکه چه چیزی حق چه کسی است، می شود از قانون کمک گرفت البته در شرایطی که احترام به قانون کمی بیشتر از دیالوگ های سریال های آموزنده تلویزیونی در زندگی ما جریان داشته باشد. در مورد مسائل مالی، قانون به روشنی حق ۲ طرف را مشخص کرده است؛ حقی که البته حتی درصورت ادای آن باز هم مدعی های زیادی دارد اما اگر واقع بین باشیم اجرای همین قانون کاملا مطابق با حقوق زن و مرد است: «طبق بند الف عقدنامه؛ هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و تقاضای طلاق به تشخیص دادگاه ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوءرفتار وی نباشد، زوج موظف است تا نصف دارایی خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را به شکل بلاعوض به زوجه منتقل نماید. منظور از دارایی زوج، آن دسته از اموالی است که در زمان زوجیت و زندگی مشترک حاصل شده است.» البته برای کسانی هم که معتقدند این بند از قانون فقط نوشته شده تا مردها آن را دور بزنند باید گفت که این قانون ادامه دارد و اگر اصل جنگ اول به از صلح آخر را درنظر بگیریم می شود از دور زدن آن جلوگیری کرد: «در مورد شرط تصنیف دارایی مرد هنگام طلاق، بهتر است این شرط با عباراتی قانونی، مشخص و بنا به درخواست زوجین مجددا توسط سردفتر در عقدنامه درج شود؛ مثلا «زوجین متعهد می شوند هنگام مفارقت و جدایی اعم از اینکه به درخواست مرد باشد یا به درخواست زن، تمام اموالی که بعد از ازدواج دائم در زندگی مشترک به دست می آورند بین آنها به تساوی تقسیم شود».
ارسال نظر